پاکیزگی نشانه‌ی ایمان است
در کتابی که پر از حکایت‌های تاریخی است؛ خوانده‌ای که روزی کریم‌خان زند، به مردی برخورد کرد که سر و وضعی بسیار آشفته و کثیف داشت، به او گفت: «چه...
Saturday, February 2, 2019
آداب شوخی کردن
درباره‌ی شوخی‌های پیامبراکرم(ص) با اصحاب و مراجعان، داستان‌های شیرینی را در خاطرداری، از جمله این‌که: روزی حضرت از یارانش پرسید: «پای من شبیه...
Saturday, February 2, 2019
افتادگی آموز اگر...
تا به حال این بیت را چندین مرتبه شنیده‌ای که: افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
Saturday, February 2, 2019
شب زنده‌داری
نماز شب چهره را نورانی، بدن را خوشبو و روزی را فراوان می‌کند؛ اما به چند شرط: اول آن که، پرداختن به آن به قیمت قضا شدن نماز صبح تمام نشود و دوم...
Saturday, February 2, 2019
شعر و شاعری
دو جور شعر داریم، جوششی و کوششی. شعر جوششی سروده‌ای است که از دل برمی‌خیزد و بر دل می‌نشیند؛ و شعر کوششی سروده‌ای است که نتیجه‌ی بازی ما با کلمات...
Saturday, February 2, 2019
آداب غذا خوردن...
غذا خوردن آدابی دارد، مانند شستن دستها، پهن کردن سفره و آراستنش با نان و سبزی، آماده کردن غذای حلال و پاکیزه، پرهیز از تنها غذا خوردن، برداشتن...
Saturday, February 2, 2019
آداب سفر...
پیامبر‌اکرم(ص) مسافرت دسته جمعی را می‌پسندید و در طول مسیر، هم به کارهای شخصی‌اش می‌پرداخت و هم به یاری همسفرانش می‌شتافت. او مقید بود سفرش را...
Saturday, February 2, 2019
آداب تفریح
تفریح آدابی دارد از جمله این که به جا و به موقع باشد و به گناه نیز آلوده نباشد ضمن آن که سودمند باشد، مثل خواندن کتاب، مشاهده فیلم‌های آموزنده،...
Saturday, February 2, 2019
من خدایم را گم کرده ام
خدا خدا کجایی؟ چرا جواب من را نمی دهی؟ خدای من گم شده است. خدای من در خواب دم صبح، لای تقلب ها، لای دو بهم زدن ها، لای پارتی بازی ها، لای پیامک...
Thursday, January 31, 2019
آرزو......
آرزو غمگین بود. یک قطره اشک از گوشه چشمش چکید روی دامنش، با بغض گفت: همه فقط من را صدا می­ کنند، چه کار کنم از دست این خواسته‌های دور و دراز...
Monday, January 28, 2019
آدم، فرشته...
فرشته بال هایش را که شسته بود و انداخته بود روی طناب تا خشک بشود را مرتب تا کرد و گذاشت توی چمدانش. برای آمدن به زمین با خودش دو تا دست بال آورده...
Friday, January 25, 2019
چوب جادویی من
همیشه یه روزی می­رسه که مجبور می­شی چیزایی رو که فکر می­کنی خیلی توی زندگیت مهمن رو، ترک کنی. چیزی که بهش وابسته ­ای یا افتخار می­کنی. مثل خواهر...
Friday, January 18, 2019
وقتی که تنهایی
خواب خوابم. می‌زند روی شانه‌ام. سرم را می‌کنم زیر پتو، فایده ندارد، ول‌کن نیست. همیشه بهش می‌گویم که تو زیادی مسئولیت‌پذیری و برایش توضیح می‌دهم...
Friday, January 18, 2019
آرزوی کشیش
اینک که در آستانه مرگ هستم می‌فهمم، اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می‌توانستم دنیا را هم تغییر دهم.
Friday, January 18, 2019
تلافی کردن
تازه داشتم جواب این معادله دو­مجهولی را پیدا می­ کردم. به ساعت نگاه می­ کنم؛ چیزی به ظهر نمانده. ضربان قلبم تند می ­شود و توی دلم می­ گویم: «اگه...
Tuesday, January 8, 2019
بلدی بشماری؟
پنجره را باز می­ کنم و نفس عمیقی می ­کشم؛ وای چه بوی خوبی! من عاشق این بو هستم؛ بوی عید؛ اصلا تمام سال را انتظار می­ کشم تا برسم به این­جا؛...
Monday, January 7, 2019
روزنامه دیواری ما
کتاب را بستم و شروع کردم به غرغر کردن: «این قبول نیست! موضوع ­هایی که اونا برداشتن این همه مطلب داره؛ اما موضوع من... اَه! بخشکی شانس!» سرم را...
Monday, January 7, 2019
آقای روغن فروش
خودکار آبی‌ام را می‌گذارم لای دفتر، آن را می‌بندم و زل می‌زنم به مامان. مامان نم چشم‌هایش را با گوشه‌ی دستمال کاغذی‌اش می‌گیرد، آب بینی‌اش را...
Monday, January 7, 2019
مسابقه ی مردان تاریخ
پدربزرگ نشسته است و به اخبار ساعت دو گوش می­دهد. توپ ماهوتی مینا را گرفته­ ام توی دستم و بالا و پایینش می­ کنم. مینا تاتی­ تاتی­ کنان از توی...
Monday, January 7, 2019
می‌خواستم هنرپیشه بشوم!
یک روز دایی مسعودم بهم گفت: «می‌خوام ببرمت اهواز با یه کارگردان بزرگ آشنات کنم که ببینه چه کاره‌ای. طرف خیلی واسه خودش غوله. چندتافیلم توکارنامه‌ش...
Monday, December 31, 2018