خلوت انس
پيراهن جهيزيه ي مادرم تنم سرمه کشيده اند به چشمان روشنم آن زن که توي آينه غمگين نشسته است وقتي دقيق مي شوم، آري خود منم امشب براي شادي من ساز...
Saturday, April 24, 2010
در هواي ترنم
دوباره تازه کن امشب گلوي ساغر را به کام ما بچشان جرعه هاي آخر را سلام حضرت باران !...ببار تا شايد تو مرهمي بشوي قلب درد پرور را تويي...
Wednesday, April 14, 2010
شب حضور
شب عمليات کربلاي پنج؛ شلمچه عباس شاه زيدي «خروش» شبم درحضوري لبالب گذشت کدامين شبم مثل آن شب گذشت شب برگزيدن، شب انتخاب شب گام تاقله ي آفتاب....
Thursday, March 18, 2010
اما دير کردند...
ما را اسير خواب بي تعبير کردند درچارچوب قاب ها زنجير کردند. من پيش از اين با چشمه ها همراز بودم روح مرا مرداب ها تسخير کردند در کنج پستوها کنار«نفس»...
Thursday, March 18, 2010
آتش وآب
کشيدم تو را مگر بنويسم تو را به رنگ نفس هاي شعله ور بنويسم چقدر خاطره بايد، چقدر واژه وتصوير که وسعتت را هر چند مختصر بنويسم چقدر آتش بايد،...
Thursday, March 18, 2010
غنچه ها
آسمانيان که به پرواز رفته ايد اي بي کرانه هاي زمين گرد پاي تان اي سروقامتان نشسته بر آسمان برپلک هاي نازک مهتاب، جاي تان اي دشت هاي سرخ شقايق...
Thursday, March 18, 2010
بوي پيراهن
بوي پيراهنت را سال هاست چاه خانه ي بي بي معصومه دزديده در انعکاس چشم هاي توست که ماهي ها حوض را دور مي زنند خودت بگو اين چندمين پنج شنبه است...
Thursday, March 18, 2010
پيراهن يوسف
ها که يافتيد تن يوسف من است اين پاره پاره بدن يوسف من است هر چند مکه نيست ولي حج تان قبول در فکه حج شناختن يوسف من است در عشقبازي آينه ي کربلاييان...
Thursday, March 18, 2010
بگذار....
بايد که گلي مثل تو پرپر شده باشد وقتي که چنين باد معطر شده باشد اکنون که نصيب فلک از تو شده پرواز غم نيست اگر سهم زمين پر شده باشد بگذار،...
Thursday, March 18, 2010
جانباز
دفتر حقايق ثبت است نام جانباز ايثار با شکوه و راه و گام جانباز مردان راه حقند يادآور شهيدان شب زنده دار شام و شهيدان روز ميدان سرمست عشق يارند...
Thursday, March 18, 2010
فرزند شهید
دست نوازش برای او کم بود و سهم کودکی اش غصه های مبهم بود پدر که رفت و از او عکس ماند و خاطره ای و چفیه ای و پلاکی که سهم مریم بود همیشه گریه...
Thursday, March 18, 2010
غریب
خانه آیه «امن یجیب» می خواند قناری پدر امشب عجیب می خواند و مادرم که نشسته کنار پنجره باز برای خواهرم از بوی سیب می خواند دوباره نیمه شب و سرفه...
Thursday, March 18, 2010
برزگر کوچک
دست های پینه بسته اش بوی یونجه زار میدهد خنده های کودکانه اش بوی نو بهتر می دهد در نگاه مهربان او بوی خواب دیده می شود کودک است و مثل مردها
Monday, March 15, 2010
کودک قالی باف
من و مادر کنار دارقالی همیشه روز و شب مشغول کاریم در این تنها اطاق خانه باید میان باغ قالی گل بکاریم ولی فرش اطاق ما به جز یک گلیم کهنه چیز...
Monday, March 15, 2010
خواب راحت
بچه خیابانی از خوابیدن در شب می ترسید. بچه خیابانی همه ی خوابهایش را بخشید. به کارگر خسته یک ساعت خواب بخشید. به سیگار فروش دو ساعت خواب بخشید. به...
Monday, March 15, 2010
کودکی می گریخت
در پرواز خورشید در همهمه مردم کودکی می گریخت در میان کوی و خیابان در میان آهن و ماشین کودکی می گریخت در تند بادی لرزان در غرربت و دلتنگی در...
Monday, March 15, 2010
در پیاده‌رو
هر چه چشم کار می‌کند فقط پا شکار می‌کند چشم‌های دوره گرد من، در این پیاده‌رو پای به پای عابران رهگذر عبور می‌کنند چند مرد، آن طرف کودکی فقیر...
Monday, March 15, 2010
من کودک همین جهانم ... کودک تو !
هیچ کس صدای قدم های مرا وقتی که با کفش های پاره ی برادر بزرگ ترم در خیابان های شهر راه می روم و کار می کنم نمی شنود هیچ کس اشک مرا نمی بیند...
Monday, March 15, 2010
شب و علي«ع»
علي آن شير خدا شاه عرب الفتي داشته با آن دل شب شب ز اسرار علي آگاهست دل شب محرم سرالله است شب علي ديد و به نزديك ديد گرچه او نيز به تاريكي...
Monday, March 1, 2010
يا امام‌حسن مجتبي«ع»
باز روحم را مصفّا مي‌كنم چشم دل را سوي حق وا مي‌كنم تا سراپا همّت و شيدايي شوم تا اسير روي ليلايي شوم...
Monday, March 1, 2010