حاج مجید؛ پسری که به پدرش دستور داد!
ترسیده بودم. چند نفر بچّه‌دبیرستانی تظاهرات راه انداخته بودیم، حالا نیروهای شهربانی داشتند به طرفمان تیراندازی می‌کردند. آمدم برگردم، که دست...
Monday, October 1, 2012
پشت دروازة بهشت
بی‌سیم یک لحظه قطع نمی‌شد. حاج «حسین» هم تأکید داشت که «رحیم» حرف بزند. می‌گفت: «آقا رحیم! بگو اطرافت چه خبر است؟ عراقی‌ها تا کجا جلو آمده‌اند؟...
Tuesday, September 25, 2012
آخرین مین، آخرین دانة تسبیح
کتاب‌هایش را جمع کرد و توی کمد گذاشت. دست برد و یکی را برداشت و شناسنامه‌اش را میان آن جا داد. مهم نبود چه کتابی، فقط می‌خواست وقتی از جلوی چشم...
Tuesday, September 25, 2012
«خون چکیده»
سرش را چسباند به شیشه. آسمان را نگاه کرد و نفس عمیقی کشید. چشمش افتاد به ماه؛ ماه نیمة شعبان که تمام‌رخ به زمین لبخند می‌زد. با صدای گریة نوزاد...
Tuesday, September 25, 2012
ماند، کسی که چیزی از او نماند
سیزدهم دی‌ماه هر سال، یادآور شهادت سردار دیگری از خیل سرداران آسمانی دفاع مقدس است. یاد و نام شهید «علی‌رضا عاصمی» هیچ‌گاه از صفحة دل بروبچه‌های...
Tuesday, September 25, 2012
فریاد یازهرایش(س) چشم‌ها را بارانی کرد!
بابا ظاهری ساده و ساکت داشت. با صورتی آفتاب‌سوخته که کلاه سادة سیاه‌رنگی، روشن‌ترش می‌کرد. هر روز می‌دیدی که افسار تلاش را می‌گیرد و آهسته راه...
Tuesday, September 25, 2012
رفاقت به سبک اسپارتاکوس
نوجوانی آرام و بی‌سروصدا وارد پایگاه و ناحیه شد. سه‌شنبه شب و شب جلسه‌ی قرآنی بود. او کمی دورتر ایستاد و نماز مغرب و عشا را خواند. جلسه شروع...
Tuesday, September 25, 2012
حالا می فهمم زندگی یعنی چه؟
«او در پاسداری انقلاب خمینی(ره)کبیر سر از پا نمی شناخت و هر منطقه ای از کشور که نیاز به حضور مسلحانه داشت، ناصر در صف اول داوطلبان قرار داشت.او...
Thursday, September 20, 2012
روز وصل دوستداران یاد باد
عشق به اسلام و ارادت به سرور شهیدان مولا اباعبدالله الحسین (ع) باعث گردید تا تصمیم بگیرد در کسوت شریف و مقدس روحانیت درآمده و در سلک مبلغین دین...
Thursday, September 20, 2012
علی؛ یکی از هفتاد دلاور
روز جمعه نهم مرداد 1388 برای زیارت شهدای غریب غائله «پاوه» به یادمان شهدای پاوه ـ که در 26 مرداد 1358 به شهادت رسیده و در همان خاک آرمیده‌اند
Saturday, August 4, 2012
تا آن‌جا كه ديده مي‌شد، نگاهش كردم
عيد غدير سال 1357 عقد كرديم. مراسم عقدمان در حسينيه برگزار شد. هميشه حس مي‌كنم در آن دوازده‌سال زندگي، من با يكي از ملائك ازدواج كرده بودم؛ اصلاً...
Thursday, July 12, 2012
نجات به سبک آقا مجيد
اين فکه هم براي خودش عجب جاي عجيبي است. ما چه آدم هاي نابي را توي اين سرزمين از دست داديم. در زمان جنگ اين منطقه قتلگاه بزرگ بچه ها بود و بعد...
Wednesday, July 11, 2012
ملائکي از خاک به افلاک
عمليات محرم بود. دو سه شبي مي شد که نخوابيده بود. نشسته، خوابش برد پنج شش دقيقه بعد، از خواب پريد. بد جوري کلافه شده بود. معاونش پرسيد: « چي...
Monday, July 9, 2012
معلم انگليسي در كلاس طنز
در يكي از دسته‌هاي گروهان «ذوالفقار» از گردان «يازهرا(س)» لشكر «14 امام حسين(ع)» آرپي‌جي‌زن بودم و شهيد بزرگوار، «محّمد تورجي‌زاده» مرد عمل،...
Wednesday, July 4, 2012
صدايي از صدوده شهيد جامانده
من که قبلاً براي انجام اين کار اعلام آمادگي کرده بودم بي درنگ پذيرفتم. احساس عجيب و غريبي داشتم براي همين هم ضمن نگارش وصيت‌نامه‌ام به خانواده...
Wednesday, July 4, 2012
خوش آمدي قهرمان
دايي جواد پلك هم نمي‌زد، همين‌طور سيخ به پشتي تكيه داده بود و چشمش روي عكس احمد كه بالاي تاقچه در بين تنها و شعارها گم شده بود،‌ خيره مانده بود. سيد...
Wednesday, July 4, 2012
چشمه‌اي شهادتم را عقب انداخت
حاج قاسم رفته بود پيش مادر علي آقا، که مادر، شما براي علي آقا دعا کرديد و شهيد شد، براي شهادت من هم دعا کنيد... و تا علي آقا نرفته بود به خواب...
Wednesday, July 4, 2012
تپه‌اي با 18 پيكر بي سر
اسفند ماه 1363 قرار شد در ايام نوروز، تعدادي از دانشآموزان ممتاز بسيجي را در قالب اردوي بازديد از مناطق جنگي به كردستان ببريم. يكي از پايگاههاي...
Wednesday, July 4, 2012
پيروزي بزرگ در گذر از پنجره‌‌اي كوچك
امير «جوادي» هم‌رزم شهداي گران‌قدري هم‌چون شهيدان «صياد شيرازي، نامجو، آبشناسان، مهدي باكري، علي هاشمي و...» بوده است. وي فرمان‌دهي تيپ سوم زرهي...
Wednesday, July 4, 2012
او مرا صدا كرد
صبح يک روز گرم تابستاني، زير سايه چادري در هفت تپه، مآمن «لشکر خط شکن 25 کربلا» لابه‌لاي تپه ماهورها، تک و تنها نشسته بودم، «نورالله ملاح» را...
Wednesday, July 4, 2012