مردی شبیه نور ...
از صبحگاه حادثه تا اوج بی کران مردی شکست در خود و پر زد در آسمان مردی شبیه نور ...نه! مردی شبیه خویش
Tuesday, April 4, 2017
گَردی ز کوی دوست
برخیز تا به شهر شهیدان سفر کنیم از این سراب شهرت و شهوت حذر کنیم از باغ عشق دسته‏گلی ارمغان بریم
Tuesday, April 4, 2017
مثل آیینه
مثل شکفتن حضور تو «قدقامت» نخل بود با قیامی سبز ای ظهور خونین سرخی را در ریشه ات کاشتند و سبز روییدی
Tuesday, April 4, 2017
مثل باران
در نسیمی با سحر خندید و رفت آنکه دیشب غفلتم را دید و رفت مثل رؤیا با خیال نور و موج
Tuesday, April 4, 2017
مثل تمام عاشقانت
بغضی گره خورده است آقا در صدایم با گریه‏ها حرف دلم را می‏سرایم چشم و چراغ جامعه نسل شهید است
Tuesday, April 4, 2017
مثل تمام عاشقانت
همیشه بر دل من از تو داغ می‏ماند و باز خانه‏ی دل بی‏چراغ می‏ماند همیشه سینه‏ی من کوچه کوچه تنهایی است
Tuesday, April 4, 2017
محکم و سبز
آن شب تلخ و مه‌‏آلوده که یادش بر باد همه جا دهشت و تاریکی بود ... و غم برگ درختان سپیدار بلند ... داشت می‏رفت از یاد
Tuesday, April 4, 2017
غروب هستی
عطر پونه، بوی ریحانهای تُرد در هوای شرجی دم کرده، مُرد در غروب هستی دور از بهار
Tuesday, April 4, 2017
غرور نازک گندم
غرور نازک گندم به داس تا تن داد به روی حوصلۀ سرد سنگها، افتاد
Tuesday, April 4, 2017
فراق تو
بر دل من چو می نهی داغ فراق خود چه غم هر چه نهی بنه که من سر با رضات می نهم
Tuesday, April 4, 2017
قطره قطره
به موج سیل خیالت چنان خراب شدم برای عبرت آیندگان کتاب شدم دلم گرفته از این تن سیاه و بسته و سرد
Tuesday, April 4, 2017
قندیل دعا
این دل امشب آتشی انگیخته ست شوق را با سرکشی آمیخته ست چشم بیدار من امشب ریخته ست
Tuesday, April 4, 2017
کوچه ابری
چشم او منشاء پاکی و صفا، زیبایی‏ست من ندانم غم جانسوز نگاهش از چیست به سرشستند دلش را ز گِل عشق و امید
Tuesday, April 4, 2017
طرح لبخند
پیشانیت خاک را تبرّک می‏بخشید چشمهایت دریچه‏ای سَمت
Tuesday, April 4, 2017
طغیان
برگشته ام از تردید، در پوست نمی گنجم در هر چه به غیر از او، بی اوست نمی گنجم
Tuesday, April 4, 2017
قطره شوقی
قطه شوقی داشتم آن را برایت ریختم آبروی شعرهایم را به پایت ریختم رفتی و امام تمام لحظه های انتظار عشق را در حسرت خوب لیاقت ریختم
Tuesday, April 4, 2017
صمیمانه تر
آمیزۀ همگونی از احساس و امیدی بی تاب تر از ثانیه های شب عیدی من چون غزل«بیدل» و در قید تکلّف
Tuesday, April 4, 2017
صبح لبخند
ترا با عشق پیوندی معماست طلوع صبح لبخندت تماشاست
Tuesday, April 4, 2017
صبح لبخند و شامگاه اميد
كيست به‏جان خروش افكنده؟ هشياران را ز هوش افكنده ؟ در حُرمتِ سنّتِ رسول‏ا... بُرد يمني به دوش افكنده
Tuesday, April 4, 2017
شرح این ماجرا ...
آندم که تو در لحظه لحظه من تکرار می‏شوی، ... و حرفهایت واژه‏های همیشه نابت در خاک تمام حفره‏های بی روزن من به سان اعجاز رسولی
Tuesday, April 4, 2017