
هوا و هوس، گرد برخاسته
نبینی بهجایی که برخاست گرد
نبیند دگرگر چه بیناست مرد
«سعدی»
به هنگام تألیف کتاب «هاجر، اسوه مقاومت» از کتاب «قصص قرآن» مرحوم صدرالدین بلاغی، استفاده شایان توجهی نمودم و دقت نظر و تتبع نویسنده و شیوایی متن نوشتار مزبور را ستودم. از آن روزها مترّصد بودم که ویژه نامه یا مراسم بزرگداشتی جهت تجلیل از مقام این محقق عالیقدر و قرآن پژوه پرتوان صورت گیرد که این آرزو عملی نشد.
در یکی از روزهای پاییز 1382 جناب آقای محمد نوروزی (نویسنده و مدیر انتشارات پژواک اندیشه) به مرکز تحقیقات و پژوهشگاه فرهنگیان قم آمد و از فاجعه ای فرهنگی سخن گفت. وی خاطرنشان ساخت حروفچینی سجاد مشغول تایپ کتاب «قصص قرآن» صدر بلاغی از روی متن آن می باشد که البته تغییرات بسیار جزئی که اغلب آنها غیر ضروری است در برخی صفحات دیده می شود. کتاب «قصه های قرآن» را در پشت ویترین بعضی کتابفروشی ها مشاهده کردم که نام آقای... بر روی جلد آن درج گردیده بود. بر این وضع نگران کننده تأسف می خوردم که چند روز قبل با مقاله ای تحت عنوان «به چه قیمتی» مندرج در شماره 82 مجله آینه پژوهش مواجه گردیدم. در این نوشتار ماجرای حروف نگاری (و نه حتی رونویسی از آن) از روی کتاب یک نویسنده با همت برای خوانندگان روشن شده و مقایسه ای تطبیقی هم بین کتاب اصلی و متن جدید صورت گرفته بود. در همان شماره و در ضمن دو صفحه مستقل آقای ... چرایی و چگونگی این کار را توضیح داده بودند که حتماً خوانندگان ملاحظه کرده اند و بنده درباره آن چیزی نمی افزایم. راقم این سطور به این مناسبت و در استقبال از این روشنگریها و حق نمایی آموزنده و رشد دهنده، روند انتحال و سرقت ادبی و تضییع حقوق مؤلفان را در یک بررسی تاریخی بازنگری نموده ام؛ زیرا بر این باورم که باید کاستیها را مشخص کرد و پیشوای پرهیزگاران هم می فرمایند: «بدترین دوستان کسانی هستند که با تو مداهنه می نمایند و عیوبت را پهنان می سازند» (غررالحکم، ص 446) البته تأکید می نمایم نمی خواهم در دفاع از شخصی و مخالفت با فردی مطلبی بنگارم و یا خدای نکرده اعتبار افراد را مخدوش سازم. در این بررسی روشن شدن واقعیتها و تفکیک ساختن محاسن از معایب و مشخص کردن حاصل زحمات نویسندگانی که عده ای حقوقشان را ضایع و تباه نموده اند، مطمح نظر می باشد. خصال هر کسی جای خو دارد و با این نوشته ها و احیاناً ستایشها، مذمتها و ملامتها ارج و منزلت کسی متحول نمی شود، وانگهی در اینجا بحث بر سر نوشته ها و تدوین آثار افراد می باشد نه خود اشخاص. بدیهی است خوانندگان کنجاو با میزان ایمان، وجدان و خردمندی خویش، خود به خوبی حقایق را ارزیابی و درک می نمایند و با محک زدن آثار، افراد سره را از ناسره جدا می کنند. حجج اسلام آقایان محمدحسین فلاح زاده، محمود اکبری، هادی ربانی و سیدعباس رفیع پور در گفتگوهای تلفنی، حضوری و یادداشت هایی که در اختیار راقم این سطور قرار دادند، تذکرات مفیدی را مطرح ساختند که در تدوین نوشتار حاضر بسیار راهگشا بود و جا دارد از این عزیزان تشکر نمایم.
خطا و خلل
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدیدشرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
تعالیم مبتنی بر وحی، ارزشهای دینی و موازین شرعی، دنیاگرایی و وابستگی به تعلقات فناپذیر آن را مذموم دانسته و از جامعه انسانی خواسته است از اشتغال به اموری این گونه اجتناب نمایند؛ زیرا این روند آدمی را فریب می دهد و غفلت از حق و امور معنوی را به دنبال می آورد. در عین حال معیارهای اسلامی بر این واقعیت نیز تأکید نموده اند که بهره خویش را از دنیا فراموش نکنید و قرآن کریم پیروان خود را به بهره وری از این امور به عنوان وسیله ای برای تحصیل آخرت توصیه می نماید.
به عنوان نمونه روایات زیادی که بر اهمیت تجارت تأکید و بدان تشویق و ترغیب می کنند بسیارند، اما چون مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی دشواریهایی به بار می آورند و اختلال ناشی ازآن عوارض منفی و ناگواری را در سطحی گسترده در جامعه باقی می گذارند، طبیعی است اسلام برای آن قوانین، احکام و ضوابطی دقیق ترسیم نماید تا از هرگونه خلل و آثار نامطلوب آن جلوگیری شود.
اسلام تقلب در عرضه طعام و کالا را به نحوی که خریدار متوجه عیب و کاستی آن نگردد و نیز مخلوط نمودن متاع خوب با بد را عملی نادرست دانسته است. رسول کرم صلی الله علیه و آله و سلم از جایی عبور می فرمودند مجموعه ای طعام (گندم) مشاهده نمودند. دست مبارک را داخل آن نمودند. دیدند رطوبت داشت. خطاب به صاحبش فرمودند: ای صاحب طعام این رطوبت ناشی از چیست؟ جواب داد: بر اثر باران این گونه گردیده است ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. حضرت فرمود: چرا آن قسمت نامرغوب را در بالا قرار ندادی تا مردم آن را ببینند. هر کس غش در معامله کند از ما نیست.(1) در روایت دیگری آمده است: آن حضرت به یکی از اصحابش هشدار دادند: تو را نمی بینم جز اینکه به مسلمین خیانت نموده ای و غش با آنان را در معامله مرتکب شده ای.(2) بر اساس احادیث و روایات معتبر باید کالای نامرغوب از جنسی که کیفیتی بالا و عالی تر دارد، تفکیک گردد و به مردم عرضه شود و مخلوط نمودن این گونه اجناس غش و تقلّب به شمار می آید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی را که به این عمل مرتکب گردد از جامعه مسلمین دور دانسته و فرموده اند افرادی این گونه، دچار سخط الهی می گردند و در روز قیامت با یهود محشور می شوند. به علاوه اشخاص متقلبی که در فروش اجناس خویش به چنین حیله ای متوسل می شوند، برکت را از رزق خویش می برند؛ در معیشت آنان اختلال پیش می آید و بر مسلمانان است که این مزوّران را افشا نمایند.(3)
قرآن مجید نیز با کسی که مرتکب خیانت گردد مبارزه می کند.(4) مسلمانان اجازه ندارند کالای خود را بهتر از آنچه هست نمایش دهند و آن را با نور مصنوعی یا طبیعی، تزیین و مانند آن به شکلی دیگر عرضه کنند و نیز مجاز نیستند با تبلیغات دروغ و ناروا جنس نازل را به شکلی خوب معرفی کنند. به کار بردن تدلیس، خدعه و مکر و نیز وارد شدن از راه خیانت در این عرصه بسیار مذمّت گردیده است. اسلام در خصوص خوراک عادی مردم چنین دقتهایی را مطرح می نماید. بدیهی است عرضه نمودن کالاهای فرهنگی نیز اهمیّت بیشتری دارد؛ زیرا آنها با جان، روح، اندیشه و عمق وجود انسانها سرو کار دارند و باید در تولید، نشر و توزیع آنها دقت لازم مبذول شود و اصولاً افرادی که به این وادی گام نهاده اند، در واقع از راه نوشتن برای اعلای فرهنگی، رشد فکری و تکامل معنوی مردم تلاش می کنند. کسی که می خواهد فضیلت را به جامعه رواج دهد و از اهل سلوک و معنا سخن گوید و امر به معروف نماید، باید بیش از دیگران مراقب باشد در تهیه و تدوین مطالب از راه خلاف، خدعه، نیرنگ و غش در عرضه کالای فکری فاصله بگیرد. در نگارش دروغ نگوید؛ از مطالب دیگران بدون ذکر ماخذ چیزی ذکر ننماید؛ در ماخذ دادن به منابع دقت کند؛ اثر مورد اشاره متقن و معتبر باشد؛ نگارش و نوشتن را وسیله کسب رزق و روزی خود قرار ندهد؛ به ویژه این برنامه در خصوص علوم دینی بسیار مذمت شده است. مزدگرفتن برای تعلیم واجبات مردم و آشنا نمودن آنان با حلال و حرام خداوند باید روندی منطبق با شرع و تعالیم مذهبی را طی کند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه معروف خویش فرموده اند: (ای مسلمین)
شما درفشهای افراشته احکام خدایید و این شما هستید که بار سنگین دین الهی و آیات وحی الهی را بر دوش گرفته اید تا هم خود را از سر صدق و امانت به آن عمل کنید و هم (این همه ایات و مواریث رشد دهنده) را به سراسر گیتی ابلاغ نمایید (و آنان را از چنین حقایقی مطلع سازید).(5)
عبور از بیابان تردید
علمای برجسته که از خود آثاری ارزشمند و ماندگار برجای نهاده اند و در طول قرون و اعصار نوشته های آنان اخذ و مدرک دیگران بوده است و در نشر تعالیم الهی لحظه ای خاموش نبوده اند، در کار دیگران تعمق می نموده اند و در نسبت دادن کتاب یا نوشته ای به شخصیت معروفی با وجود اشتهار آن، با تردید نگاه می کرده اند. به عنوان نمونه د رخصوص تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام از زمانی که علما با این متن آشنا گردیدند تاکنون اقوال گوناگونی را مطرح کرده اند. اگرچه از زمان شهادت امام حسن عسکری علیه لاسلام در سال 260 هجری تا یکصد سال بعد، از این تفسیر نامی نبوده است و دانشورانی چون کلینی، علی بن ابراهیم قمی، احمد برقی، ابن قولویه و صدها عالم دیگر که تألیفات گرانسنگی از خود به یادگار نهاده اند نه تنها مطلبی از تفسیر مزبور نقل نکرده اند، بلکه حتّی نامی از آن و راویانش نبرده اند. اما عالم فرزانه ای چون شیخ صدوق در آثار گرانمایه ای از قبیل عیون اخبار الرضا، امالی و من لا یحضره الفقیه بخشهایی از این تفسیر را می آورد. و این در حالی است که شیخ طوسی نه مطلبی را از آن نقل کرده و نه به راویان آن اشاره ای دارد. از قرن ششم تا روی کار آمدن صفویه به استثنای چند مورد نشانه ای از تفسیر مذکور و مؤلفش در مصادر شیعه وجود ندارد و در تفسیر عیاشی و مجمع البیان نقلی از آن مشاهده نمی شود، تا آنکه در این عصر فخرالدین علی بن حسن زواره ای با ترجمه این اثر با عنوان آثار الاخیار آن را برای عموم علاقه مندان فارسی زبان قابل فهم می کند. گروهی از علمای این کار مفسّر و مترجم پرکار را ستودند، اما عده ای بر وی خرده گیری کرده اند که چرا اثری مخدوش با عبارات آشفته و مطالب مورد تأمل را در اختیار خوانندگانی قرار داده است که غالباً قدرت تشخیص و تفکیک مطالب صحیح از غیر آن را ندارند. به علاوه نشر آثاری که مورد تردید می باشد، اعتبار علمی فرهنگ اهل بیت را کاهش می دهد، به ویژه آنکه راوی در این تفسیر به مدح چهره هایی پرداخته اند که با روش ائمه هدی سازگاری ندارد. در مقابل این انتقادها عده ای گفته اند پدیدآور تعمدی در نقل این نکات مجعول نداشته و احتمال دارد هنگام استنساخ آن در قرون متمادی چنین مضامینی به آن راه یافته باشد. چنانکه در برخی کتب معتبر دیگر می توان مطالبی جعلی یافت، مانند آنچه در اصول کافی درباره شهربانو دختر یزدگرد آمده اس که شهید مطهری آن را نقد می نماید.(6) علمای معاصر نیز در خصوص این تفسیر تردیدها و تاملاتی داشته اند. مرحوم محمد جواد بلاغی بر آن انتقادهای مفصلی دارد. مرحوم آیت الله خویی در چند جایی که از این تفسیر سخن گفته است و ثاقت آن را تأیید نمی کند، ولی در مواردی یکی از راویان آن را از مشایخ شیخ صدوق ذکر کرده است و وی را قابل اعتماد می داند. آیت الله شعرانی نیز در تعلیقات پایان تفسیر مجمع البیان اشتباهات این نوشتار را تذکر می دهد، اما در تعلیقه کتاب وسایل الشیعه مطالبی دارد که مؤید اعتبار این تفسیر است. این ارزیابی ها و قضاوتهای گوناگون بیانگر آن است که علمای شیعه برای روشن شدن حقیقت موضوعی، وسواس علمی ویژه ای داشته اند و از سطحی نگری و نگرش عجولانه و یک بُعدی اجتناب می نموده اند.موریانه های اندیشه
به گفته استاد محمدرضا حکیمی: «محقق یا نویسنده باید در انگاره کار خویش، دچار سستی و فتور نگردد. چه بسیار دیده می شود که نویسنده کتاب یا مقاله و بحثی در آغاز پرمایه و پرنشاط و برپا استقصاء تحقیق دست به کار می شود، اما همین که کار ـ در مَثَل ـ به نیمه می رسد، لحظه به لحظه افت می کند و سستی می گیرد و نشانه های کم توانی، دنباله رها کنی و سرسری گیری در آن پدیدار می شود تا سرانجام که به روشنی کار از اوج خود فرو می افتد. این گونه کارکرد برخلاف سنّت علم، آینی تحقیق، دقت در عمل و رضایت وجدان علمی است و هم تقصیر و کوتاهی است نسبت به حق جامعه، در استفاده و مراجعه به اثر، محقق باید شکیبا باشد و چیرگی نشان دهد تا هیچ بخشی و فصلی و هیچ استنتاجی و سنجشی سرسری گرفته نشود و آبکی از آب در نیاید...».(7) این ویژگی مصداقی از غش در معامله و عرضه کالای فرهنگی به جامعه است، زیرا بخشی از نوشتار استوار و تحقیقی و مستند است، ولی قسمتهای دیگر سست، بی مایه، فاقد ارزش ادبی و معنوی هستند. حضرت علی علیه السلام خطاب به کمیل فمروده اند: مؤمن آینه مؤمن است، زیرا با دقت در وجود وی می نگرد، نیازهای باطنی و نقایص معنوی خویش را توسط او برطرف می کند و به حالت درونی خود زیبایی می بخشد.(8) و نویسنده باید این گونه کاستیهای خود را برطرف کند نه آنکه محصول اندیشه و زحمت و مشقت دیگران را به یغما برد و نامی از آنان نبرد. در منابع روایی آمده است: هر کس بر امری سبقت گیرد که مسلمانان بدان سبقت نجسته اند، او بدان سزاوارتر است.(9) کم نبوده اند نام و نشان دادن گستاخی که حاصل خون جگر خوردنها و رنج بردنهای مردمانی شریف و دانشمند را به غارت برده اند و این همان موضوعی است که در منابع ادبی از آن به «انتحال» سخن گفته شده است.(10) گویا این موضوع از قرون اولیه متداول بوده که یکی از مشاهیر قرن پنجم می نویسد: سخن کسی بر خویش بستن را انتحال گویند.(11) دهخدا در توضیح این لفظ می نویسد: چیز کسی را جهت خود دعوی کردن، سرقت ادبی، سخن دیگر بر خویشتن بستن و چنان باشد که کسی آن را از آن خود جلوه دهد، بدون تغییر و تصرف در لفظ و معنی یا به تصرفی اندک.(12)سعدی در گلستان در حکایت شیادی که گیسوان برتافته بود و دعوی سیادت و شاعری می کرد و معلوم گردید دروغ گفته است می نویسد: «شعرش در دیوان انوری یافتند» یعنی شعر انوری را سرقت کرده و به نام خود خوانده بود. بدین سبب است که اساتید فن توصیه می نمایند از راهزنان ادبی نباید غافل بود و تا آنجایی که امکان دارد از آنان پرهیز شود به قول حکیم نظامی:
مرد پر مایه را گر آگاه است
شحنه باید که، دزد در راه است
استاد جلال الدین همایی می نویسد: «چه بسا اتفاق افتاده است که اشخاص فرومایه بی آزرم و بی مایه که هوس تألیف و تصنیف و سودای شهرت و بلندنامی دارند، به جای اینکه بُنیه و سرمایه علمی و ادبی خود را تقویت کنند، دستبرد به مؤلفات دیگران زده اند و کتابی را با افکندن نام مؤلف یا مواضع مهم پرارزش آن را به التفاظ عیناً و بی کم و زیاد یا با تبدیل لباس ـ یعنی تغییر عبارت ـ به دزدی برده و آن را به خود نسبت داده اند. حاجت به یادآوری نیست که اشخاص فاضل دانشمند امین با تقوا هرگز زیر بار این قبیل خیانتها و رسوایی ها نمی روند. پاره ای از صنف طرّاران شوخ چشم را دیده ام که به محض اینکه فکر تازه، حتی یک اصطلاح و عبارت لطیف ادبی بی سابقه را از زبان شما می شنوند یا در نوشته های شما می خوانند، بر وفور آن را به چابکی و تردستی می ربایند و به خود می بندند و چنان به خرج می دهند که پنداری میراث اجداد یا فرزند نوزاد خود ایشان است. غافل از اینکه محتسب در بازار و پاسبان بیدار است. هنوز دانشمند و نقادان بصیر در گوشه و کنار وجود دارند که این قبیل اطفال حرام زاده را از فرزندان صُلبی حلال زاده باز می شناسند».(13)
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
به قول استاد محمدرضا حکیمی: «در تألیفاتی که پایه آنها بر نقل استوار است تنها جوهر اصلی و مایه وثوق امانت است. اگر در چنین کتابها امانت رعایت نشود، هیچ است و دریغا که چه بسیاری از آنانکه به عنوان محقق، مورخ و عقاید نویسد معرفی شده اند، از این صفت که جوهر کار و الفبای مکتب است بی بهره بودند و هستند و یکی از جریانات الغدیر [به قلم علامه امینی] همین مچ گرفتنهاست و روشن کردن نقلهای تقطیعی یا مکذوب». این محقق پرآوازه می افزاید: «نقل نامعتبر، خیانت در نقل، عدم دقت نقل، حقایق را دگرگون می کند، شالوده را ویران می سازد، معرفت را عقیم می گذارد، علم را ضایع می کند و خواننده را گمراه می سازد».(14)
به اعتقاد این دانشور گرانمایه، اگرچه کار تألیف، طبع و نشر در قلمرو دین در دهه های اخیر به صورت گسترده و چشمگیر رواج داشته در این عرصه کارهای ارجمندی شده است، اما در این زمینه کارهایی بسیار مبتذل، ناهنجار، بی استناد، عوامانه در یک کلام به بان دین و فرهنگ دینی کم نبوده است و در این میان مقداری از کتابهایی که در خصوص فرهنگ و تاریخ شیعه نوشته اند، از نظر صحت و سُقم برداشت، شکل عرضه، سطح دید و استنباط بس منحط و زیان بار بوده است. وی متذکر می گردد هر کسی باید درباره مذهب کتاب یا مقاله بنویسد، علاقه به مذهب خوب و ستودنی است، اما صرف این تمایل و اندکی مسموعات و اطلاعات انسان را تبدیل به مؤلف مذهبی نمی کند.(15)
از چشمه تا باتلاق
در این بخش از نوشتار قصد دارم نمونه هایی را به خوانندگان معرفی کنم که بیانگر سرقت ادبی و انتحال می باشد. البته ناگفته نماند بین قدما رسم نبود که وقتی مطلبی را از جایی می گیرند مأخذ دهند و اگر در موردی دانشوری عباراتی را از مشاهیر سلف خویش گرفته است، این ویژگی مصداق بحث مورد نظر نمی باشد. به عنوان نمونه حکمی میرزا ابوالحسن جلوه زواره ای (1314 ـ 1238 هـ.ق) از حکمای اربعه تهران، وقتی اثار ملاصدرا را در مدرسه دارالشفای تهران تدریس می نمود، برای شاگردان خویش این واقعیت را مطرح نمود که گرچه اسفار این حکیم عارف پرتوی پرمایه از اندیشه های اوست، ولی در آن نقل قولهایی از دانشمندان قبل از ملاصدرا آمده که این فیلسوف مشخص نکرده از آن کیست و در هنگام تدریس این کتاب، درصدد آن برآمد مشخص کند این عبارت از فلان حکیم است و آن عبارت از فیلسوفی دیگر.در واقع حکیم جلوه آن کلام را از لابه لای اسفار استخراج می نمود و به صاحب اصلی بر می گردانید. وی ضمن تحریر حواشی بر اسفار نیز ماخذ آن را مشخص ساخت.(16) اما نمونه های نگران کننده:1. هجویری عارفی راستین و دانشوری پاکدل بود که عمر با برکت خویش را در راه کسب فیض از علما و تالیف و تصنیف سپری کرد. وی که در قرن چهارم هجری می زیست از دل سارقان آثارش دل پرخونی دارد: «آنچه به ابتدای کتاب نام خود اثبات کردم، مراد از این دو چیز بود: جهله این علم [وقتی] کتابی نو ببینند که نام مصنف آن به چند جای بر آن مثبت نباشد، نسبت آن کتاب به خود کنند و مقصود مصنف آن بر نیاید که مراد از جمع و تالیف و تصنیف کردن به جز آن نباشد که نا ممصنف بدان کتاب زنده باشد و خوانندگان و متعلمان وی را دعای خیر گویند که مرا این حادثه افتاد به دو بار: یکی آنکه دیوان شعرم که بخواست و بازگرفت و اصل نسخه جز آن نبود آن جمله را بگردانید و نام من از سر آن بیفکند و رنج من ضایع کرد ـ تاب الله علیه ـ و دیگر کتابی کردم هم اندر طریقت تصوف نام آن «منهاج الدین»، یکی از مدعیان رکیکه که کرای گفتار او نکند، نام من از سر آن پاک کرد و به نزدیک عوام چنان نمود که وی کرده است. هرچند خواص بر ان قول بر وی خندیدندی تا خداوند تعالی بی برکتی آن به دو در رسانید و نامش از دیوان طلاب درگاه خویش پاک گردانید».(17)
2. از موارد انتحال تغییر دادن چیزی را از گونه ای به گونه دیگر است، معمولاً مؤلف با حذب فرخی جملات در نقل و تقطیع عبارات مقصود اصلی گوینده یا نویسنده دیگر را عوض می کند، این حالت را می توان از مصادیق مسخ نامید. فاجعه وقتی بیشتر آشکار می گردد که در کلمات و عبارات معصومین دست برده شود و یا برخی الفاظ و عباراتی به گونه ای حذف می شود که نکته ای مهم یا حادثه ای حیاتی از دید خواننده مکتوم و مستور می گردد. اگر کسی روزه دار باشد و در آن حال به این کار خلاف روی آورد، طبق فتوای مراجع تقلید روزه اش باطل می شود. به علاوه جعل مطالب و تحریف در روایات معصومین کذب، افترا و حرام است.(18) استاد شهید آیت الله مطهری می گوید: «افرادی که شخصیت آنها پیشوایی است و قول، عمل، قیام، نهضت آنها سند و حجت است نباید در سخنان شان ... تحریفی واق شود»(19) یک مورخ مشهور وقتی بخواهد با جعل و تحریف تاریخ و اتفاقی مهم، طبق دلخواه و تمایل خویش عده ای از خوانندگان را در مسیر اتباه افکند، واقعاً این وضع زیانهای معنوی و فرهنگی قابل توجهی به جامعه اسلامی وارد می نماید.
اسماعیل بن کثیر دمشقی مشهور به ابن کثیر در کتاب تاریخ (20) و نیز تفسیرش (21) وقتی گفتار استوار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از طبری نقل می کند، می نویسد: «فانکم یوازرنی علی هذاالامر علی انه یکون اخی و کذا و کذا» یعنی کدام یک از شماها مرا معاضدت می کنید تا برادرم و چنین و چنان باشید. به جای دو عبارت خلیفه من و وصی من وی چنین و چنان را گذاشته است. در جملات بعدی حضرت محمد صلی لله علیه و آله و سلم که اعلام به مقام وصایت و خلافت علی علیه السلام بیان شده است به جای عبارت ان هذا اخلی و وصیی و خلیفتی فیکم می نویسد: ان هذا اخلی و کذا و کذا، در تاریخ خود در بحث حجه الوداع تمامی حوادث و نیز خطبه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از صحاح سته نقل می کند، ولی از خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در عرفات ایراد فرموده اند، از حدیث ثقلین، تنها «کتاب الله» را ذکر می نماید و چنین به خواننده وانمود می کند که در متن حدیث جمله «و اهل بیتی عترتی» وجود ندارد. دکتر هیکل نیز ر کتاب «حیاه محمد» چاپ اول (ص 140) حدیث آغاز دعوت را با اندکی تحریف نقل نموده است، اما در چاپ دوم این اثر نام حضرت علی علیه السلام و عباراتی که بر وصایت و خلافت ایشان گواهی می دهد متن و نص فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حذف و اسقاط می نماید.(22)
با وجود آنکه طبری در مقدمه تاریخش خاطرنشان می نماید: استناد بدان چه در این کتاب می آوریم به روایات و اسنادی است که از دیگران یکی پس از دیگری به ما رسیده و من نیز خود از آنان روایت می کنم و با سند روایت را به ایشان می رسانم، نه آنکه در آوردن مطالب تاریخ استنباط فکری و استخراج عقلی شده باشد. اما تمایلات نفسانی خود را در نگارش این اثر بروز می دهد و در کتاب تاریخ بزرگ خود، حجه الوداع را که تمامی جزئیات آن برای مسلمانان اهمیّت دارد، یعنی دنباله واقعه را از آخرین روزهایی که پیامبر صلی الله علهی و آله و سلم در مکه است رها می نماید و د رمور شرح بازگشت پیامبر تا مدینه النبی خاموش می شود تا مبادا کار به ذکر واقعه مهم غدیر منجر گردد تا آنکه پس از مدتها از کتمان این جریان مسلم وجدانش آرام نبوده و مبتلا به رنجی درونی می شود. سپس قلم به دست می گیرد و کتابی مستقل با عنوان «الولایه فی طرق حدیث الغدیر» تألیف می کند که استاد محمدرضا حکیمی و مرحوم ملک الشعرای بهار به آن اشاره دارند.(23) قاضی عبدالجبار بن احمد معتزلی در کتاب «المغنی فی ابواب التوحید و العدل» که در مسائل اعتقادی و تارخی صدر اسلام نگاشته شده است به تحریف حقایقی پرداخته است که سید مرتضی علم الهدی در کتاب «الشافی فی الامامه» جواب وی را می دهد (خلاصه عبقات الانوار، مقدمه، ص 19)
3. در سال 1312 هـ.ش وزارت فرهنگ و هنر وقت، قراردادی به مرحوم ملک الشعرای بهار منعقد نمود تا کتاب ترجمه تاریخ طبری را که منسوب به بلعمی است و تصحیح می نموده بود،برای چاپ آماده کند، اما اگرچه وی این کار را به انجام می رساند، ولی نسخه دست نویس او را در بایگانی اداره کل نگارش می ماند و سرانجام در سال 1327 هـ.ش آن متن دست نویس را نزد استاد می برند تا زیر نظر خودش چاپ شود که به دلیل به هرم ریختگی مطالب و فرسودگی نسخه و نیز بیماری جانکاه مرحوم بهار و درگذشت ایشان در سال 1330 هـ.ش دکتر محمد پروین گنابادی کار او را پی می گیرد و از تاریخ 21 شهریور 1339 هـ.ش آماده سازی کتاب برای چاپ آغاز می گردد.(24) اما این دو محقق متوجه این حقیقت نمی شوند که این کتاب را کسانی غیر بلعمی، ولی تحت نظارت او نوشته اند. آقای دکتر محمد روشن که در تاریخ نامه طبری (گردانیده منسوب به بلعمی) را پس از تصحیح و تحشیه به چاپ می سپارد، به این واقعیات پی می برد که مؤلف واقعی این اثر بلعمی نبوده و به وی نسبت داده اند. وی می نویسد: پس از بررسی در نسخه های تاریخ نامه طبری و سنجش و مقابله نسخه ها با یکدیگر و تطبیق ترجمه با متن تازی و افزونها و کاستیهای آن بی اندک که شبهه و تردید به یقین دریافتم که تاریخ نامه طبری در سه گونه روایت که حاصل کار سه گروه از دبیران دانشنمند دیوان بلعمی بوده است، گردانیده شده است. دیل نخستین دو گونه مقدمه تازی و فارسی است که بر سر نسخه ها و بیرون از آن در بازشناساندن نسخه ها نیز به تفصیل از دوری و نزدیکی شیوه نگارش و روایت نسخه ها به یکدیگر سخن گفته ام. روایت سوم همان است که استاد مینوی نسخه عکسی آن را با مقدمه چاپ کرده اند و من بخشی از آن را با نسخه اساس خود در دفتر دوم سنجیده ام. کارها چندان دور از هم است که گمان اشتراک و یگانه بودن دو نسخه دور از خردمندی است.(25) محمد قزوینی نیز در تعلیقات خویش بر چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی ضمن توضیح درباره ابوالفضل و ابوعلی بلعمی می نویسد: «به احتمال بسیار قوی ترجمه تاریخ طبری فقط به سعی و اهتمام و عنایت او (ابوعلی بلعمی) بوده است نه به قلم شخص او مستقیماً.»(26) مرحوم ملک الشعرای بهار در مقاله ای در خصوص بررسی نسخه های تاریخ نامه طبری می نویسد: چیزی که اسباب تاسف و تحیر است آن است که در تمام این ده نسخه خطی و یک نسخه چاپی که به نظر نویسنده رسیده و با دقت آنها را مطالعه و مقابله کرده ام دو نسخه دیده نمی شود که به تقریب شبیه به یکدیگر باشند و بتوان گفت که آن دو از ی ماخذ حکای می کنند و هر نسخه ای چه در کم و زیاد در مطالب و سقطات و چه در اضافات یا اغلاط یا اختلاف عبارات به قدری با نسخه دیگر متفاوت است که هگراه خواننده صاحب مطالعه نباشد و به تصرفات روزافزون هزار سالاه توجه نداشته باشد، تصور بل حتم خواهد کرد که این کتاب را چند تن در فواصل قرون عدیده ترجمه کرده اند و چون به اول هر نسخه نگاه کند و ببیند که همه نسخه ها از آن بلعمی است،ب از خواهد گفت بلعمی چند تن بوده اند و یا آنکه بلعمی این ترجمه را به چند تن برگزار کرده است.(27)
4. مرحوم استاد جلال الدین همایی می نویسد: یکی از مدعیان فقاهت لاف زده بود که کتابی در میراث زوج و زوجه نوشته که در مؤلفات فقه اسلامی بی سابقه و بی نظیر است. پس از تحقیق معلوم شد که نسختی از رساله «میراث زوج و زوجه» شهید ثانی را به خط خود مؤلف داشته و به توهم اینکه نسخه منحصر به فرد است و دیگر کسان از آن اطلاع ندارند، آن را انتحال کرده و به خود نسبت داده بود. وی می افزاید: شیخی متفلسف یکی از وسایل فلسفی گذشتگان را به خود می بست که چون نسخه قدیمش به خط مؤلف یافته شد، رسوایی بار آورد و اهل خبرت پیش از آن نیز از شواهد احوال، یقین داشتند که انتحال است. نیز شخص دیگر از متأخران یکی از مؤلفات سید علاء الدین گلستانه (میرزا محمد بن میرزا ابوتراب حسنی متوفی 1100 هـ.ق) را به نام خود طبع و نشر کرد.(28)
5. در سال 1345 هـ.ش اثری از ابوالقاسم عبدالله کاشانی در جواهرشناسی با عنوان: «عرایس الجوهر و نفایس الاطایب» به اهتمام ایرج افشار جزو انتشارات انجمن آثار ملی به طبع رسید. مصحح در آغاز کتاب پس از ارائه شرح حال مؤلف و تبحر او نوشت: قسمت اول کتاب آشکار صورت منقول و منحول کتاب تنسوخ نامه خواجه نصیرالدین طوسی است و ما برای نشان دادن وحدت مطالب و کیفیت انتحال مؤلف، قسمتهایی از دو کتاب را به انضمنام جدول فهارس آن دو در ضمایم کتاب آورده و نحوه اقباس مؤلف را نشان داده ایم. مؤلف در این روش ناپسند چندان دلیری و بی پروایی داشته است که حتی از خواجه نصیرالدین طوسی نامی نبرده است. عباس اقبال آشتیانی در این زمینه مقاله ای نوشت و در آن به اثبات رسانید که: «عرایس الجواهر...» اثری اصیل نبوده و کتاب از منبع دیگر ینقل و تحریر شده است. چندی پس از انتشار این اثر، ایرج افشار تحقیقی دقیق نمود که در مجله یغما درج گردید.(29) در این نوشتار وی ناگزیر به تغییر رأی شد و نوشت: در آن موقع به مخیّله ام خطور نمی کرد که کتاب تنسوخ نامه ایلخانی با بعضی تغییرات جزئی از کتاب دیگر نقل شده باشد و روزی خواهد رسید که تصنیفی از سال 592 هـ.ق به دست خواهد آمد و معلوم خواهد شد که تنسوخ نامه کتاب اصلی نیست. به قراینی دست یافتم که دلالت دارد بر اینکه مبنای کار کاشانی به عکس آنچه در مقدمه عرایس نوشته ام تنسوخ نامه نیست و او مستقیماً «جواهرنامه» اثر نظامی را مورد استفاده قرار داده بود. زیرا مطالبی در عرایس به نقل از جواهرنامه نظامی آمده است که در تنسوخ نامه نیست.(30)
6. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر نامدار غازان خان مغول و اولجایتو و ابوسعید، کشته شده به سال 718 هـ.ق، انسانی دانشور، حکیم، مورخ، زبان شناس و مفسر بود که با برخورداری از مقام و منصب و قدرت و شهرت فرهنگی و اجتماعی، گروهی از اهل فضل در علوم و فنون را فراخواند و طرحی بزرگ برای تدوین دانشنامه ای تاریخگونه تنظیم نمود. از آن روی این کتاب اثری جامع و مستند به شمار می رود، اما بخش سوم آنکه در تاریخ اولجایتوست (31) مدعی مشخصی دارد و نوشته ابوالقاسم عبدالله بن علی کاشانی که فردی ناشناخته ای است، می باشد. ابوالقاسم عبدالله کاشانی در سه جای کتاب خویش به انتحال خواجه رشیدالدین و دستبرد به تاریخ الوجایتو اشاره دارد و در جایی می نویسد:«مؤلف این ترکیب از بستان طبع تازه نوباوه ای آورد و شمه ای از مأثر شاهانه و شطری از مکارم اخلاق خسروانه او از سیاقت سواد و در بیاض استنساخ آورد و تاریخ حوادث و وقایع ایام دولت او که خلاصه و نقاوه جامع التواریخ است، تتمیم و ضمیمه آن گرداند».(32) وی خاطرنشان می نماید: «آدینه هم، دستور ایران (وزیرایران) خواجه رشید الدین کتاب جامع التواریخ که تألیف و تصنیف این بیچاره بود و به دست جهودان مردود برای پادشاه عرضه کرد و جایزه آن... بستد و... با وجود وعده به تصنیف یک درم به مؤلف و مصنف آن نداد که سعی بلیغ و جهد نجیح نموده بود به سالها جمع کرده».(33)
رنج بردم ولی مخدوم من
آن به نام خویشتن بر کار کرد
استاد مجتبی مینوی می نویسد:
آیا مؤلف یا محرّر این مجلد (جلد مربوط به تواریخ غزنویان، سامانیان و آل بویه که پروفسور احمد آتش آن را چاپ کرده است) خود رشید الدین فضل الله بوده است؟ اگر بوده است که بسیار بی ذوقی و بی شعوری و بی سوادی و بی امانتی و بی صداقتی از خود بروز داده است. من گمان نمی کنم و آقای پروفسور احمد آتش هم معتقد نیست که رشید الدین خود به مشخصه این کتاب را تحریر و انشا کرده باشد. ظاهراً همان کاری را کرده است که غالب رجال و بزرگان می کنند که به زیردستان و شاگردان خویش فرمان می دهند فلان چیز را تهیه می کند و سپس آن چیز تهیه کرده ایشان را غالباً بدون اقرار به این مساله که نویسنده و حاضرکننده فلان یا فلان کسانند به نام خود بیرون می دهند... .(34)
7. محققان و مورخانی که اثار مربوط به عصر سلجوقیان را بررسی کرده اند به این واقعیت رسیده اند که منتهای تاریخی بازمانده از این دوره انتحالی از نوشته های دیگران است، از جمله «راحه الصدور» اثر راوندی و نیز العراضه و نیز العراضه فی الحکایه السلجوقیه تألیف وزیر محمد حسینی یزدی.
مرحوم حمید الملک افشار کتاب سلجوق نامه خواجه امام ظهیر الدین نیشابوری را که در حوالی سال 582 هـ.ق درگذشته است، به ضمیمه ذیل سلجوق نامه تألیف ابوحامد محمد بن ابراهیم (تألیف شده در سال 599 هـ.ق) را در سال 1332 در سلسله نشریات کلاله خاور به چاپ سپرد. وی در مقدمه این اثر نوشت: راحه الصدور از آغاز تا انجام متن ظهیر الدین را گرفته و کتاب خود را به اشعار، امثال و احادیث بی ادنی مناسبتی با سابق و لاحق کلام اکثر به عنف آراسته و روایتی از سلجوق نامه ظهیری ارائه داده است. مرحوم افشار در پاورقی برگ 5 کتاب خود این یادداشت را می نویسد: «بعضی قدما برای استفاده از حرفه ادب به این سرقتها متشبت شده اند، از آن جمله عبدالرزاق سمرقندی از اواخر جلد سیم و تمام جلد چهارم «زبده التواریخ» حافظ آبرو را سرقت و بدون هیچگونه تغییر عبارت در کتاب «مطلع السعیدین» درج نموده. میرزا زین العابدین نسخه جهان آرای غفاری را از اول تا آخر سرقت و موسوم به تکمله الاخبار (35) نموده. سیدعلی رازی تذکره عوفی را سرقت و به اسم «زم آرا» نموده [است]. پسر وی میر حیدر رازی هر سه جلد تاریخ نفیس «الفی» را سرقت و موسم به «زبده التواریخ» کرده است. سرقت بزم آرا را قزوینی تحقیق فرموده اند و بقیه را نگارنده.(36) مرحوم علامه قزوینی در حواشی که بر کتاب «لباب الالباب»(37) نوشته است خاطرنشان می نماید: «در ضمن تفحص در تذکره های محفوظ در کتابخانه بریتیش میوزیم، در لندن تذکره ای یافتم موسوم به «بزم آرا» للسید علی بن محمود الحسینی متضمن تراجم احوال شعرا فارسی از اقدم ازمنه تا عصر خویش و آن را در سنه 1000 هـ.ق تألیف کرده است و تقریباً تمام لباب الالباب عوفی را بی کم و زیاد استنساخ نموده است، مگر در بعضی موارد که اندکی متن عوفی را اختصار نموده و چنین می نمایاند که اصلاً از وجود کتابی در دنیا به اسم لباب الالباب اطلاع نداشته است... و اصلاً از لباب الالباب بیچاره عوفی که از بیچاره عوفی که از اول تا به آخر حتّی دیباچه و مقدمه را استنساخ نموده اسمی نمی برد.(38)
8. محمد حسن خان اعتماد السلطه وزیر انطباعات عصر ناصری که اهل فرهنگ و اندیشه بوده و چندین جلد کتاب تألیف و یا ترجمه کرده است نیز از سرقت آثار دیگران یا نوشته های افراد را به نام خود نمودن مصون نبوده است. یکی از محققان معاصر می نویسد:
اعتماد السلطنه دستیاران و میرزاهای داشته که در خدمت وزارت انطباعات و به اصطلاح کارمندان دستگاهی بودند که اعتماد السلطنه سرپرستی آن را (برعهده) داشته است. این کسان در تهیه مطالب و کارهایی جزئی تر او را یاری می کردند و او در این گونه موارد بیشتر سمت سرپرستی داشته و نوشته های آن را کم یا افزون می کرده است. (39)
آقای محمود کتیرایی مقالاتی درباره اعتماد السلطنه نوشت که در یکی از نشریات تهران چاپ شد. سپس آنها را در خاتمه کتاب خلسه (از آثار محمدحسن خان اعتماد السلطنه) در سال 1348 به چاپ رسانید.(40) وی به نقل از روزنامه صور اسرافیل می نویسد: اکثر کتب و رسایلی که مرحوم اعتماد السلطنه به طبع رسانیده به قلم ذکاء الملک (میرزا محمد حسین فروغی پدر میرزا محمد علی فروغی) نوشته شده [است]. می توان گفت اسباب را از کتاب و غیره اعتماد السلطنه فراهم می کرد و کار را مرحوم ذکاء الملک صورت می داد».(41) احمد کسروی ذیل معرفی کتاب «التدوین فی جبال الشروین» که از آثار صنعیت الدوله است، می نویسد: «در آخر مقدمه شرحی تحت عنوان حالت حالیه سوادکوه می نویسد باید دانست که این شرح نیز نتیجه تتبع و استقراء شخصی صنیع الدوله نبوده و غضب است». کسروی متذکر می گردد علیقلی میرزا اعتماد السلطنه مطالبی درباره بلاد و ولایات در دوازده مجلد نوشته که پس از وفاتش به کتابخانه صنیع الدوله انتقال یافته است و می افزاید: ما به همه این مجلدات دسترسی نداشته و مراجعه نکرده ایم، لیکن از روی قرائت عدیده یقین دارم که شرحی که صنیع الدوله راجع به سوادکوه و همچنان شرحی که در باب علما و رجال در اواخر کتاب می نویسد، نقل از آن مجلدات است. متن کتاب که تحت عنوان «گفتار در تاریخ سواد کوه» شروع می شود روی هم رفته خلاصه مطالب تاریخ سیدظهیرالدین است حتی اشعار عربی و فارسی که در ضمن مطالب به مناسبتی می آورد اقتباس از کتاب مذکور است. سهوها و اشتباهاتی که در تألیف سید ظهیرالدین هست و ما چند فقره از آنها را در سابق ذکر نمودیم، بدون تصرف و اصلاح نقل گردیدهو همچنین جدول و فهرستی که سید ظهیر برای قید اسامی حکمرانان مازندران و مدت استیلای هر یک از آنان ترتیب داده... بدون تغییر اقتباس شده، لیکن صنیع الدوله نمی خواهد که خوانندکان کتاب او پی به این نکته برده و بفهمند و بسیار سعی می کند که با طرز تعبیر و برداشت مطالب بفهماند که مطالب را از کتب متعدده مختلفه تتبع و جمع آوری کرده و تحقیقات به عمل آورده است! مثلاً درجایی می نویسد: در تاریخ خواجه مکرم محلی روایاتی مسطور است... در صورتی که کتاب مولانای مذکور مفقود است و عبارت فوق عیناً از کتاب ظهیرالدین اقتباس شده است. کسروی در ادامه این مقاله نمونه هایی از سرقتهای ادبی اعتمادالسلطنه (صنیع الدوله) را به خواننده یادآور می شود.(42)
میرزامحمد خان قزوینی مشهور به علامه قزوینی این گونه به داوری و ارزیابی نوشته های اعتمادالسلطنه می پردازد:
اعتماد السلطنه به زور و تهدید وا می داشت فضلایی که در جزوه اداره دارالتألیف یا دارالترجمه بودند، کتابهایی که خود او موضوع آنها را اقتراح می کرد تالیف نمایند و بعد خود آنها را به اسم خود طبع و نشر و امضا می نمود. مثل کتاب المآثر و الآثار از بای بسم الله تا تای تمت از آثار قلمی همین صاحب ترجمه مرحوم شمس العلماء است چه من با سبک تحریر انشای او کاملاً آشنایم.
بنا به نوشته مرحوم قزوینی قسمت قابل توجهی از کتاب مطلع الشمس و بخش اعظم التدوین فی احوال جبال شروین در تاریخ مازندران و تاریخ اشکانیان موسوم به «دررالتیجان فی تاریخ بنی اشکان» در سه جلد نوشته میرزا محمدحسن فروغی و فضلایی چون حاج میرزا ابوالفضل ساوجی (پدر ذبیح بهروز)، شمس العلماء عبد الرب آبادی، عبدالوهاب قزوینی (پدر علامه قزوینی) و حاج میرزا محمدحسین ملک الکتاب (پدر خان ملک ساسانی) می باشد.(43) علامه قزوینی ذیل یادداشتهای خود متذکر می گردد:
برای راقم سطور به طور قطع و یقین و بدون ادنی شک و شبهه ای، علم حاصل است که این کتاب المآثر و الآثار از سر تا به آخر از بای بسم لله تا تای تمت لفظاً و مطلباً و موضوعاً و ترتیباً و از همه لحظات دیگر اثر خامه مرحوم شیخ محمد مهدی قزوینی عبدالرب آبادی ملقب به شمس العلماء متوفی در 24 ذیحجه 1331 هـ.ق است...(44)
ایرج افشار در یادداشت آغاز کتاب المآثر و الآثر (جلد اول، مقدمه) نوشته است: شهرتی بسزا دارد که این کتاب از اعتمادالسلطنه نیست، و پس از این اظهار نظر می گوید: این موضوع می تواند هم صحیح باشد و هم درست نباشد. سؤال این است که اگر برخی شخصیتهای دیگر مطالبی را می نوشته اند و اعتماد السلطنه به نام خود انتشار می داده است، پس چرا آنان در زمان وی زبان به اعتراض نگشوده اند. ایرج افشار در مقدمه بر الماثر مطلبی نوشته که می تواند پاسخ به این اشکال باشد: «کتابی که زیردست اعتماد السلطنه کار می کردند از رفتار اداری و شخصی او رضایتی نداشتند و اگر در دوره حیات او نمی توانستند اظهاری کنند بعد از وفاتش سخنها نوشته و یا فرزندان آنان برگرفته اند. افضل الملک در کتاب خود که پس از فوت اعتمادالسلطنه نوشته است، یادآور می گردد: [اعتمادالسلطنه] در دوره ناصری جلو علم و هنر و فضل و ترقیات ملتی و دولتی را می گرفت.(45) وی در جایی اضافه می کند: مرحوم اعتماد السلطنه وزیر تالیفات که به مؤلفین و مصنفین و زباندانان ایران حساد و دشمنی داشت به من گفت: هر کس تألیفی یا زبان خارجه بداند من طبعاً با چنین شخصی دشمن هستم.(46)
علامه قزوینی هم این گونه به داوری می نشیند: چون او (اعتماد السلطنه) وزیر انطباقات پادشاه مقتدر مستبدی بود و خود او نیز بالطبع خالی از شرارت نفس نبود، مؤلفین مذکور هم از ترس جان و هم به طمع نان، نفس شان در نمی آمد. ولی بعد از وفات آن مرحوم، بعضی از مؤلفین مزبور ادعای ذی حق بودن خود را در خصوص بعضی از آن مؤلفات اظهار نمودند، لکن چون کتاب سابق الذکر چاپ شده بود و در اقطار منتشر گشته [بود] این ادعا برایشان منشا اثر خارجی چندانی نشد.(47)
دست تطاول و تعرض
در دهه های اخیر نیز سرقت ادبی، انتحال، به متون دیگران و کم و زیاد نمودن آنها، مغشوش نمودن متون اصلی در ترجمه ها رواجی قارچ گونه و رشدی سرطانی داشته است که به نمونه هایی می پردازیم:1. مرحوم محدث قمی که اهل صدق، اخلاص، تقوا و تزکیه بوده است از این تطاولها و تعرضات مصون نبوده و موریانه های فکر و اندیشه اثر مشهور او، یعنی مفاتیح الجنان را از یورش خود مصون نگه نداشته اند. آن عالم عامل و محدث پرهیزکار ذیل زیارت وارث می نویسد:
این زیارت معروف به زیارت وارث است و من این زیارت را بلافاصله از همان کتاب شریف (مصباح المتهجدین شیخ طوسی) نقل کردم و آخر زیارت شهدا همین بود که ذکر شد: فیا لیتنی کنتُ معکم فافوز معکم. پس این زیارتها که بعضی از این ذکر کرده اند، زیادی و فضولی است. شیخ ما در کتاب لؤلو و مرجان فرموده است این کلمات که متضمن چند دروغ واضح است علاوه بر جسارت ارتکاب بر بدعت و جسارت افزون بر فرموده امام علیه السلام چنان شایع و متعارف شده که البته چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منور ابا عبدالله علیه السلام و... به آواز بلند خوانده می شود و احدی بر ایشان ایراد نمی کند و از گفتن این دروغ و ارتکاب این معصیت نهی نمی نمایند و کم کم این کلمات در مجموعه هایی که در زیارات و ادعیه احمقان از عوام جمع می کنند و گاهی اسمی بر آن می گذارند جمع شده و به چاپ رسیده و منتشر گشته و از مجموعه این احمق به مجموعه آن احمق نقل گردیده و کار به جایی رسیده که بر بعضی طلبه مشتبه شده (است).(48)
حاج شیخ عباس قمی در طلیعه ملحقات مفاتیح الجنان متذکر گردیده است:
بعد از آنکه به عون الله تعالی کتاب مفاتیح الجنان را تألیف نمودم به خاطرم رسید که در طبع دوم آن بر زیاد کنم... لکن دیدم که هرگاه این کار را کنم فتح بابی شود برای تصرف در کتاب مفاتیح و بنا شود بعضی از فضولان بعد از این در آن کتاب بعضی از ادعیه دیگر بیفزایند یا از آن کم کنند و به اسم مفاتیح الجنان در میان مردم رواج دهند چنانکه در مفاتیح الجنان مشاهده می شود لاجرم کتاب را به همان حال خود گذاشتم و این هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتیح، ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهار و نفرین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیه السلام واگذار و حواله نمودم کسی را که در مفاتیح تصرف کند.(49)
مرحوم محدث قمی حدیث شریف کساء را که در آخر مفاتیح برخی اضافه کرده اند مورد تأمل می داند و در جایی می نویسد: حدیث معروف کساء که در زمان ما شایع است به این کیفیت در کتب معتبره معروفه و اصول حدیث و مجامع متقنه محدثین دیده نشد. می توان گفت از خصایص کتب منتخب است.(50)
2. مرحوم علینقی فیض الاسلام که انسانی دانشور، باصفا بود و نسبت به کار خود اخلاص ویژه ای داشت در خاتمه ترجمه نهج البلاغه ذیل تذکر به دانشمندان و نویسندگان و گویندگان می نویسد:
از ده سال پیش نگارنده تمام اوقات شبانه روز خود را برای تدوین، ترجمه و شرح نهج البلاغه به کار بردم... پس از این رو اگر کسی دانسته یا ندانسته بخواهد ان را تغییر و تبدیل داده یا چیزی را از آن کم کرده یا بر آن بیفزاید یا به مختصر پس و پیش نمودن جملات و اضافه کردن مطالبی که درخور چنین کتابی نیست به شکل دیگری درآورد و به نام خود معرفی نماید امیدوارم او و کاتب و ناشر و رجال نویس بی سواد یا پیشوا و عالم دنیاداری که بی تامل و اندیشه چنین کسی را در ردیف مؤلفین و نویسندگان درآورد و نفهمیده برای جلب توجه مردم بی خبر و معرفی خود بر نوشته او تقریظی بنویسد و آن را بستاید خیر ندیده و به عذاب خدا گرفتار و در پیشگاهشاه ولایت شرمنده و روسیاه گردد... وظیفه پیشوایان مسلمانان و دانشمندان و رؤسای هر مملکتی است که به پاسخ احترام علم و عدل و انصاف، از این قبیل دروغگویان حسود و نادان جلوگیری نمایند و از یکی دو نفر کتابفروش عوام تهران که پای بند به دینی از دایان و قانونی از قوانین نیستند. و برای به دست آوردن پول از غلط چاپ کردن و دست بردن در قرآن و ترجمه و تفسیر و ادعیه و اخبار و کتب دینی و علمی و ادبی باک نداشته حقوق نویسندگان را با... تضییع می نمایند و معارف شیعه را در نزد سایر ملل مسلمان ننگین می سازند و بعضی از تقریظ نویسان بی اطلاع را هم برای فریب عوام با خود همدست ساخته، مروّج کالای نادرست خود می گردانند، هر طور صلاح می دانند نهی از منکر می نمایند تا بیش از این عالم تشیع را دستخوش اغراض باطل خویش قرار ندهند.(51)
3. کتاب کشف الاسرار وعده الابرار مشهور به تفسیر خواجه عبدالله انصاری اثری است از رشیدالدین میبدی، نوشته شده در سال 520 ه.ق دکتر محمد روشن می گوید در طول انتشار کشف الاسرار و پس از آن با محققان و دانشورانی که در آن آراستن آن متن اهتمام داشتند روبه رو شدم که حتی به عنوان اثری از خود و کای اسمی و رسمی به مقامات ارائه کرده بودند. خواستاران اگر به مقدمه های ده گانه شیرین و مسجع و مقفای دکتر علی اصغر حکمت بنگرند مصححان مجلدات ده گانه را به شرح زیر باز می شناسند: جلد اوّل دکتر علی محمد مژده، جلد دوم: دکتر سادات ناصری، جلد سوم: دکتر جعفر شعار، جلد چهارم: دکتر محمدپروین کنابادی، جلد پنجم: سیدعبدالحسین نقیب زاده مشایخ طباطبایی، جلد ششم: دکتر مهدی جویا، جلد هفتم: دکتر سیف الدین نجم آبادی و دکتر علی توانگر، جلد هشتم: دکتر مهدی محقق، جلد نهم: استاد عبدالحسین حائری، جلد دهم: دکتر حسن صادات ناصری. اما نام این افراد حذف گردیده و کتاب حاضر این گونه معرفی شده است: کشف الاسرار به اهتمام و تصحیح گروهی از دانشمندان زیر نظر کمترین بندگان علی اصغر حکمت!(52)
4. استاد مجتبی مینوی سالیان متمادی به نسخه شناسی دیوان حافظ پرداخت. در مقدمه دیوان کهنه حافظ که به کوشش و تحقیق ایرج افشار توسط انتشارات ابن سینا در سال 1348 منتشر شده، آمده است: نسخه دیوان سلمان ساوجی بود و در حاشیه اش غزلیات حافظ اسلوب جدول بندی و بالجمله تزئینات دیگر همه حکایت از آن داشت که کتاب نسخه از اوایل قرن نهم... است. آقای رحیمی نسخه را کمی قدیمی تر می دانست. من [ایرج افشار] به او گفتم با داشتن معیارهای مورد اعتمادی که در این بیست سال در باب شناخت اشعار حافظ با کوششهای مجتبی مینوی و دکتر خانلری به دست آمده است، تشخیص اصالت اشعار... دشوار نخواهد بود. در حاشیه صفحه ج این اثر می خوانیم: آقای مجتبی مینوی، به جز نسخه های معروف حافظ که در چاپ قزوینی معروف شده است، چند نسخه قدیمی دیگر را جمع کرده اند و در صددند که به اشتراک آقای خانلری چاپ منقح و انتقادی از دیوان حافظ نشر کنند. در کتاب امروز، شماره پاییز 1352، صفحات 7 تا 9 صراحت و روشنی گفتار مینوی با حضور شاهدانی چون ایرج افشار، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، نجف دریابندری و احمد سمیعی که طرف مصاحبه بودند در خصوص چگونگی کار، توضیح و تبیین نسخه های دیوان حافظ راه را بر هرگونه تردیدی (اگر شکی هست) در این خصوص که مینوی سالها بر سر دیوان حافظ کارکرد می بندد. مینوی در ششم بهمن سال 1355 ه.ش به سرای باقی شتافت. دکتر خانلری شماره ویژه ای از مجله سخن (شماره نهم از دوره 25) را که مدیریت آن را عهده دار بود به یادواره مرحوم مینوی اختصاص داد. در یکی از مقالات این ویژه نامه آمده است: مینوی سفت و سخت پای بست اقدام نسخ بود. در ایام حافظ خوانی روزی کارمان به گفتگو کشید. به طعنه گفتم: استاد کاش به همان کلیله و دمنه می پرداختید و ... خندید که حرف آخر ر ابزن. می خواهی بگویی من ذوق درک و تصحیح حافظ ر اندارم. عصه نخور این کمبود را وجود خانلری رفع می کند. اما در بهار سال 1360 دیوان حافظ با مقابله چهارده متن از کهنترین نسخه های موجود در جهان، از سوی بنیاد فرهنگ ایران و فرهنگستان ادب و هنر ایران انتشار یافت. در انتساب این کتاب آمده است: مقدمه، تصحیح و تحشیه از پرویز ناتل خانلری!؟ البته این موضوع به معنای نفی تلاشهای علمی، ادبی و فرهنگی مرحوم خانلری نمی باشد.(53)
5. دکتر محمد روشن می نویسد: آنگاه که حاصل رنج روزان و شبان من (یعنی) ترجمه کتاب کلیله و دمنه با عنوان ساختگی «داستانهای بیدپای» مورد تطاول قرار گرفت (و در سال 1360 منتشر شد) ناگزیر کاری مشترک تلقی شد و با ایثار تمام از سر آن گذشتم.(54)
6. استاد فقید دکتر محمد فرزان در کار تطبیق و مقابله ترجمه ای از ملل و نحل شهرستانی که در هند صورت گرفته است زحمات فراوانی متحمل شده و متن ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی را مورد بررسی دقیق قرار داده است. آقای دکتر سید محمدرضا جلالی نائینی همین ترجمه را که توضیح الملل نام دارد با مقدمه و حواشی، تصحیح و تعلیقات توسط انتشارات اقبال به چاپ سپرد، اما نامی از سید محمد فرزان نبرد. شگفت آنکه وی در سال 1343 هـ.ش اثری در شرح حال شهرستانی نگاشت و آن را تحفه هشتادمین سال تولد مرحوم فروزان ساخت! وی در صفحه سوم این نوشتار خاطرنشان ساخت: جا دارد... ما هم قدر اهل دانش و دل مردمی را همان گونه که مولانا جلال لدین محمد بلخی سفارش فرموده است تا زنده هستند بدانیم و در بزرگداشت آنان بکوشیم. البته نباید تتبعات، کوششهای ابدی و همت دکتر جلالی نائینی را فراموش کرد.
7. جناب حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین فلاح زاده که در خصوص مسائل فقهی و تنظیم و دسته بندی احکام و مناسب نمودن این رشته از علوم اسلامی برای اقشار گوناگون جامعه از نظر نثر و شیوه عرضه مطالب زحمات زیادی را متحمل گردیده است از انتحال آثارش سخن می گفت و در یادداشتی برای نگارنده مشخص نمود: وقتی احکام نوجوانان مطابق فتوای یکی از مراجع را نوشتم، بدون اجازه، کسی آن را به نام خودش به چاپ سپرد! مناسک ویژه بانوان را که یکی از مقلدان مرجعی نوشته بود، به ایشان داده بودند تا مورد بررسی قرار دهد، پس از مشاهده متوجه شد، اکثر مطالب از خودشان است و نویسنده نامی از استاد فلاح زاده نبرده است. ایشان اضافه می نمایند چندین جزوه از شهر اهواز فرستادند که ملاحظه کنم اما متوجه شدم دو سوم مطالب از نوشته های اینجانب است. این مؤلف سخت کوش بر این باور است بدون اطلاع بنده با توجه به نوارهایم، CD های زیادی در خصوص احکام و مناسک حج تهیه کرده و انتشار داده اند.
8. دکتر محمد امین ریاحی زیرنظر دکتر فروزانفر تصحیح، نقد و توضیحات کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی را به عنوان پایان نامه، به انجام می رساند. دقتهای زیاد و جستجوهای فرساینده در منابع گوناگون با راهنمایی فروزانفر بیانگر آن است که تصحیح این اثر به چه میزان زحمت و مشتقتی برای مصحح داشته و نیز از چه پایه و مایه ای برخوردار است.(55) به تازگی یکی از فارسی دانان مصری به نام دکتر علی احمد اسماعیل دست به ترجمه این کتاب بدون هیچ گونه تغییری زده است. وی به خیال اینکه دکتر ریاحی فوت شده است و بدون در نظر گرفتن هر گونه حقی برای اشان، حتی پاورقی ها و حواشی را نیز آورده است. این کتاب به سال 1423 ه.ق (2002م) منتشر شده است. این کتاب با عنوان فلسفه و التصوف و الدعوه الی الله فی کتاب مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد، در یازدهمین دوره جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران مشمول جایزه جهانی کتاب سال گردید و مؤلف لوح تقدیر از دست رئیس جمهور دریافت کرد.(کتاب هفته، شماره 167، ص 3).(56)
9. یکی از روشهای ناپسند این است که مترجمی مطلبی کوتاه از مؤلفی را ترجمه می نماید، اما مطالب بسیاری به آن می افزاید و آن قدر مباحث را شاخ و برگ می دهد که اندیشه اصلی پدید آورنده در لابه لای انبوهی از نوشته های زاید، ناپدید می گردد. ذبیح الله منصوری در مجله خواندنی ها مطالبی در شرح حال ملاصدرا می نوشت و می گفت نویسنده اش هانری کربن است و من آن را ترجمه می کنم. این مجموعه بعدها به صورت کتابی مستقل درآمد و انتشارات جاویدان آن را چاپ کرد. یک سال که همزمان با اولین طبع آن بود هانری کربن به ایران آمد. برخی از دانشوران ایرانی در ملاقات با وی گفتند کتاب تازه شما را در باب ملاصدرا خوانده ایم. او با تعجب گفت چنین کتابی ندارد و چون بخشهایی از آن را برایش خوانده بودند به شگفتی وی افزوده شد. کربن علاقه مند گردید از طریق دکتر عیسی سپهبدی که اغلب مترجم سخنرانی های کربن بود و با واسطه دکتر باستانی پاریزی با مترجم ملاقاتی داشته باشد. وقتی این موضوع را با منصوری در میان نهادند با شگفتی و نگرانی گفت: عجب مگر آقای کربن در قید حیاتند. باستانی پاریزی پاسخ داد آری، مگر شما نمی دانید؟ منصوری گفت: حال که ایشان نمرده اند، کاش به آقای کربن می گفتید ذبیح الله منصوری زنده نیست! البته ملاقات هم صورت نگرفت و بعدها باستانی پاریزی متوجه گردید منبع اصلی کار منصوری مقاله ای از کربن بوده است که آن قدر به آن شاخ و برگ داده است که خود کربن نمی توانست آن را تشخیص دهد.(57)
بسکه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
10. نویسنده کتاب کرشمه های شیطانی نیمی از مطالب کتاب «برای ریحانه» به قلم محمود اکبری را بدون ذکر سند و مأخذ آورده است و نیز مؤلف کتاب آداب اسلامی، در فصلی از آن، چکیده بحث کتاب حق الناس محمود اکبری را بدون استناد درج نموده است. نویسنده ای کتابی تحت عنوان «دنیای شیرین دختران» را توسط انتشارات جام جوان به طبع سپرد و چون رونویسی از کتاب دنیای دختران بود و به قولی همان کتاب را با تغییر نام چاپ کرده است. مدیر انتشارات پیام مهدی (ناشر کتاب اصلی) شکایتی تنظیم و به اداره فرهنگ وارشاد اسلامی قم تسلیم کرد. به این تقاضا رسیدگی شد و مشخص گردید حق با (مدیرانتشارات پیام مهدی) می باشد. پس مقرر گشت زینک کتاب «دنیای شیرین دختران» معدوم گردد و نیز کلیه نسخه های موجود آن جمع آوری و خمیرگردد. و نیز شخصی دیگر کتابی به نام «زنگ خطر» را توسط انتاشارات لاهوتی چاپ کرد که در واقع همان کتاب دنیای دختران را با تغییراتی جزئی بود اما ناشر به دلایلی نتوانست در این خصوص حق خویش را استیفا نماید. قرار بود کتاب «کیفر گنهکاران و مکافات عمل» را شخصی انتشار دهد اما چون غالباً از آثار محمدعلی کریمی نیا بدون مأخذ رونویسی شده بود، جلو طبع آن را گرفتند. یکی از نشریات سازمانی تبلیغی در شماره چهارم و پنجم، از چهل حدیث خدمت رسانی با ترجمه حجه الاسلام سید عباس رفیع پور استفاده کرد و روایاتی را با ترجمه فارسی وی در آن مجله درج کرد. درخصوص اغلاط قابل توجه و مأخذ ندادن این مطالب کتباً تذکر داد، ولی اعتنایی به آن نشد.(58)
اهتمام یا انتحال
11. استاد جلال الدین همایی ذیل شیادی و دغل کاری یا دزدی بی برگه و بی نام و نشان می نویسد:همان سرقت مدارک و ماخذ تحقیقی فضلاست. شخصی دانشمند محقق زحمت کش چه بسا که ماهها و سالها رنج و تتبع و تفحّص می برد و سرگشته و سراسیمه از این کتاب به آن کتاب و از این کتابخانه به آن کتابخانه می رود تا مطلبی تازه به چنگ آورد. آن را در کتابی یا مقاله ای می نویسد و برای اینکه نوشته خود را مستند و مستدلّ نموده باشد، مأخذ و نوشته خود را هم در حاشیه غالباً با ذکر صفحه و سطر و دیگر خصوصیات نسخه به دست می دهد، غافل از اینکه به وسیله دزدی بی برگه و بی نام و نشان به دست سارقان شیاد تردست ادبی داده است که نوشته او را انتحال می کنند و به جای اینکه از مؤلف کتاب و نویسنده مقاله نام ببرند، مأخذ او را سند کار خود قرار می دهند؛ با اینکه در تمام عمر خود اصلاً آن مأخذ را ندیده و نخوانده باشند، بر فرض هم که ببیند از عهده فهم آن برنمی آید. چنانکه خود یکی از این جماعت را دیدم که شفای بوعلی سینا را سند نوشته خود قلمداد کرده بود و در برخورد با وی معلم شد که اصلا در عمر خود کتاب شفا را ندیده است و آن را از افسانه امیرارسلان و سه تفنگدار امتیاز نمی دهد و پاره ای از این جماعت گستاخی را چنان وانمود می کنند که اصلا آن سند و مأخذ را پیش از مؤلف آن کتاب و نویسندگان آن مقاله دیده بودند و حال آنکه شاید ابداً آن ماخذ را ندیده باشند. حدود معلومات و تتبعات و وضع کار ایشان هرگز مناسب با ان دعوی نباشد.(59)
آقای مهدی غلامعلی در مقاله ای که در فصلنامه علوم حدیث شماره 29 پاییز 1382، ص 163 ـ 175 درج گردید، ترجمه و تحقیق کتاب تحف العقول به قلم اقای صادق حسن زاده را مورد نقد قرار داده و خاطرنشان نموده است که ترجمه مزبور رونویسی شده از ترجمه پرویز اتابکی از تحف العقول تحت عنوان «ره آورد خرد» است.
چند سال پیش کتابی دیدم با عنوان «فقه الحدیث و روشهای نقد متن» عنوان و موضوع تازه از آن بهره بردم. پس از مدتی کتاب را دیدم که نام فردی دیگر نیز به روی کتاب آمده است، جستجو کردم دریافتم که نویسنده کتاب بخش مهمی از رساله ای را که چاپ نشده است در این کتاب انتحال کرده است به گونه ای بر اساس داوری جلسه محاکمه گونه دانشگاه (ناشر کتاب) نویسنده ملزم شده است نام صاحب رساله را در کنار نام خود بر روی کتاب نهد. طرفه آنکه بخشهای دیگری از این کتاب نیز انتحال از رساله ای دیگر است که نویسنده فقط اسم نویسنده را آورده و یادآوری کرده است که در نوشتن این کتاب «راهنمای خوبی» بوده است، که گویا نویسنده رساله دوم هنوز از ماجرا خبر ندارد.
12. نگارنده در خصوص زندگی و اندیشه علامه طباطبایی کتابی تحت عنوان «جرعه های جانبخش» به نگارش درآوردم که در سال 1375 ه.ش با تقریظ علامه حسن زاده آملی و مقدمه آیت الله سبحانی توسط انتشارات حضور چاپ شد. خدای را شاکرم که این اثر نه تنها مورد توجّه خوانندگان قرار گرفت، بلکه بسیاری از نویسندگان که می خواستند درباره این مفسر عالیقدر یا استادان و شاگردانش مطلبی بنویسند آن را مأخذ نوشتار خویش قرار دادند. نویسنده در کتاب «ز مهر افروخته» (تهران، سروش، 1381) از کتاب مزبور استفاده نموده و دقیق و اصولی به آن ماخذ داده است، اما گروهی از نویسندگان دیگر ترجیح داده اند از کتاب «جرعه های جانبخش» بهره برداری بنمایند و یا ماخذ ندهند و یا در لابه لای انبوهی از پاورقی های خود به ذکر عنوان این اثر اکتفا کنند و به مأخذ آن رفرنس دهند. گویا می خواهند به خواننده القا کنند این نوشتار محصول زحمات ماست و فلان کتاب تنها یکی از ماخذ کتاب است! کتاب «رمز موفقیت علامه طباطبایی»(60) چنین وضعی دارد. اگرچه مؤلفان در هشت مورد به کتاب جرعه های جانبخش ارجاع داده اند، ولی در موارد متعددی از نثر این کتاب استفاده نموده و سپس به ماخذ آن رفرنس داده اند و از قرائن کاملاً هویداست که مؤلفین آن به کتاب اصلی مراجعه ننموده اند، شتابزدگی و عدم دقت موجب شده که ارجاع به منابع مذکور در مواردی درست نباشد. در ص 116 و 117 به کتاب مهرتابان علامه تهرانی ماخذ داده اند که در بررسی، نگارنده ملاحظه نمودم در صفحات مورد نظر چنین مطالبی نمی باشد؛ حتی در مقدمه کتاب به وضوح جملاتی دیده می شود که اقتباسی از جرعه های جانبخش آن هم بدون ماخذ است. استاد همایی خاطرنشان می نماید، حتی اگر فکر و مضمونی را از دیگری بگیرند و در قالب عبارتی جدید بریزند، بدون اینکه موضوع را تغییر داده باشند، نوعی انتحال صورت گرفته که «سلخ» یا «الماد» نام دارد و اگر لفظ و معنی را رونویسی کند که مصداق نسخه یا انتحال خواهد بود.(61) کتاب «طبیب عاشقان» اگرچه با ارجاع به کتاب جرعهای جانبخش، تدوین شده، ولی کثرت استفاده به حدی است که حجم قابل توجهی از آن رونویسی کامل از اثر مورد اشاره است. در شمال 6785 روزنامه جمهوری اسلامی مقاله ای مفصّل درباره علامه طباطبایی توسط ابوذر ابراهیمی ترکمان درج گردید که غالب مطالبش از کتاب جرعه های جانبخش بود و نویسنده با وجود استفاده آشکار از نثر اینجانب، به منابع دیگر مأخذ داده بود. در این خصوص نامه ای به مدیر مسؤول روزنامه مزبور نوشتم که ایشان در مرقومه مورخه 1381/9/11 که برای نرانده ارسال نمودند، خاطرنشان ساختند مقاله مورد اشاره از بیرون روزنامه ارسال شده و همکارانی که مبادرت به چاپ آن نموده اند از آنچه اینجانب اطلاع داده بودم خبری نداشتند و اگر خود نویسندگان روزنامه مقاله ای در این خصوص نوشتند به حفظ امانت و ذکر منابع مُقیّد بودند.
13. در شرح حال، اندیشه و اخلاق حکیم میرزا مهدی الهی قمشه ای کتابی تحت عنوان «آشنای عرشیان» نگاشتم که با مقدمه علامه حسن زاده آملی توسط انتشارات قیام (قم) چاپ شد. به لطف خداوند این اثر با استقبال جامعه فرهنگی و خصوص برخی نویسندگان مواجه گردید. استاد حسن استادولی در مرقومه ای که برای نگارنده فرستاد متذکر گردید: «انصاف را که تحقیق و تتبع لازم را روا داشته اید و در جمع مدارک مطالب هیچ فروگذار نکرده اید... قلم آن روان و شیواست، عناوین جالب و مطالب پیوسته و منطقی ...» برخی از اهل قلم نیزدر آثار خویش، کتاب مزبور را ماخذ نوشته های خود قرار دادند، اما نویسنده در کتاب کوچه مهر از این نوشتار استفاده نموده است، ولی در مواردی بدون ماخذ گذشته و در دو جا در پاورقی به ذکر: آشنایی عرشیان و نه مشخصات کامل آن از جمله پدیدآور اکتفا کرده است.
مقاله کتاب شناسی حکیم الهی قمشه ای مندرج در کیهان فرهنگی، شماره 188، خرداد 1381 رونویسی شده از کتاب آشنای عرشیان نگارنده، بدون ذکر ماخذ می باشد و فراهم آورنده [؟!] در متن مقاله خوانندگان را به ذکر ماخذی ارجاع داده است که تمام آنها منابع نگارنده است.
راستی نویسی از آثار دیگران برای معرفی اهل فضیلت چه مقاصدی را تعقیب می کند؟ مگر نه این است که اسلام ما را به رعایت تقوا، امانت و صداقت در نقل الفاظ و عبارات دعوت می کند؟ چنین انتحال آشکاری در این مقاله ماجرایی جالب را به ذهن متبادر می نماید: شخصی در زمان امام صادق علیه السلام بدون اجازه صاحب آن دو عدد نان از نانوایی و دو عدد انار از میوه فروشی برداشت و آنها را به بیماری داد و چون آن حضرت بر کردارش معترض گردید، آیه قرآن کریم را متذکر شد که می فرماید: نیکی ها ده برابر پاداش دارند و هر کار بدی جز به مقدار آن کیفر نخواهد شد.(62) و افزود اگرچه چهار گناه مرتکب شدم، ولی چون در راه خدا انفاق نمودم دارای چهل پاداش گشتم. وقتی چهار خلاف از آن کسر گردد، سی و شش ثواب برایم باقی می ماند! امام صادق علیه السلام به وی فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، مگر قول خداوند را نشنیده ای که می فرماید: انّما یَتَقَبَّل الله من المتقین(63)[خداوند صرفاً از پرهیزگاران قبول می کند] اگر تقوا نباشد کار نیک ارزشی ندارد. تو که دو عدد نان و دو عدد انار برداشتی مرتکب چهار گناه شدی و چون بدون اجازه صاحبش به شخص دیگری دادی چهار گناه دیگر به پرونده خود افزودی و هرگز چهل حسنه را بر چهار گناهت اضافه نکردی.(64)
یادآور می شوم در مجله «آشنای خانواده» نیز مقاله ای با رونویسی از کتاب آشنای عرشیان درج شده بود.(65)
14. کتاب «شهید مفتح، تکبیر و وحدت» را نگارنده با مشقت زیاد و تفحص در یافتن منابع، تألیف نمودم که در مجموعه «دیدار با ابرار» پژوهشکده باقرالعلوم چاپ گردید. اسف انگیزترین انتحال ماجرای کتاب «حدیث عاشقی» می باشد که مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ آن اقدام نموده است. اکثر مطالب این کتاب رونویسی شده از کتاب شهید مفتح، تکبیر وحدت است و نویسنده که به قول خودش (طی نامه ای که برای نگارنده نوشته است) در جای جای کتابش از این امر استفاده کرده است، در شش جا به آن ماخذ داده که مواردی از آن به صراحت نمی باشد و با وجود اقرار خودش که می گوید کتاب شهید مفتح یکی از دو مأخذ چاپی وی بوده است، در مقدمه به این موضوع اشاره نکرده است و در منابع و مأخذ پایانی این ماخذ را در میان انبوهی از مدارکی چون روزنامه ها و مجلات و مقالات که آنها نیز غالباً مأخذ نگارنده بوده و قرائن نشان می دهد وی شخصاً به آنها مراجعه نکرده، ذکر نموده است.
15. در مجله مسجد، شماره 58 مقاله ای در خصوص همسایگان نوشتم که مدعی بعد عین مطالب آن را در یکی از مجلات مشهد مشاهده نمودم. چون اعتراض خود را طی نامه ای به مدیر مسؤول آن مجله اعلام کردم، نویسنده، نامه ای حاکی از عذرخواهی و پوزش برایم نوشت و ناراحتی و شرمساری خویش را از این بابت اعلام نمود و خاطرنشان ساخت اشتباه شده است؟!
16. در جلد ششم کتاب «مردان علم در میدان عمل» مطالبی درباره حکیم جلوه زواره ای به چشم می خورد، که نویسنده تمامی این مطالب را از کتاب «میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن» به قلم نگارنده اخذ نموده است و اگرچه در برخی جاها ماخذ داده است اما در مواردی با وجود استفاده از این کتاب خواننده را به ماخذ آن ارجاع داده است، در مواردی نیز ماخذ را ناقص و مبهم معرفی کرده است، مثل صفحه 182 پاورقی که نوشته است: کتاب دیدار با ابرار؟! در حالی که مجموعه دیدار با ابرار متجاوز از یکصد و ده جلد است.
17. مقاله ای با عنوان «تماشای تزکیه» که در شرح حال آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی نوشتم که در مجله پاسدار اسلام، شماره های 239(آبان 1380) و 241 (دی ماه 1380) درج گردید. خیلی مایل بودم این مطالب را بسط و گسترش دهم و به صورت وجیزه ای درآورم. حضرت آیت الله استادی در مجموعه شرح حال دانشمندان گلپایگان این مقاله را با اندکی تلخیص درج نمودن و غیر از اینکه در مقدمه نوشتار مزبور و خاتمه آن از نویسنده اش نامی به میان آوردند، در دیباچه جلد اول شرح حال دانشمندان گلپایگان نوشتند: شرح حال مفصّل و جامع آیت الله العظمی حاج سید جمال گلپایگانی به قلم آقای گلی زواره ای از مجله پاسدار اسلام نقل شده است. جای تشکر دارد که آن محقق ارجمند این گونه در نقل مطالب امانتداری فرموده اند و زحمات حقیر را فراموش نکرده اند. در دی ماه سال جاری (1382) پس از نشر آگهی های تبلیغاتی فراوانی که به در و دیوار و ورودیهای محل برگزاری نماز جمعه شهر قم نصب شده بود، چشم نگارنده، به کتاب «جمال عارفان» روشن گردید. تصور کردم منبعی جدید برای تکمیل مطالب قبلی به دست آورده ام، اما وقتی کتاب را تورق نمودم، مشاهده کردم نویسنده خصوص در نیمه اول کتاب که 65 صفحه از آن را در بر می گیرد به کرات از مقاله نگارنده استفاده کرده و تنها در مواردی در پاورقی نوشته شده است: پاسدار اسلام 239، و در بقیه موارد به ماخذ اینجانب ارجاع داده است، در حالی که غالباً حتّی عناوین تیترها را از نگارنده اخذ نموده و دو بیت شعری که از حافظ در صدر مقاله آورده ام در آغاز کتاب درج نموده است. آری کتاب عرفانی و در شرح حال اهل عرفان می نویسند، ولی این گونه ناسپاسی نموده و زحمات نویسنده ای را کتمان می نمایند و به انتحال و رونویسی بدون مأخذ روی می آورند.
18. راقم این سطور در سال 1368 محصول پژوهشهای خود را در مورد شیخ «حافظ رجب بُرسی (که مرقدش در زادگاه نگارنده [زواره] زیارتگاه و مورد مردم است) در جزوه ای فراهم آوردم که خلاصه ای از آن در روزنامه جمهوری اسلامی شماره 3231 (1369/5/4) درج گردید. این مقاله یکی ازمذخذ محقق معاصر جناب آقای رضا مختاری در تألیف مطالبی درباره بُرسی مندرج در دانشگاه جهان اسلام بود در سال 1379. نوشته های قبلی در مورد این عارف گمنام را با تحقیقاتی جدید و مراجعه به چندین کتابخانه معتبر و استمداد از برخی دوستان فاضل در تهران، اصفهان و قم تکمیل کردم و به صورت کتابی تحت عنوان «مشعلی منیر در ظلمت کویر» منتشر نمودم (قم، حضور، 1379). در تألیف مقاله ای درباره وی و نیز بررسی آثارش در دانشنامه امام علی از این کتاب استفاده زیادی شده است و نویسنده جز مواردی اندک که در لابه لای انبوهی ماخذ ای کتاب را معرفی کرده است، در موارد دیگر خصوص در معرفی کتابهای بُرسی و شناسایی نسخه های آنها از نوشتار مزبور رونویسی کرده و به منابعی که نگارنده از آنها با نثر خودم بهره برده ام، ماخذ داده است.(رک: دانشنامه امام علی، جلد مرجع شناسی، ص 483 ـ 495).
19. نگارنده در سالهای 1369 و 1370 ه.ش مطالبی در خصوص کشورها و مناطق مسلمان نشین جهان فراهم آوردم که این مجموعه با بازنویسی، بازنگری و اضافات فراوان با عنوان «سرزمین اسلام (شناخت اجمالی کشورها و نواحی مسلمان جهان) در سال 1372 هـ.ش از سوی مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، به طبع رسید و از آن پس مورد استقبال محافل علمی و فرهنگی حوزه و دانشگاه و برخی پژوهشگران این عرصه قرار گرفت که گزارش آن را در مقدمه چاپ دوم آورده ام. این کتاب هم اکنون در سطح 4(دکترا) رشته تخصصی تبلیغ مدیریت حوزه علمیه قم متن آموزشی و درسی می باشد. در کتاب اسلام و مسلمانان در فرانسه (چاپ بوستان کتاب) مؤلفان از این کتاب استفاده نموده اند و جز دو مورد در بقیه موارد به ماخذ آن مرجع داده اند. در فصل اول این کتاب مطالبی به چشم می خورد که رونویسی شده از ص 486 ـ 488 کتاب «سرزمین اسلام» است، اما نویسندگان به منابعی که نگارنده برخی از آنها را با نثر خود و با همکاری آقای دکتر حسین نساجی استاد دانشگاه کانادا به فارسی برگردانیده ام رفرنس داده اند، مطالب فصل دوم این کتاب نیز غالباً رونویسی شده از اثر نگارنده است که ناشیانه خوانندگان را به ماخذی که بنده از آنها بهره برده ام، توجه داده اند. متأسفانه حجم مهمی از مطالب کتاب نیز همین وضع را دارد، زیرا به کتابهایی که مطالب ر ارونویسی کرده اند کمتر مأخذ داده اند. به عنوان نمونه کتاب «حضور نوین اسلام در اروپای غربی» مأخذ مهم آنان بوده است اما در پاورقی و منابع پایانی آن به طور کامل معرفی نکرده اند و این گونه القا می نمایند که کتاب مترجمی نداشته است و به منابع لاتین آن مأخذ داده اند.
نوشتار را با فرموده ای استوار و زیبا از امام علی علیه السلام که همه ما سنگ پیروی از آن حضرت را بر سینه می زنیم، به پایان می برم.
ثمّ اعرف کلّ امریء منهم ما ابلی و لا تضمَّنَ بلاءَ امری الی غیره...(66) تلاش هر یک از آنان را بشناس و هرگز کوشش و زحمت کسی را به حساب دیگری نگذار.(67)
پی نوشت ها :
1. مجمع الزوائد، ابن حجر هیثمی، ج4، ص 79.
2. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص 210.
3. ر.ک: همان، کتاب التجاره، باب 86 (تحریم الغش...) سفینه البحار، محدث قمی، چاپ آستان قدس رضوی، ج3، ص 794.
4. انفال،آیه 60، آل عمران، آیه 163.
5. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 372.
6.رک: خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 122 ـ 133.
7. حماسه غدیر، محمدرضا حکیمی، ص 200 ـ 201.
8. تحف العقول، ص 173.
9. سنن البیهقی، ج6، ص 342.
10. کتاب شناخت، مقاله دکتر محمدروشن، ص 36.
11. المصادر، ابوعبدالله حسین بن احمد زوزنی، به کوشش محمد نقی بینش، ج2، ص 386.
12. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، چاپ دوم از دوره جدید (دانشگاه تهران)، 1377، ج3، ص 3448.
13. فنون بلاغت، صناعات ادبی، علامه جلال الدین همایی، ص 349 ـ 350.
14. حماسه غدیر، ص 215.
15. همان، ص 267 ـ 298.
16. میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، از نگارنده، ص 108 و 119.
17. کشف المحجوب، تصنیف هجویری، تصحیح ژوکوفسکی مقدمه قاسم انصاری، چاپ هفتم، بهار 1380، ص 1 ـ 2.
18. ارزیابی سوگواره های نمایش، از نگارنده، ص 36.
19. حماسه حسینی، جلد اول.
20. البدایه و النهایه، ج3، ص 45.
21. تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر دمشقی، ج3، ص 351.
22. رک: تحقیقی کوتاه درباره شیعه، علامه یحیی نوری.
23. بهار و ادب فارسی، به اهتمام محمد گُلبن، ج2، ص 88؛ حماسه غدیر، ص 32 ـ 33؛ و نیز رک: آفاق تفسیر، محمدعلی مهدوی راد.
24. تاریخ بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد بن بلعمی، به تصحیح محمد تقی بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، تهران، زوّار 1380، مقدمه محمد پروین گنابادی.
25. تاریخنامه طبری، به تصحیح و تحشیه محمد روشن، ج1، مقدمه.
26. رک: کلیات چهار مقاله، احمد نظامی عروضی سمرقندی، به سعی و اهتمام و تصحیح علامه قزوینی، اشراقی، ص 96؛ و نیز ماخذ پیشین، مقدمه مصحح، ص 15.
27. این مقاله در مجله تمدن، سال اول (1310)، شماره های 5 و 6 انتشار یافته بود که پروین گنابادی آن را در مقدمه تاریخی بلعمی آورده است.
28. فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 360 ـ 361.
29. یغما، سال 24، شماره 1، فروردین 1350.
30. مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال هفتم، شماره 4.
31. تاریخ اولجایتو را بنگاه ترجمه و نشر کتاب در سال 1348 به کوشش خانم مهین همبلی چاپ کرده است.
32. تاریخ اولجایتو، ص 5.
33. همان، ص 240.
34. کتاب شناخت، ص 53.
35. این کتاب غیر از تکمله الاخبار عبدی بیگ شیرازی (نویدی) است که به اهتمام دکتر نوایی چاپ شده است.
36. رک: سلجوق نامه، ظهیرالدین نیشابوری، تهران، کلاله خاور، 1332، مقدمه میرزا اسماعیل خان افشار، ص 5.
37. لباب الالباب، نصف اول، به سعی و اهتمام ادوارد براون، طبع افست از چاپ لندن.
38. کتاب شناخت، مقاله دکتر محمد روشن، ص 44.
39. همان، ص 54.
40. روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، مقدمه ایرج افشار، ص 11.
41. خلسه، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، به کوشش محمودکتیرایی، ص 225.
42. کاروند کسروی(مجموعه 78 مقاله و گفتاراز حمد کسروی)، به کوشش یحیی ذکاء، ص 36 ـ 39.
43. مجله یادگار، سال پنجم، شماره 3، ص 57 ـ 59؛ گفتاری در باب انتحال، دکتر محمد روشن، کتاب شناخت (مجموعه مقالات)، تهران، طهوری، 1363، ص 57.
44. یادداشتهای قزوینی، ج8، ص 97 ـ 98.
45. افضل التواریخ، ص 286.
46. همان، ص 371.
47. یادداشتهای قزوینی، ج8، ص 101 ـ 102؛ و نیز همان ماخذ، ص 151 ـ 152.
48. مفاتیح الجنان،محدث قمی، طبع جدید، ذیل زیارت وارث، ص 700 ـ 701.
49. همان، ص 885.
50. منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی، چاپ هجرت، قم، ج1، ص 820 ـ 821.
51. ترجمه و شرح نهج البلاغه، علینقی فیض الاسلام، چاپ تهران، 1358، ص 1309 ـ 1310.
52. کتاب شناخت، ص 61 ـ 62.
53. همان، ص 66 ـ 70.
54. همان، ص 70 ـ 71.
55. شرح این تلاش را دکتر ریاحی طی مقاله ای در مجله کلک شماره 73 ـ 75، فروردین ـ خرداد 1375 نوشته است.
56. مجله بخارا، شماره 32، مهر ـ آبان 1382، ص 285 ـ 286.
57. هزاردستان، باستانی پاریزی، 234 ـ 235.
58. دست نوشته حجت الاسلام محمود اکبری، دست نوشته حجت الاسلام سید عباس رفیع پور، گفتگوی تلفنی با مدیر انتشارات پیام مهدی جناب آقای امیر انصاری، مجله بشری، شماره 4 و 5، ماهنامه داخلی سازمان تبلیغات اسلامی، مهر 1382 ه.ش.
59. فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 370 ـ 371.
60. مطالب این کتاب توسط اقایان حمید نگارش و علی باقی نصرآبادی فراهم شده و مؤسسه فرهنگی انتشاراتی امام عصر(عج) آن را چاپ کرده است.
61. فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 317 و 365.
62. رک: انعام، آیه 61.
63. مائده، آیه 27
64. بحارالانوار، ج47، ص 238؛ احتجاج طبرسی،ج2، ص 129.
65. مقاله: الهی قمشه ای حکیم سرمست و شوریده حال، علی شجاعی صائین، آشنا، شماره 96، شهریور 1382.
66. نهج البلاغه، نامه 53 (نامه به مالک اشتر).
67. آینه پژوهش (سال 14، شماره 6، بهمن ـ اسفند 1382).
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386