المسیر الجاریه :
ستاره فروغ گستر سایر شهدا

ستاره فروغ گستر

سردار شهيد اسلام، «زين الدين‏» عزيز، از اينگونه ستاره‏هاى‏فروغ‏گستر و چشمگير و دلنواز و گيتى‏افروز است. آنچه او را در صحنه جنگ و دفاع مقدس، قداست و كرامت‏بخشيد،روح بلند و شيداى او بود، كه دور از وسوسه‏هاى...
ستاره‏ای در آسمان شهادت سایر شهدا

ستاره‏ای در آسمان شهادت

با اینکه روزگار، گرد کهنگی بر گذشته پاشیده و تاریخ، فاصله‏ای چندین ساله میان ما انداخته است، نداهایی می‏توانند دست وجدانمان را بگیرند و میان خاکریزهای جنگ ببرند؛ گرچه احتمالاً بسیاری از این حرف‏ها با گذشت...
فرمانده لشگر17علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) مهدی زین الدین

فرمانده لشگر17علی ابن ابی طالب(علیهما السلام)

جنگی که در شهریور 1359توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست. ومهدی زین الدین یکی...
خاطراتى سبز از شهید زین الدین مهدی زین الدین

خاطراتى سبز از شهید زین الدین

وقتى از فرزند شهيد عالى مقام زين الدين ـ فرمانده لشكر 17 على بن ابى طالب(ع) ـ سؤال شد «كدام يك از ابعاد زندگى پدرت برايت جالب‏تر است؟» گفت: مطالعه زياد ايشان. تعجب مى‏كنم كه با وجود آنهمه كار و فرصت كم...
گذری بر خاطرات شهید مهدی زین الدین مهدی زین الدین

گذری بر خاطرات شهید مهدی زین الدین

قبل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاك زیستن، چادرها را سر پا كردیم. شبی برادر زین الدین با یكی دوتای دیگر برای شناسایی منطقه آمده بودند توی چادر ما استراحت می‌كردند. من خواب بودم...
یکصد خاطره از شهید مهدی زین الدین مهدی زین الدین

یکصد خاطره از شهید مهدی زین الدین

1- پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش ها را هم پایش کرده . مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک ، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون.
آن روزها...... ادبیات دفاع مقدس

آن روزها......

ـ مشتري كه به مغازه كتابفروشي پدرش مي‌آمد، سرش توي كتاب بود. همان طور كه سرش دولا بود، با مشتري حساب مي‌كرد. تمام كتاب‌هاي مغازه را خوانده بود. ـ از همان بچگي اهل پول نبود. به زور توي جيبش پول مي‌گذاشتيم....
آخرين سنگر ادبیات دفاع مقدس

آخرين سنگر

بازهم زمين زير پايم مي‌لرزد. مثل اينكه مهمات ارتش عراق تمامي ندارد. صداي غرش گلولة توپ را كه مي‌شنوم تا به زمين بخورد و هزار تكه شود زهرة من نيز مي‌تركد و هزار تكه مي‌شود. هاج‌و‌واج دوروبرم را نگاه مي‌كنم....
ماه و بلوط(1) ادبیات دفاع مقدس

ماه و بلوط(1)

آنچه كه مي‌خوانيد فصل چهارم از داستاني است كه با برداشتهايي از زندگي و خاطرات سردار شهيد، محمود كاوه، نوشته شده است. اين داستان از زبان و نگاه جلال خاوري نقل مي‌شود كه نام ديگر او رشيد زبردست است. او كه...
ماه و بلوط(2) ادبیات دفاع مقدس

ماه و بلوط(2)

صداي وانت تويوتايي كه از دور مي‌آمد، توجهات را به خود جلب كرد. هيجاني بين نيروهاي مجيد ايجاد شده بود و همه چشم به آمدن آن داشتند. آيا او خود كاوه نبود؟ جلال حدس زد اين‌طور باشد. ترس مرموزي به جانش افتاد....