المسیر الجاریه :
تنها در غدير!! عید غدیر

تنها در غدير!!

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير موج مى‏زد سيل مردم مثل دريا در غدير در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ‏ بى‏گمان بارى رقم مى‏خورد فردا در غدير
بیکران دریاست عید غدیر

بیکران دریاست

مرا غدیر نه برکه، که بیکران دریاست علی نه فاتح خیبر، که فاتح دلهاست مرا غدیر نه برکه، که خم جوشان است علی نه ساقی کوثر، که کوثر عظماست
بی نگاهت عید غدیر

بی نگاهت

بی نگاهت قبله را گم می‌کنم هر مکعب را تبسم می‌کنم رنگ گندم گونه‌ات گر بشنوم بی تمیزم میل گندم می‌کنم
به يمن فيض ولايت عید غدیر

به يمن فيض ولايت

ستاره سحر از صبح انتظار دميد غدير از نفس رحمت بهار چکيد گرفت دست قدر، رايت شفق بر دوش‏ زمين به حکم قضا آب زندگى نوشيد
بشیر و نظیر عید غدیر

بشیر و نظیر

اگر هزار بشیر آمد و نظیر آمد محمد است که بی مثل و بی نظیر آمد مزاج عالمیان چون به شور شر گروید به خیر جامعه خیرالبشر بشیر آمد
باده تولا، شراب روحانى عید غدیر

باده تولا، شراب روحانى

ای نگار روحانی! خیز و پرده بالا زن در سرادق لاهوت کوس «لا» و «الا» زن در ترانه معنی دم ز سر مولا زن و آن گه از غدیر خم باده‌ی تولا زن
آمد غدیر عید غدیر

آمد غدیر

شاد باش ای دل که شاد آمد غدیر هم مخور انده که آید دیر دیر روزهایت زوجه نوروز است عید لیلة القدر است شبها بی نظیر
آرام شد عید غدیر

آرام شد

دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مومنين! (يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:)
آب غدير، آب حيات عید غدیر

آب غدير، آب حيات

اى شرف اهل ولايت، غدير برکه سرشار هدايت، غدير زمزم و کوثر ز تو کى بهترند آبروى خويش ز تو مى‏خرند
انتظار آسمان در غدير عید غدیر

انتظار آسمان در غدير

ملتهب در کنار يک برکه‏ روح تاريخ پير منتظر است دست خورشيد تا نهد در دست‏ آسمان در غدير منتظر است