المسیر الجاریه :
تو چون به جلوه در آیی سپیده خواهد شد
تو چون به جلوه در آیی سپیده خواهد شد<br />
فروغ باغ سحرگاه دیده خواهد شد<br />
چراغ صبح ز نور تو می شود روشن<br />
که با تجلی رویت سپیده خواهد شد
ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد
ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد<br />
یا درد و غم طی می شود، یا شهریاری می رسد<br />
گر کارگردان جهان، باشد خدای مهربان<br />
این کشتی طوفان زده هم بر کناری می رسد
ز کوچه های دلم می کنی هماره عبور
تو غایبیّ و بود خلق عالمت به حضور<br />
به هر مقامی که هستی دهی به هستی نور<br />
چگونه غایبی از دیده ام که می بینم<br />
ز کوچه های دلم می کنی هماره عبور
دعا کنید که خورشید جلوه گر گردد
دعا کنید که این شام غم سحر گردد<br />
دعا کنید که خورشید جلوه گر گردد<br />
دعا کنید که این روزگار سر گردان<br />
ز کوی گم شده ی خویش با خبر گردد<br />
اللهم عجّل لولیک الفرج
کی تو بهار ناگهان! ما را شکوفا می کنی؟
دروازه های نور را بستند و ما و تیرگی<br />
کی می رسی و ناگهان دروازه را وا می کنی؟<br />
باغ زمستان دیده ام با شاخه هایی یخ زده<br />
کی تو بهار ناگهان! ما را شکوفا می کنی؟
زخم دل هجران زدگان را تو شفایی
زخم دل هجران زدگان را تو شفایی<br />
درد غم بی نسخه ما را تو دوایی<br />
عالم همه جا پر شده از تیرگی محض<br />
ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی
ای دادخواه عترت و قرآن بیا بیا
ای دادخواه عترت و قرآن بیا بیا<br />
وی زخم دین به تیغ تو درمان بیا بیا<br />
از زخم هر شهید ندا می شود بلند<br />
کای التیام زخم شهیدان! بیا بیا
چند سال است که من منتظرم برگردی
چند سال است که من منتظرم برگردی<br />
ای مسافر! سفر هجر تو پایان دارد؟!<br />
گر که یوسف نکند میل به دیدار وطن<br />
دلِ یعقوب به برگشتنش ایمان دارد
چه می شود به نگاهی کنی مرا مسرور
فدای گردش چشم خدایی ات گردم<br />
چه می شود به نگاهی کنی مرا مسرور<br />
به آفتاب، نشاید نگاه از نزدیک<br />
چه می شود که به بینم رخ تو را از دور
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت<br />
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود<br />
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو<br />
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود