المسیر الجاریه :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
ادبیات دفاع مقدس
دلجويي از خطاکار
بچه هاي گردان، پس از شهادت مرتضي زارع حسابي دلتنگ شدند. شهادت مرتضي ضربه ي سنگيني به تيپ زد. چرا که مرتضي کسي نبود که يک شبه به فرماندهي گردان برسد. او ماه ها در کردستان، غرب و عمليات هاي مختلف
ادبیات دفاع مقدس
افتخار خدمت به بچه هاي جبهه
با اين که از فرماندهان سپاه خراسان بود، اما کمتر کسي در جبهه از مسئوليتش خبر داشت. هميشه با لباس بسيجي ظاهر مي شد. يک روز داخل سنگر فرماندهي با مسئولين نشسته بوديم. آخوندي که از بچه هاي شوخ طبع بود، چادر...
ادبیات دفاع مقدس
از اصطلاحات بي زارم
آمد پيش من، ساعت يک و نيم شب. ليوان آب جوش دستم بود. حال واحوال کرديم. نيم ساعت با هم بوديم. روشن نشد بگه آب جوش مي خواهد. تعارفش کردم تا ميل کرد.
ادبیات دفاع مقدس
جارو مي کشيد!
مقالات خوبي بود. مسائل مربوط به آموزش خلباني، هوانوردي و سجاياي اخلاقي و عاطفي، انواع ماهواره هاي نظامي، لاستيک هواپيما و نحوه ي استفاده از آن. اين نوشته ها با نام مستعار « م. س » و « امامي » در شماره...
ادبیات دفاع مقدس
تواضع و فروتني در سيره ي شهدا
بعد از عمليات بيت المقدس، در تبريز به عضويت رسمي سپاه در آمدم. دو ماه از عضويتم در سپاه مي گذشت که تقاضاي اعزام به جبهه کردم. تقاضا براي اعزام زياد بود، بيشتر بچه ها مي خواستند بروند جبهه. به خاطر کنترل...
ادبیات دفاع مقدس
عهدنامه ۲۹ شهید سمنانی
هشت سال دفاع مقدس در جبهههای نبرد به پایان رسید؛ همه مجبور بودند به شهرهایشان بازگردند. برخی رزمندگان به قدری با حال و هوای پاک جبهه مأنوس شده بودند که تحمل فضای شهر را نداشتند و آنجا ماندند تا رشادتها...
ادبیات دفاع مقدس
حکومت بر قلب ها
حرف هيچ کس در او تأثير نمي گذاشت. مي گفتيم: «سيگار چيز خوبي نيست. ضرر دارد. آدمي را از بين مي برد. اينجا جبهه است. جاي اين کارها نيست. تو آمده اي که بجنگي.»
ادبیات دفاع مقدس
از عقلتان دستور مي گيريد يا از نفستان؟
البته آدم بعد از اين همه سال، همه ي خاطرات که يادش نمي ماند، ولي يک چيزهايي هيچ وقت از ذهن نمي رود. يک تکه زميني داشتم که چسبيده به آن، يک زمين خالي بود. آن طرف تر باز، زمين کس ديگري بود. در واقع اين زمين...
ادبیات دفاع مقدس
چرا از خدا نمي ترسي؟
متوجه شدم علي همه ي زندگي اش را بر اساس صواب و گناه مي سنجد. وقتي کاري پيش مي آمد، فکر مي کرد چرا بايد انجامش بدهد. به من احترام مي گذاشت، چون دستور دين بود. حق همسايه را رعايت مي کرد؛ همين طور براي مهمان...
ادبیات دفاع مقدس
مستحب فداي واجب
شهيد علمي بيت بالا را که در يادداشت هايش هم بود، مرتب با خود زمزمه مي کرد. او مي گفت: رزمندگان بيشتر از همه در معرض لغزش و به اصطلاح زمين خوردن هستند. ممکن است عجب و غرور و هزاران مشکل اخلاقي ديگر،