المسیر الجاریه :
داستانی درباره سخن چینی به قلم مریم کوچکی
مریم کوچکی در داستان «مامانِ یکی از بچه ها» به شیطنت های دوران مدرسه و تنبیه شدنشان از سوی مدیر مدرسه می پردازد.
هرکس وظیفه ای دارد
مقاله «هرکس وظیفه ای دارد» نوشته مریم کوچکی به موضوع عزاداری در ایام محرم و سهم و وظیفه هر کس در قبال امام حسین علیه السلام می پردازد.
گربهی آزاد
گربهی سفیدی در خانهی پیرزنی زندگی میکرد. پیرزن از دست گربه آسایش نداشت. گربه، پیرزن را خیلی اذیت میکرد. از چوب گربهزنی پیرزن هم کاری ساخته نبود. بارها اتفاق میافتاد که گربهی شکمو گوشت پخته یا...
من دیگر برای خودم کسی شده ام
داداش رحیم تندی در اتاق را بست و به طرف کوچه دوید. رفتم دم در، سعید سرکوچه ایستاده بود، داداش ترک موتورش نشست و رفتند. خیالم راحت شد رفت تا آخر شب بیاید. من هم رفتم توی اتاق و در را بستم. شروع کردم به...
داستانی در مورد ماه محرم به قلم زهرا عبدی
چندین ماه بود که بابا گوشه خانه خوابیده بود، سکته قلبی کرده بود؛ اما به خیر گذشته بود. هروقت توی اتاق بالای سرش می رفتم، بغض گلویم را می گرفت.
خشم و خجالت
هوای خنک صبحگاهی از پنجرهی باز وارد کلاس میشد و صورت ما را نوازش میکرد. کاش بعد از ظهرها هم اینطوری بود؛ ولی تابستان همین خنکای صبحگاهی را دارد که مثل عمر گل کوتاه است.
چشم دوختم به گوشهی تخته سیاه...
آشپزِ مامان
به مامان کمک می کنم تا از پله ها بالا برود. با اینکه سِرُم زده، ولی هنوز سرگیجه دارد. بابا در خانه را با پا می بندد، توی دست هایش پلاستیک میوه ها و داروست. مامان را به اتاق می برم و کمکش می کنم...
داستانی درباره جنگ تحمیلی
داستان زیبا به قلم شهید جانباز محسن صالحی حاجی آبادی:
میزبان شروع بندگی
تولد هشت سالگی دخترم را با هزار بهانه پشت سر گذاشتیم. اما اون دلش یک جشن صمیمی با دوستان میخواست. با کلی اصرار برای گرفتن جشن تکلیف که مناسبت بعدی بود قول گرفت. دخترم بسیار مشتاق بود و برنامههای بسیاری...
ماندگارترین یادگاری
فقط بیست و پنج ساله بودم که در یک تصادف به شدت مجروح شدم. بعد از چندین عمل جراحی و روزها بستری بودن در بیمارستان، تازه وقتی به خانه آمدم، زمان رویارویی با تلخترین اتفاق زندگیام بود. صمیمیترین دوستم...