المسیر الجاریه :
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس حافظ

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس<br /> ملالت علما هم ز علم بی عمل است
گو شمع میارید در این جمع که امشب حافظ

گو شمع میارید در این جمع که امشب

گو شمع میارید در این جمع که امشب<br /> در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس حافظ

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس<br /> که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده حافظ

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده<br /> بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال حافظ

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال<br /> بی تکلف بشنو دولت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند حافظ

روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند

روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند<br /> مظهرش آینه طلعت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را حافظ

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را<br /> سر و زر در کنف همت درویشان است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید حافظ

دیدن روی تو را دیده جان بین باید

دیدن روی تو را دیده جان بین باید<br /> وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر حافظ

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر<br /> از مه روی تو و اشک چو پروین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار حافظ

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار<br /> کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است