المسیر الجاریه :
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس<br />
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
گو شمع میارید در این جمع که امشب<br />
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس<br />
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده<br />
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال<br />
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند
روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند<br />
مظهرش آینه طلعت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را<br />
سر و زر در کنف همت درویشان است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
دیدن روی تو را دیده جان بین باید<br />
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر<br />
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار<br />
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است