المسیر الجاریه :
به پارسایی و رندی و فسق و مستوری
به پارسایی و رندی و فسق و مستوری<br />
چو اختیار به دست تو نیست معذوری
مردی نه به قوتست و شمشیرزنی
مردی نه به قوتست و شمشیرزنی<br />
آنست که جوری که توانی نکنی
آن گوی که طاقت جوابش داری
آن گوی که طاقت جوابش داری<br />
گندم نبری به خانه چون جو کاری
این باد و بروت و نخوت اندر بینی
این باد و بروت و نخوت اندر بینی<br />
آن روز که از عمل بیفتی بینی
نداند آنکه درآورد دوستان از پای
نداند آنکه درآورد دوستان از پای<br />
که بیخلاف بجنبند دشمنان از جای
اگر بریان کند بهرام، گوری
اگر بریان کند بهرام، گوری<br />
نه چون پای ملخ باشد ز موری
ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی
ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی<br />
مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
کرم به جای فروماندگان چو نتوانی
کرم به جای فروماندگان چو نتوانی<br />
مروتست نه چندانکه خود فرومانی
صاحبدل نیک سیرت علامه
صاحبدل نیک سیرت علامه<br />
گو کفش دریده باش و خلقان جامه
هر که با من بدست و با تو نکو
هر که با من بدست و با تو نکو<br />
دل منه بر وفای صحبت او