المسیر الجاریه :
صلوات، خیرات اموات راننده تاکسی یاد یاران

صلوات، خیرات اموات راننده تاکسی

اتوبوس‌ها خیلی وقت پیش رفته بودند و من از اعزام جا مانده بودم. تا بروم ساک و لباس‌ها را از مسجد بردارم، خیلی طول کشید. چاره‌ای نداشتم، مگر اینکه بی‌خبر به جبهه بروم. کسی به من اجازه نمی‌داد، نه پدر، نه...
محرم در اسارت یاد یاران

محرم در اسارت

در اردوگاه بودیم، دشمن یکی از برادران آزاده را زیر فشار قرار داد که به امام خمینی توهین کند. آن دشمن کینه‌توز می‌گفت: «باید به رهبرت اهانت کنی وگرنه رهایت نمی‌کنم.» شکنجه را بیشتر کرد؛ اما ایشان مقاومت...
قاتل یاد یاران

قاتل

هل خوردم و محکم با صورت چسبیدم زمین. تراشه­ های چوب کف دستم را خراش داد. خون از بینی ­ام راه افتاد. گرمی آن را پشت لبم احساس کردم. سر بالا کردم. سرباز خلیل مثل شمر ایستاده بود بالای سرم. دندان­ هایش را...
چادر نگهبان داستان

چادر نگهبان

سرم زیر آفتاب داغ گُر گرفته بود. داشتم از گرما پس می­ افتادم. سُست و بی­حال بودم. زیر آفتاب تیز، نمی ­توانستم به راحتی اطرافم را ببینم. از لای پلک­ های نیمه باز نگاه انداختم به علی اصغر و احمد. سرهای تراشیده­...
فرزند خرمشهر جامعه‌شناسی سینما

فرزند خرمشهر

سینمای مستند ایران در طول دوران جنگ و پس از آن، فیلم‌هایی فراهم کرده که اکنون به متن‌هایی برای مطالعه‌ی فرهنگی تبدیل شده‌اند. در این میان، عنوان‌بندی یا تیتراژ، به عنوان یک «پیرامتن درونی»، نقشی هدایت‌گر...