المسیر الجاریه :
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند<br />
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن<br />
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
دمی با نیکخواهان متفق باش / غنیمت دان امور اتفاقی
دمی با نیکخواهان متفق باش<br />
غنیمت دان امور اتفاقی
که را رسد که کند عیب دامن پاکت
که را رسد که کند عیب دامن پاکت<br />
که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
سویدای دل من تا قیامت
سویدای دل من تا قیامت<br />
مباد از شوق و سودای تو خالی
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی<br />
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی<br />
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
بس گل شکفته می شود این باغ را ولی
بس گل شکفته می شود این باغ را ولی<br />
کس بی بلای خار نچیده ست از او گلی
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی<br />
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست<br />
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی