المسیر الجاریه :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشك به بارگاه او پل بزنید
فرمود كه...
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
امشب شب قدرست و من دارم به الطافت رجا
امشب شب قدرست و من دارم به الطافت رجا<br />
امشب بده قلب مرا با نورخود یا رب جلا<br />
قرآن بگیرم بر سر و خوانم دعای جوشنت<br />
شاید گناهم بخشی و از بند غم گردم رها
با این همه کوله بار عصیان شب قدر
ای کاش که نوری به نهادم برسد<br />
زادسفری بهر معادم برسد<br />
با این همه کوله بار عصیان شب قدر<br />
من آمده ام خدا به دادم برسد
شبِ تقدیر من بیا بنویس
جای دوری نمی رود که کنی<br />
گوشه چشمی به ما امام زمان <br />
خوب شد در شبِ عزای علی<br />
با تو هم هم صدا امام زمان <br />
شبِ تقدیر من بیا بنویس<br />
یک سفر کربلا امام زمان
یک شب قدر با امام زمان
آمدم آشتی دهی من را<br />
با خودت، با خدا امام زمان <br />
کاش قرآن به سر بگیرم من<br />
یک شب قدر با امام زمان
من که امشب به یادِ تو هستم
من که امشب به یادِ تو هستم<br />
یاد کن پس مرا امام زمان <br />
دست بر دامنت اگر نرنم<br />
بروم پس کجا؟ امام زمان
سفره دار خدا امام زمان
سفره دار خدا امام زمان<br />
دگر امشب بیا امام زمان <br />
شب قدر است هر کجا هستی<br />
التماس دعا امام زمان
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست
ای مقصد تمام دعاهای ما بیا<br />
تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا<br />
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست<br />
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا
یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است
یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است<br />
یک لحظه بیتو بودن یکعمر اشتباه است<br />
یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر<br />
یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است
بازآمدم به سویت برگشتهام به کویت
بازآمدم به سویت برگشتهام به کویت<br />
این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است<br />
من عهد خود شکستم من راه خویش بستم<br />
ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است
آخر کجا گریزد عبدی که بیپناه است
هرگز نمیپسندی در بر رویم ببندی<br />
آخر کجا گریزد عبدی که بیپناه است<br />
در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم<br />
مویم شده سفید و پروندهام سیاه است