المسیر الجاریه :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
میشنیدم به حسن چون قمری
میشنیدم به حسن چون قمری<br />
چون بدیدم از آن تو خوبتری
میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست
میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست<br />
تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی
خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی<br />
نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
کدام قوت و مردانگی و برنایی
کدام قوت و مردانگی و برنایی<br />
که خشمگیری و با نفس خویش برنایی
ای گرگ نگفتمت که روزی
ای گرگ نگفتمت که روزی<br />
بیچاره شوی به دست یوزی
از دست کسی بستده هر روز عطایی
از دست کسی بستده هر روز عطایی<br />
معذور بدارندش یک روز جفایی
نقاب از بهر آن باشد که بربندند روی زشت
نقاب از بهر آن باشد که بربندند روی زشت<br />
تو زیبایی بنام ایزد چرا باید که بربندی
تو با این لطف دلبندی چرا با ما نپیوندی
تو با این لطف دلبندی چرا با ما نپیوندی<br />
نقاب از بهر آن باشد که روی زشت بربندی
شمع کز حد به در بیفروزی
شمع کز حد به در بیفروزی<br />
بیم باشد که خانمان سوزی
چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری
چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری<br />
چو خواب آمد چه بر تختی چه در پایان دیواری