المسیر الجاریه :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
ای چراغ خانه ی خاموش من زهرا مرو
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 202
الهی نه جُز از شناخت تو شادی است نه جُز از یافت تو زندگانی، زندگانی بی تو، بردگی است و زنده به تو هم زنده و هم زندگانی است.<br />
غم کی خورد آنکه شاد و ما نیش تویی<br />
یا کی مُرد او که زندگانیش تویی<br...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 201
الهی راهم نما بخود و باز رهان مرا از بنده خود، ای رساننده بخود برسانم که کسی نرسیده بخود، بار الها یاد تو عیش است و مهر تو سور، شناخت تو ملک است و یاد تو سرور، و صحبت و نزدیکی تو نور، جویندهٔ تو کُشتهٔ...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 200
الهی هر چه نشان می شمردم پرده بود و هر چه مایه می دانستم بهیده بود. ای کردگار نیکو کار آنچه بی ما ساختی بی ما راست دار و آنچه تو بر تاوی به ما مسپار.<br />
از بسکه دو دیده در خیالت دارم<br />
در هرچه...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 199
الهی تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمه های مهر در سر ایشان روان کردی، تو پیدا و به پیدایی خود در هر دو گیتی نا پیدا کردی. ای نور دیدهٔ آشنایان و سُوز دل دوستان و سرور جان نزدیکان، همه...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 198
الهی تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومی را بشراب انس مست کردی، قومی را به دریای دهشت غرق کردی، ندا از نزدیک شنوانیدی و نشان از دور دادی ف رهی را باز خواندی و آنگاه خود نهان گشتی از وراء پرده خود...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 196
الهی از آرندهٔ غم پشیمانی در دلهای آشنایان و ای افگنده سُوز در دل تایبان ای پذیرندهٔ گناهکاران و معترفان ف کسی باز نیامد تا باز نیاوردی و کسی راه نیافت تا دست نگرفتی، دستگیر که چون تو دستگیر نیست دریاب...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 195
الهی آمدم با دو دست تهی ف سوختم به امید روز بهی، چه باشد اگر بر این دل خسته ام مرهم نهی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 194
الهی گاهی بخود نگرم گویم از من زار تر کیست، گاهی به تو نگرم گویم از من بزرگوار تر کیست ؟ بنده چون بهی خود نگرد بزبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی خود گوید :<br />
پُر آب دو دیده و پُرآتش جگرم<br />
پُر باد...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 193
الهی مرا دردی است که بهی مباد پس این درد مرا صواب است، با خرسندی دردمندی به درد خود کسی را چه حساب است.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 192
الهی آنچه نا خواسته یافتنی است، خواهندهٔ آن کیست ؟ و آنچه از پاداش بر تر است پرسش در جنب آن چیست ؟ پس هر چه از باران منّت است بهار آن دمی است و دانش و کوشش محنت آدمی است.