المسیر الجاریه :
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
صبح امید که بد معتکف پرده غیب<br />
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب های دراز و غم دل
آن پریشانی شب های دراز و غم دل<br />
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز<br />
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت<br />
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد<br />
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار<br />
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند<br />
کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست<br />
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد<br />
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد<br />
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد