المسیر الجاریه :
صبح امید که بد معتکف پرده غیب حافظ

صبح امید که بد معتکف پرده غیب

صبح امید که بد معتکف پرده غیب<br /> گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب های دراز و غم دل حافظ

آن پریشانی شب های دراز و غم دل

آن پریشانی شب های دراز و غم دل<br /> همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز حافظ

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز<br /> قصه غصه که در دولت یار آخر شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت حافظ

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت<br /> به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد حافظ

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد<br /> دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار حافظ

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار<br /> مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند حافظ

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند<br /> کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست حافظ

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست<br /> عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حافظ

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد<br /> حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد حافظ

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد<br /> هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد