المسیر الجاریه :
یک جمعه در طراوت باران ظهور کن
ما را عصای دستِ کلیمانه ات ببین<br />
تا بشکند طلسم همه شبهِ مارها<br />
یک جمعه در طراوت باران ظهور کن<br />
یک جمعه محو کن همه گرد و غبارها<br />
ما شبنمیم و مِهرِ تو، مُهرِ قبول ماست
ما شبنمیم و مِهرِ تو، مُهرِ قبول ماست<br />
یک جرعه نور ریز به گوشه کنارها<br />
تا شعله شعله عشق تو عیوق مان کند<br />
ما ذره ذره دور تو گردیم بارها
ای آخرین ستاره ی چشم انتظارها
ای آخرین ستاره ی چشم انتظارها<br />
حلقه زدند دورِ نگاهت، مدارها<br />
خورشیدی و تبلورِ نور زلالِ تو<br />
سرسبز کرده وسعتِ آیینه زارها
غروب جمعه ی بی تو چقدر دلگیر است
غروب جمعه ی بی تو چقدر دلگیر است<br />
گرفتن دل من هم در آن حوالی بود<br />
میان شهرِ خیالم به خویش می گفتم<br />
نماز جمعه ی با تو چقدر عالی بود
اگر چه هر شب بی تو شبی خیالی بود
اگر چه هر شب بی تو شبی خیالی بود<br />
ولی به یاد تو در سینه شور و حالی بود<br />
برای پر زدنم تا به سوی چشمانت<br />
دو بال آرزوی من حقیر بالی بود<br />
روی تو را ز چشمه ی نور آفریده اند
روی تو را ز چشمه ی نور آفریده اند<br />
لعل تو، از شراب طهور آفریده اند<br />
خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست<br />
آئینه ی تو را ز بلور آفریده اند
شراره ای بزن از سوز خویش بر جگرم
شراره ای بزن از سوز خویش بر جگرم<br />
کز این شراره بسوزد تمام آثارم<br />
به نار عشق تو یک عمر سوختم مگذار<br />
دوباره روز قیامت برند در نارم
محبت تو نیاید ز سینه ام بیرون
دو قطره اشک خجالت، هزار کوه گناه<br />
کرامتی که همین است جنس بازارم<br />
محبت تو نیاید ز سینه ام بیرون<br />
اگر کُشند به تیغ و کِشند بر دارم<br />
دلم خوش است که عمری به پای گل خارم
دلم خوش است که عمری به پای گل خارم<br />
مباد آن که برون افکنی ز گلزارم<br />
چگونه یار بخوانم تو را که می بینم<br />
تو خوب تر ز گل استی و من کم از خارم<br />
چهل روزه شدم چلّه نشینت
چهل روزه شدم چلّه نشینت<br />
میان روضه ها بودم غمینت<br />
ولی این چلّه هم رفت و ندیدم<br />
جمال دلربا و دل نشینت