المسیر الجاریه :
روزی که ظهور می‌کنی، عاشوراست مهدوی

روزی که ظهور می‌کنی، عاشوراست

درسی که مرور می‌کنی، عاشوراست<br /> هر جا که عبور می‌کنی، عاشوراست<br /> ای وارث زخم‌های هفتاد و دو تن<br /> روزی که ظهور می‌کنی، عاشوراست<br />
ای اصل امید! بیم‌ها را دریاب مهدوی

ای اصل امید! بیم‌ها را دریاب

ای اصل امید! بیم‌ها را دریاب<br /> بابای همه! یتیم‌ها را دریاب<br /> هر چند خدا خودش کریم است، آقا!<br /> لطفی کن و یاکریم‌ها را دریاب<br /> <br />
این ماه که چون چراغ تو می‌سوزد مهدوی

این ماه که چون چراغ تو می‌سوزد

این ماه که چون چراغ تو می‌سوزد<br /> عمری‌ست که در فراق تو می‌سوزد<br /> خورشید که هر روز تو را می‌بیند<br /> در آتش اشتیاق تو می‌سوزد
یک عمر تو زخم‌های ما را بستی مهدوی

یک عمر تو زخم‌های ما را بستی

یک عمر تو زخم‌های ما را بستی<br /> هر روز کشیدی به سرِ ما دستی<br /> شعبان که به نیمه می‌رسد آقاجان!<br /> ما تازه به یادمان می‌آید هستی!
در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟ مهدوی

در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟

در تاک مگر شراب پنهان نشده؟<br /> در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟<br /> ای بی‌خبران که مُنکر صبح شدید<br /> در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟
ای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک مهدوی

ای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک

ای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک<br /> «این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاک<br /> چشمی که تو را ندیده باشد کور است<br /> خون شد دل ما، «متی ترانا و نراک»
هر روز به دنبال جوابی دیگر مهدوی

هر روز به دنبال جوابی دیگر

هر روز به دنبال جوابی دیگر<br /> هر روز کشیده‌ام عذابی دیگر<br /> هر شب به هوای دیدنت از خوابی<br /> آسیمه دویده‌ام به خوابی دیگر
تنها همه انتظار داریم از تو مهدوی

تنها همه انتظار داریم از تو

نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو<br /> امّا گِله بی‌شمار داریم از تو<br /> ما منتظر تو نیستیم آقا جان<br /> تنها همه «انتظار» داریم از تو...!
بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی انتظار مهدوی

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی انتظار

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی انتظار<br /> بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار<br /> تشنه‌ی دیدار یارم ای عجل مهلت بده<br /> تا ببینم با دو چشمم چهره‌ی زیبای یار
چشمم به جز بروی تو بینا نمی‌شود مهدوی

چشمم به جز بروی تو بینا نمی‌شود

چشمم به جز بروی تو بینا نمی‌شود<br /> مایل به سیر و گشت و تماشا نمی‌شود<br /> عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی<br /> لب‌های من به خنده دگر وا نمی‌شود