المسیر الجاریه :
گر دست دهد خاک کف پاي نگارم حافظ شیرازی

گر دست دهد خاک کف پاي نگارم

بر لوح بصر خط غباري بنگارم گر دست دهد خاک کف پاي نگارم از موج سرشکم که رساند به کنارم بر بوي کنار تو شدم غرق و اميد است
گر چه افتاد ز زلفش گرهي در کارم حافظ شیرازی

گر چه افتاد ز زلفش گرهي در کارم

همچنان چشم گشاد از کرمش مي‌دارم گر چه افتاد ز زلفش گرهي در کارم خون دل عکس برون مي‌دهد از رخسارم به طرب حمل مکن سرخي رويم که چو جام
ز دست کوته خود زير بارم حافظ شیرازی

ز دست کوته خود زير بارم

که از بالابلندان شرمسارم ز دست کوته خود زير بارم وگر نه سر به شيدايي برآرم مگر زنجير مويي گيردم دست
خيال نقش تو در کارگاه ديده کشيدم حافظ شیرازی

خيال نقش تو در کارگاه ديده کشيدم

به صورت تو نگاري نديدم و نشنيدم خيال نقش تو در کارگاه ديده کشيدم به گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم حافظ شیرازی

هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که ياد روي تو کردم جوان شدم هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم بر منتهاي همت خود کامران شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
ديشب به سيل اشک ره خواب مي‌زدم حافظ شیرازی

ديشب به سيل اشک ره خواب مي‌زدم

نقشي به ياد خط تو بر آب مي‌زدم ديشب به سيل اشک ره خواب مي‌زدم جامي به ياد گوشه محراب مي‌زدم ابروي يار در نظر و خرقه سوخته
سال‌ها پيروي مذهب رندان کردم حافظ شیرازی

سال‌ها پيروي مذهب رندان کردم

تا به فتوي خرد حرص به زندان کردم سال‌ها پيروي مذهب رندان کردم قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
مرا مي‌بيني و هر دم زيادت مي‌کني دردم حافظ شیرازی

مرا مي‌بيني و هر دم زيادت مي‌کني دردم

تو را مي‌بينم و ميلم زيادت مي‌شود هر دم مرا مي‌بيني و هر دم زيادت مي‌کني دردم به درمانم نمي‌کوشي نمي‌داني مگر دردم به سامانم نمي‌پرسي نمي‌دانم چه سر داري
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست حافظ شیرازی

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما مي‌رود ارادت اوست نظير دوست نديدم اگر چه از مه و مهر نهادم آينه‌ها در مقابل رخ دوست
فاش مي‌گويم و از گفته خود دلشادم حافظ شیرازی

فاش مي‌گويم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم فاش مي‌گويم و از گفته خود دلشادم که در اين دامگه حادثه چون افتادم طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق