المسیر الجاریه :

یک بانو، یک شهر، یک بهشتِ چشم انتظار
بانویی بودند 28 ساله که به فرمان برادر خود به ایران آمدند و میانه راه، در شهر قم رحلت کردند. مجرد بودند و روایت است بهشت نصیب کسی است که ایشان را زیارت کند. این مطالب را درباره حضرت فاطمه معصومه (سلام...

زيد بن علي بن الحسين(ع) را بيشتر بشناسيم
ابوالفرج اصفهاني (284-356ق) در معرفي زيدبن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب(ع) مينويسد: كنيهاش ابوالحسين و مادرش كنيزي بود كه مختار بن ابي عبيده او را به حضرت علي بن الحسين(ع) بخشيده بود و خداوند از...

تاریخ زندگانی كریمۀ أهلبیت
یک سال بعد از هجرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نامهای خطاب به خواهر گرامیاش نوشت و حضرت معصومه(سلام الله علیها) پس از دریافت نامه، برای ادای رسالت زینبی و پیام ولایت، به همراه عدهای از برادران و...

يك علي از علي هاي حسين
و ما گريه مي كرديم براي جواني كه سرو قامت بوده و شبيه پيامبر اسلام بوده است لابد كسي كه شبيه پيامبر بوده خيلي زيبا و دوست داشتني بوده. و چون يك تنه به دل دشمن زده لابد شجاعت را از پدر بزرگوارش علي (عليه...

زینب امام رضا علیهاالسلام
می گویند قریب یک سال پس از هجرت امام رضا (علیه السلام)، از مدینه به خراسان، به قصد دیدار برادر؛ بار سفر پیچید و به علت غلبه بیماری بر آن وجود شریف، به خصوص در این دیار رحل اقامت افکند و جان به جان آفرین...

سبوی صبر و شجاعت
پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری روز ولادت باسعادت بانوی قهرمان کربلا و پرچم دار نهضت حسینی علیه السلام، حضرت زینب کبری سلام الله علیها می باشد. که اگر سال پنجم قمری را بعنوان سال تولد حضرت بدانیم

غروب بانوی آب و آیینه
زمانی که امام رضا(علیهالسلام) به مرو سفر کرد، یک سال پس از آن خواهرش حضرت معصومه (علیهاالسلام) برای دیدار برادر، راهی ایران شد. در راه خراسان، حضرت معصومه (علیهاالسلام) با همراهیانش به شهر ساوه رسیدند

مثل آيينه داغ ديده
از مجلس روضه بيرون مي آيم... آن جا نشد تو را به وضوح بشناسم. فقط از ميان پچ پچ ها شنيدم طلا گرمي چند است؟! و شامپوي تقويت مو را با چه مارکي بخرم. روضه خوان هم تنها به جنبه احساس زندگي ات گير داده بود....

شکوفه هاي فاطمي
اي در صدف خلقت، ارزنده ترين گوهر
اي در فلک رفعت، رخشنده ترين اختر
طوباي ولايت را افراشته تر غصني
هم نخله ي عصمت را شاداب تريني بر
کانون عفاف و فضل، کان شرف و عزت
قاموس حيا و عقل، ناموس حي داور

خواهر خورشيد
نزدیک دو ماه است که در راهیم. خیلی خسته شده ایم، ولی هر چه باشد، بهتر از مدینه است. آنجا شب و روز می ترسیدیم. وقتی بابا از خانه بیرون می رفت، امید نداشتیم برگردد. چند نفر از دوستانم هنوز هم فکر می کنند