المسیر الجاریه :
پیشرفت فرهنگی و آموزش زبانهای محلی
رابطه چالشبرانگیز میان زبانهای محلی یا قومی از یک سو و زبان ملی از سوی دیگر، تا پیش از وقوع انقلابهای ملی در اواخر قرن هجدهم و در قرن نوزدهم چندان مطرح نبود، هر چند حتی پیش از این نیز دولتهای
فرهنگ وارداتی
شاید مفید باشد پاسخ به این پرسش را با یک دوگانه در زبان فارسی آغاز کنیم که رابطهی نامتقارن و حتی مبهم را نشان میدهد: دوگانه «صادراتی / وارداتی» در فارسی کنونی و رایج، عمدتاً در حوزه زبان و مفاهیم
هویت فرهنگی و مؤلفههای آن
چنین پرسشی را نمیتوان بدون در نظر گرفتن چهار چوبهای نظری متفاوتی که یک جامعهشناس یا یک انسانشناس خود را درون آنها تعریف و نگاهش را بر پدیدهها بیرونی تبیین میکند، پاسخ داد. با این مقدمه آنچه در
فرهنگ غنی و فرهنگ فقیر
سالهای سال یکی از مباحثی که در علوم اجتماعی پس از انتشار کتاب فرزندان سانچز اسکار لوئیس، مفهوم «فرهنگِ فقر» بود (لوئیس، 1387). آنچه لوئیس در این کتاب با روش خاص خود بیان کرده بود و مورد
فرهنگ و فرایند تصمیمگیری
زمانی که از تصمیمگیری سخن میگوییم، چه در سطح یک واحد کوچک اجتماعی (همچون خانواده) باشد و چه در بزرگترین واحدها، مانند سازمانهای بینالمللی یا سطوح ملی و کشوری، عموماً با یک فرایند مدیریتی
تقلید فرهنگی
این پرسش را به صورتی دیگر در یکی از نوشتههای پیشین در مورد اصالت فرهنگی به بحث گذاشته بودیم و اینجا به آن باز میگردیم. نخست باید بگوییم که نه تنها فرهنگها از یکدیگر تقلید میکنند، بلکه اصولاً نمیتوانند...
فرهنگ و بیماری
پیش از این در همین ستون، در باره جامعهشناسی بدن بحث کردیم و گفتیم که علوم اجتماعی جدید، سنتی را که در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم از جمله در شخصیتهای همچون زیمل، دورکیم، موس و هرتز وجود
کاربرد فرهنگ در حوزه تبلیغات
از ابتدای به وجود آمدن رشتههای مختلف علوم اجتماعی و به ویژه جامعهشناسی و انسانشناسی یک بحث اساسی به وجود آمد که خود را به صورت یک پرسش مهم در برابر کنشگران حرفهای این علوم قرار داد: اینکه علوم
آینده نظامهای علمی بین رشتهای در حوزه فرهنگ
یکی از مسائلی که پس از جنگ جهانی دوم در حوزه علوم اجتماعی و انسانی و همگان با حوزههای علوم طبیعی مطرح شد، ظهور رشتههای «بینرشتهای» بود. اساس این فکر در آن بود که موقعیتهای مدرن امکان
سرمایه فرهنگی و کاهش تنشهای اجتماعی
زمانی که در سالهای میان دو جنگ جهانی، یعنی در فاصله 1940- 1920، یکی از بیرحمانهترین و سطحیگرایانهترین ایدئولوژیهای سیاسی در تاریخ انسان یعنی فاشیسم، در حوزه زبان آلمانی ظاهر شد و پس از