چکیده:
این مقاله با بررسی تحول مفهوم کنش عقلانی در اقتصاد مدرن، به تحلیل گذار از الگوهای ثابت عقلانیت مبتنی بر ارزشهای سنتی به سوی الگوهای متغیر و زمینهمند عقلانیت رفتاری میپردازد. با استفاده از چارچوبهای نظریه انتخاب عقلایی و نقدهای رفتاریگرایانه، استدلال میشود که عقلانیت در اقتصاد مدرن دیگر نه به عنوان یک اصل جهانشمول، بلکه به عنوان پدیدهای متغیر، انطباقی و وابسته به زمینههای اجتماعی-فرهنگی متصل میشود. این نوشتار نشان میدهد که تحول مفهوم عقلانیت بازتاب دگرگونیهای عمیق در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی عصر حاضر است.مقدمه: تحول مفهوم عقلانیت در گذار به اقتصاد مدرن
مفهوم کنش عقلانی همواره یکی از مبانی نظریه اقتصادی مدرن بوده است. در سنت کلاسیک، کنش عقلانی به معنای انتخاب بهترین وسیله برای دستیابی به هدف معین با حداکثرسازی سود در نظر گرفته میشد. با این حال، در اقتصاد معاصر، این مفهوم دستخوش تحولات بنیادین شده است. گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن همراه با دگرگونی در الگوهای عقلانیت رفتاری بوده است.در جامعه سنتی، عقلانیت در چارچوب ارزشهای ثابت، هنجارهای جمعی و ساختارهای معنایی مشخص عمل میکرد، در حالی که در اقتصاد مدرن، شاهد ظهور الگوهای متغیر، موقعیتی و انطباقی از عقلانیت هستیم. این مقاله با بررسی این گذار، به تحلیل پیامدها این تحول مفهومی برای درک کنش اقتصادی در جهان معاصر میپردازد.

عقلانیت ابزاری و گسست از ارزشهای سنتی
گذار به اقتصاد مدرن با جایگزینی تدریجی عقلانیت مبتنی بر ارزش با عقلانیت ابزاری همراه بوده است. در جوامع سنتی، کنش اقتصادی عمدتاً در چارچوب ارزشهای اخلاقی، دینی و اجتماعی معنادار میشد. فرد در انتخابهای اقتصادی خود ملزم به رعایت اصولی فراتر از حداکثرسازی سود شخصی بود. اما در اقتصاد مدرن، عقلانیت ابزاری ماکس وبری به پارادایم مسلط تبدیل شد - عقلانیتی که در آن کارایی وسیله برای دستیابی به هدف بر هر ملاحظه دیگری اولویت پیدا میکند. این گذار، امکان محاسبه پذیری و پیش بینی پذیری رفتارهای اقتصادی را فراهم آورد، ولی همزمان باعث گسست از نظامهای ارزشی سنتی گردید.مثال ملموس: در جامعه سنتی، یک تاجر ممکن است از فروش کالا به دشمنان جامعه خود خودداری کند، حتی اگر این کار سود بیشتری داشته باشد. اما در اقتصاد مدرن، یک شرکت چندملیتی معیار اصلی تصمیمگیریاش را سودآوری میداند، فارغ از ملاحظات سیاسی یا اخلاقی خاص. این شرکت ممکن است همزمان به کشورهای متخاصم کالا صادر کند، زیرا "عقلانیت ابزاری" حکم میکند که باید تمام بازارهای ممکن را برای حداکثرسازی سود مورد بهرهبرداری قرار داد.
گسترش عقلانیت بازاری به قلمروهای غیراقتصادی
یکی از ویژگیهای بارز اقتصاد مدرن، گسترش دامنه عقلانیت اقتصادی به حوزههایی است که پیش از این خارج از قلمرو بازار در نظر گرفته میشدند. آموزش، سلامت، ازدواج و حتی روابط عاطفی به تدریج در چارچوب محاسبات عقلانی اقتصادی بازتعریف شدهاند. این پدیده که "کالایی شدگی" خوانده میشود، باعث شده است تا معیارهای اقتصادی به عنوان مبنای تصمیمگیری در تمام عرصههای زندگی اجتماعی نفوذ کنند. در این فرآیند، ارزشهای ذاتی این قلمروها به ارزشهای مبادلهای تقلیل یافته و منطق سودآوری به اصل سازماندهنده روابط اجتماعی تبدیل میشود.مثال ملموس: انتخاب رشته دانشگاهی اکنون بیش از هر زمان دیگری تابع محاسبات عقلانی درباره بازده اقتصادی سرمایهگذاری آموزشی است. دانشجویان به جای علاقه شخصی یا احساس رسالت اجتماعی، بیشتر به نرخ بازگشت سرمایه، حقوق آینده و فرصتهای شغلی توجه میکنند. حتی در انتخاب همسر، معیارهای اقتصادی مانند سطح درآمد، داراییها و چشماندازهای مالی به عوامل مهمی تبدیل شدهاند.

نقد عقلانیت کامل و ظهور عقلانیت محدود
نظریه سنتی عقلانیت مبتنی بر فرض کامل بودن اطلاعات و توانایی نامحدود محاسباتی بود. هربرت سایمون با معرفت مفهوم "عقلانیت محدود" این فرضیات را به چالش کشید. از دیدگاه سایمون، کنشگران اقتصادی به دلیل محدودیتهای شناختی، اطلاعات ناقص و هزینههای کسب اطلاعات، قادر به محاسبه گزینه بهینه نیستند.در عوض، آنان به "رضایتبخشی" روی میآورند - یعنی انتخاب اولین گزینه ای که حداقل معیارهای قابل قبول را دارا باشد. این گذار مفهومی، درک ما از کنش عقلانی را به شدت متحول کرده و زمینه را برای ظهور اقتصاد رفتاری فراهم آورده است.
مثال ملموس: یک سرمایهگذار شخصی را در نظر بگیرید که قصد خرید سهام دارد. بر خلاف فرض عقلانیت کامل، او نمیتواند تمام اطلاعات مربوط به هزاران شرکت موجود در بازار را جمعآوری و تحلیل کند. در عوض، او بر اساس اطلاعات محدود، توصیههای کارگزاری یا شهرت عمومی شرکتها، چند گزینه را انتخاب کرده و از بین آنها سهام میخرد. این کنش اگرچه بهینه مطلق نیست شرایط واقعی "عقلانی" محسوب میشود.
تنوع الگوهای عقلانیت در بسترهای فرهنگی مختلف
اقتصاد مدرن اگرچه ابتدا عقلانیت را به عنوان پدیدهای جهانشمول در نظر میگرفت، اما مطالعات بعدی نشان دادند که الگوهای عقلانیت در بسترهای فرهنگی مختلف میتوانند شکلهای متنوعی به خود بگیرند. آنچه در یک فرهنگ "عقلانی" محسوب میشود، ممکن است در فرهنگی دیگر غیرعقلانی تلقی گردد. این تنوع فرهنگی عقلانیت، چالشی اساسی برای الگوهای استاندارد اقتصادی ایجاد کرده و لزوم زمینه مند کردن مفهوم عقلانیت را آشکار ساخته است.مثال ملموس: در فرهنگهای جمعگرا، ممکن است یک فرد شغل پردرآمدتری را رد کند تا نزدیک به خانواده خود باقی بماند. از دیدگاه عقلانیت فردگرایانه استاندارد، این انتخاب غیرعقلانی است. اما در چارچوب ارزشهای جمعگرایانه، این تصمیم کاملاً عقلانی محسوب میشود، زیرا حفظ پیوندهای خانوادگی را که منبع مهمی از امنیت و حمایت اجتماعی است، تضمین میکند.

عقلانیت رفتاری و نقش سوگیریهای شناختی
انقلاب رفتاری در اقتصاد نشان داده است که کنشهای اقتصادی انسانها به شدت تحت تأثیر سوگیریهای شناختی سیستماتیک قرار دارد. این سوگیریها - مانند اثر تملیک، تنگنای ذهنی، و زیانگریزی - الگوهای منظمی از انحراف از عقلانیت استاندارد ایجاد میکنند. این بینش منجر به ظهور الگوی پیچیدهتری از عقلانیت شده است که در آن، کنش اقتصادی نه بر مبنای محاسبات منطقی محض، بلکه تحت تأثیر محدودیتهای روانشناختی و الگوهای ذهنی شکل میگیرد.مثال ملموس: پدیده "اثر تملیک" نشان میدهد که افراد برای کالایی که مالک آن هستند، ارزش بیشتری قائلند تا همان کالا وقتی مالک آن نیستند. این سوگیری باعث میشود فردی که سهامی را خریده است، حتی در صورت دریافت اطلاعات منفی درباره آن، همچنان به نگهداری سهام ادامه دهد رفتاری که از دیدگاه عقلانیت استاندارد غیرمنطقی است، اما از دیدگاه روانشناختی کاملاً قابل درک میباشد.
عقلانیت به عنوان سازگاری با محیط نهادی
نظریه نهادگرایی جدید بر نقش نهادها در شکلدهی به الگوهای عقلانیت تأکید میکند. از این دیدگاه، کنش عقلانی نه یک ویژگی ذاتی فرد، بلکه پاسخی سازگارانه به مجموعه قواعد رسمی و غیررسمی حاکم بر محیط اقتصادی است. با تغییر نهادها، الگوهای عقلانیت نیز تغییر میکنند. این دیدگاه به درک چگونگی تکامل الگوهای عقلانیت در پاسخ به تغییرات نهادی کمک میکند.مثال ملموس: در کشوری که قوانین ضد انحصار به شدت اجرا میشود، عقلانیترین استراتژی برای یک شرکت ممکن است نوآوری و بهبود کیفیت باشد. اما در کشوری که فساد اداری گسترده است، عقلانیترین استراتژی ممکن است سرمایهگذاری در روابط با مقامات دولتی باشد. در هر دو مورد، کنشگران عقلانی عمل میکنند، اما معیار عقلانیت توسط محیط نهادی تعریف میشود.

عقلانیت در عصر دیجیتال و اقتصاد پلتفرمی
ظهور اقتصاد دیجیتال و پلتفرمی شکلهای جدیدی از عقلانیت را به وجود آورده است. در این فضا، عقلانیت نه تنها شامل محاسبات سود و زیان سنتی، بلکه شامل ملاحظاتی مانند مدیریت توجه، ساختار انگیزشی چندلایه و بهینهسازی تعاملات شبکهای نیز میشود. این تحول، مفهوم عقلانیت را پیچیدهتر و چندبعدی کرده است.مثال ملموس: برای یک تولیدکننده محتوا در یوتیوب، عقلانیترین رفتار ممکن است تولید ویدیوهایی باشد که بیشترین "تعامل" را ایجاد میکنند، حتی اگر این ویدیوها از نظر کیفی بهترین کارهای او نباشند. این الگوی عقلانیت شامل ملاحظاتی مانند الگوریتمهای پلتفرم، رفتار کاربران و اقتصاد توجه میشود که در مدلهای سنتی عقلانیت جایی نداشتند.
آینده عقلانیت اقتصادی در پرتو هوش مصنوعی
رشد فناوریهای هوش مصنوعی در حال دگرگون کردن مفهوم عقلانیت اقتصادی است. الگوریتمهای پیشرفته قادر به پردازش حجم عظیمی از اطلاعات و انجام محاسبات پیچیده هستند که از تواناییهای شناختی انسان فراتر میرود. این توسعه پرسشهای جدیدی درباره رابطه بین عقلانیت انسانی و عقلانیت ماشینی ایجاد کرده است.مثال ملموس: در معاملات فرکانس بالا در بازارهای مالی، الگوریتمهای کامپیوتری در کسری از ثانیه تصمیمگیری میکنند. این الگوریتمها بر مبنای منطقی عمل میکنند که برای ذهن انسان غیرقابل درک است. در چنین محیطی، "عقلانیت" به ویژگی سیستمهای الگوریتمی تبدیل میشود، نه ویژگی کنشگران انسانی.
نتیجهگیری:
مفهوم کنش عقلانی در اقتصاد مدرن دستخوش تحولی بنیادین شده است - از الگویی ثابت و جهانشمول به مجموعهای از الگوهای متغیر، زمینهمند و انطباقی. این گذار بازتاب دگرگونیهای عمیق در ساختارهای اجتماعی، فناورانه و نهادی اقتصاد معاصر است. درک کنش اقتصادی در جهان امروز مستلزم توجه به تنوع الگوهای عقلانیت، نقش سوگیریهای شناختی، تأثیر نهادها و تحولات فناورانه است.آینده مطالعه عقلانیت اقتصادی در گرو توسعه چارچوبهایی است که بتوانند این پیچیدگی فزاینده را در نظریهپردازی خود لحاظ کنند و نشان دهند که چگونه عقلانیت در تعامل پویا بین کنشگران، نهادها و فناوریها شکل میگیرد و متحول میشود.