خميدن در برابر توفان
درخت زيتوني با شاخه‌اي ني درباره‌ي قدرت و تاب و توان خود بگومگو مي‌کردند. وقتي درخت زيتون به ني گفت که او ضعيف است و در برابر هر بادي کمر خم...
Wednesday, August 9, 2017
هنر ظريف ترغيب
خورشيد و باد شمال بر سر زور و قدرت خود بگومگو مي‌کردند. آن دو سرانجام به اين نتيجه رسيدند که هرکس بتواند لباس‌هاي مسافري را از تن او بيرون بياورد...
Wednesday, August 9, 2017
بازي سرنوشت
گوزن نري تشنه به چشمه‌اي رسيد و پس از رفع تشنگي متوجّه تصوير خود در آب شد. گوزن با ديدن شاخ‌هاي بزرگ و باشکوه خود احساس غرور کرد امّا همين‌که...
Wednesday, August 9, 2017
پيش مورچه برو اي تنبل (2)
زمستان بود. انبار غلّه‌ي مورچه‌ها خيس شده بود و آن‌ها سرگرم بيرون آوردن و خشک کردن دانه‌ها بودند. جيرجيرک گرسنه‌اي از آن‌ها خواست تا کمي از غذاي‌شان...
Tuesday, August 8, 2017
پيش مورچه برو اي تنبل (1)
مورچه‌اي تمام تابستان توي کشت‌زارها اين‌سو و آن‌سو مي‌دويد و براي زمستانش دانه‌هاي گندم و جو جمع مي‌کرد. سوسکِ سرگين غلتاني که شاهد فعّاليّت...
Tuesday, August 8, 2017
از هر دست بدهي از همان دست مي‌گيري
مورچه‌ي تشنه‌اي که براي خوردن آب به جويباري نزديک شده بود، داخل آب افتاد و آب او را با خود برد. کبوتري مورچه را- که داشت غرق مي‌شد- ديد. ترکه‌اي...
Tuesday, August 8, 2017
چرا مورچه، دزد است؟
نخستين مورچه نيز چون آدميزاد زندگي را آغاز کرد. او در آغاز کشاورزي بود که از کشت و کار خود رضايت نداشت و چشمش مدام دنبال دسترنج ديگران بود. زئوس...
Tuesday, August 8, 2017
پاداش بد انديشي
زنبوران عسل از انسان‌ها که خود را مالک عسل آن‌ها مي‌دانستند، ناراحت بودند. آن‌ها نزد زئوس رفتند و از او خواستند قدرتي در نيش‌شان بگذارد تا هر...
Tuesday, August 8, 2017
حريف شير
پشه‌اي به شيري گفت: «من از تو نمي‌ترسم. از تو کاري برنمي‌آيد که از من برنيايد. اگر جز اين است بگو. شايد فکر کني مي‌تواني چنگال‌هايت را به کار...
Tuesday, August 8, 2017
بود و نبود
پشه‌اي بر شاخ گاوِ نري نشست. او پس از مدّتي طولاني تصميم گرفت از جايي که نشسته بود به‌جاي ديگري برود، امّا پيش از برخاستن نظر گاو را جويا شد....
Tuesday, August 8, 2017
به هيچ کس به ديده‌ي حقارت نگاه نکن
خرگوشي از دست عقابي مي‌گريخت و به جست‌وجوي کمک به هرسو نگاه مي‌کرد. با اين‌همه تنها موجودي که ديد، سوسکي بياباني بود. خرگوش به ناچار از سوسک...
Tuesday, August 8, 2017
دليل قانع کننده
جيرجيرکي در ميان شاخ و برگ درختي تناور جيرجير مي‌کرد و روباهي پايين درخت براي خوردن او نقشه مي‌کشيد. سرانجام روباه از جا برخاست و پس از تحسين...
Tuesday, August 8, 2017
فرومايگان
مدّت‌ها بود که نبردي سخت بين نهنگ‌ها و دلفين‌ها در گرفته بود. روزي ماهي ريزي خود را به سطح آب رساند و سعي کرد آن‌ها را با هم آشتي بدهد. امّا...
Tuesday, August 8, 2017
به عمل کار برآيد
خرچنگي به پسرش مي‌گفت که کج راه نرود و خود را به سنگ‌هاي خيس نمالد. فرزند به او پاسخ داد: «بسيار خب مادر، ولي شما که مي‌خواهيد مستقيم رفتن را...
Tuesday, August 8, 2017
آسيابان، پسرش و الاغ‌شان
آسياباني با پسر کوچک خود، الاغ‌شان را به بازار مال‌فروشان مي‌بردند تا آن را بفروشند. آن دو در ميان راه به دختراني که با هم مي‌گفتند و مي‌خنديدند،...
Tuesday, August 8, 2017
خودفريبي
خواننده‌اي که ته صدايي بيش‌تر نداشت، تمام روز در خانه‌اي چنگ مي‌نواخت و آواز مي‌خواند. در و ديوار گچ‌اندود خانه صداي او را چنان تقويت مي‌کرد...
Tuesday, August 8, 2017
فقط يک تفاوت کوچک
خرگوشي از ميان بوته‌ها بيرون پريد. سگي سر در پي او گذاشت امّا از آن‌جا که سگي تندرو نبود، از خرگوش جا ماند. چوپاني که شاهد ماجرا بود، هم‌چنان‌که...
Tuesday, August 8, 2017
رشوه‌ناپذير
دزدي شبرو تکّه‌ ناني براي سگ خانه انداخت تا ببيند مي‌تواند با آن او را خاموش کند يا نه. سگ به او گفت: «اوو هو! مي‌خواهي دهان مرا ببندي تا صاحبم...
Tuesday, August 8, 2017
ابله در حسرت عقل
رقص ميمون در جمع جانوران، تأثير بسياري بر آنان گذاشت و از اين‌رو او را به پادشاهي خود برگزيدند. با انتخاب ميمون، حسادت روباه به جوش آمد. روباه...
Monday, August 7, 2017
ريا
چوپاني عادت کرده بود برّه‌هاي تازه‌زا و گوسفند‌هاي مرده را به سگ تنومندش بدهد. يک روز که گلّه وارد آغل مي‌شد، چوپان سگش را ديد که پيش بعضي از...
Monday, August 7, 2017