نمي شد تشخيص داد فرمانده کيست
شير علي هيچ وقت از کارهايي که در جبهه انجام مي داد، تعريفي نمي کرد. به علت تواضع بيش از حدّ خود، خيلي کم حرف بود. فقط مي توانستي با سؤال هاي...
Saturday, September 13, 2014
شيميايي شدنش را پنهان مي کرد
در حال سحري خوردن بوديم که زنگ درب به صدا در آمد. مادر حسينعلي به طرف درب حياط دويد و آن را باز کرد. صداي او را شنيدم که مي گفت: « پسرم! اين...
Saturday, September 13, 2014
پرهيز از عصبانيت
در مراسم ختم شهيد که در خانه ي پدرم بود، ديدم که رفتگر محل در مراسم هفتم حاجي شرکت کرد. به شدّت گريه و زاري مي کرد. عجب بي قراري مي کرد. گريه...
Saturday, September 13, 2014
ما اينجا کارگريم!
هنوز بچه ها در آبادان بودند. شهري مظلوم و پر خاطره که در جاي جايش عزيزي به خون غلتيده بود. آنان در مدرسه اي رو به روي کليسا مستقر بودند.
Saturday, September 13, 2014
نصيحت کننده بايد عامل باشد
من از قم اعزام شده بودم. او از مشهد مقدس. فقط دو، سه بار قسمت شد که در خطّ مقدم و پشت خط ببينمش. يک بار تو يکي از پادگان ها بود. سر ظهر، نماز...
Friday, September 12, 2014
چشم، الآن مي آيم
شهيد اسماعيل دقايقي شهيد دقايقي، هر شب وقتي که همه خواب بودند، پوتين هاي رزمندگان را از گل و لاي پاک مي کرد و آن ها را واکس مي زد.
Friday, September 12, 2014
خود را فرو مي کشيد تا بلندتر نباشد!
محمدعلي چيزي از حضور خود در جبهه ها براي ما نمي گفت. يک روز در بازگشت از يک عمليات که در آن، دست او جراحت سطحي برداشته بود، قبل از رسيدن به منزل،...
Friday, September 12, 2014
من يک بسيجي ام
هنگامي که خبر بازگشت پيروزمندانه ي رزمندگان دلير گردان مسلم بن عقيل از عمليات بيت المقدس در شهر ملاير پيچيد، شايد بيش از نيمي از مردم ملاير،...
Friday, September 12, 2014
مگر چه فرقي با بقيه دارم؟
علي محمد اربابي به خاطر علاقه اي که به بسيج داشت، هميشه لباس بسيجي مي پوشيد. يک روز که طبق معمول براي نيروهاي تازه وارد لشکر، از اهميت جبهه و...
Friday, September 12, 2014
پاي رزمنده را بوسيد
يک بار به همراه شهيد نامجوي به ملاقات مرحوم ناصر رحيمي رفتيم. شهيد نامجوي متوجه شد که ناصر رحيمي ناراحت است. به او گفت: « اگر کمک لازم داري،...
Friday, September 12, 2014
بالاي طاق نصرت
« برادر مجيد بقايي در عمليات طريق القدس به صورت يک رزمنده ي ساده شرکت کرد. با اين که فرمانده ي سپاه محور عملياتي شوش بود، از او در اين عمليات...
Friday, September 12, 2014
خود را گم نکنيد
حاج قاسم مير حسيني سرشار از تواضع و فروتني بود. وقتي از جبهه برمي گشت، به خانه ي خويشاوندان مي رفت و منتظر نمي ماند که ديگران به ديدن او بروند....
Friday, September 12, 2014
جاروي درون
تازه از جبهه آمده بود. وقتي او را ديدم، يک دستش توي جيبش بود. ديده بوسي کرديم و دست داديم. عبدالله هميشه دو دستي دست مي داد و اغلب تا پايان صحبت،...
Friday, September 12, 2014
دوست دارم گمنام بمانم
خاکساري و خفض جناح از ويژگي هاي مردان خداست و تواضع جاذبه اي است که دوست و دشمن را به خود مي کشد. شهيد حسيني حتي بعد از نمايندگي مجلس، از اين...
Friday, September 12, 2014
من سلام مي کنم!
طرف هاي عصر، رضا و نصيري همراه پرسنل، آستين ها را بالا زدند و چند ماشين وانت کرايه کردند. رضا، سر اولين تخت را گرفت و نصيري بار وانت کرد. تواضع...
Thursday, September 11, 2014
تواضع مردمي، اقتدار نظامي
در روستاي مير آباد واقع در جاده ايرانشهر - سردشت، يکي از ضد انقلابيون را به اسارت گرفته بوديم و شهيد بروجردي خيلي خودماني با او صحبت مي کرد و...
Thursday, September 11, 2014
من نوکر بسيجي ها هستم
عباس هميشه علاقه داشت تا گمنام باقي بماند. او از تشويق، شهرت و نام، سخت گريزان بود. شايد اگر کسي با او برخورد مي کرد، خيلي زود به اين ويژگي اش...
Thursday, September 11, 2014
فروتني در برابر پدر و مادر
شهيد نياکي آدمي پر توان و مقتدر و مقاوم بود. در گرما گرم تابستان در کانکس او کولر روشن نمي شد و بيشتر وقت ها، او به خاطر گرما، فقط با يک زير...
Thursday, September 11, 2014
دلجويي از خطاکار
بچه هاي گردان، پس از شهادت مرتضي زارع حسابي دلتنگ شدند. شهادت مرتضي ضربه ي سنگيني به تيپ زد. چرا که مرتضي کسي نبود که يک شبه به فرماندهي گردان...
Thursday, September 11, 2014
از اصطلاحات بي زارم
آمد پيش من، ساعت يک و نيم شب. ليوان آب جوش دستم بود. حال واحوال کرديم. نيم ساعت با هم بوديم. روشن نشد بگه آب جوش مي خواهد. تعارفش کردم تا ميل...
Thursday, September 11, 2014