امام (ره) و ولایت فقیه در خاطرات شهدا (3)
شهید غلامحسین قلی نژاد به شدت مجروح شده بود و از تمام بدنش خون می چکید. بالای سرش که رسیدم، به او گفتم: اگر کاری داری بگو تا برایت انجام دهم.
Tuesday, November 12, 2013
امام (ره) و ولایت فقیه درخاطرات شهدا (1)
حاج سید محمد فولادی از برادران اهل سنّت بود و ارتباط تنگاتنگی با مولویها داشت. به روحانیت عشق می ورزید و هرجا روحانی شیعه ای را می دید با او...
Tuesday, November 12, 2013
شهدا و ولایت فقیه (1)
آخرین خاطره ای که از ایشان دارم، مربوط به شب شهادتش می شود. آن شب، حال عجیبی داشت؛ چون از مسافرت آمده بود؛ زیارت حرم مطهر امام رضا علیه السلام...
Tuesday, November 12, 2013
شهدا و ولایت فقیه (2)
شهید مقیّد بود که هرموقع به مسافرت می رفت، دست خالی به منزل برنگردد. برای مأموریتی به شیراز رفته بود و در مراجعت با یک جعبه شیرین و یک سوغاتی...
Tuesday, November 12, 2013
شهدا و ولایت فقیه (3)
راننده ها خسته بودند. در مسیر تصمیم به استراحت گرفتند. توقّفمان طولانی شد زمانی که به جماران رسیدیم، همه از بازدید بر می گشتند. لحظه ی بسیار...
Tuesday, November 12, 2013
در آرزوی شهادت (2)
جهت شناسایی منطقه عملیاتی والفجر4، درغرب مستقر بودیم. شب بعد از اقامه ی نماز، به اتفاق شهید زینلی و شهید صنعتکار، جلو رفتیم. زینلی چون مسئول...
Monday, November 11, 2013
در آرزوی شهادت (3)
در پایگاه مقداد، سید را می بینم، سید موسوی، همان یاور و همکار قدیمی که در اعزام سال گذشته همسفر بودیم. دوباره مجروح شد و به تهران آمد و مجددا...
Monday, November 11, 2013
در آرزوی شهادت (1)
« حسن صادق آبادی» با تجربه ای که در تخریب داشت، علاوه بر پاکسازی، در شناسایی میادین هم به علی کمک می کرد. وی خاطرات جالبی از آن ایام دارد:
Monday, November 11, 2013
تا شهید نشوم بر نمی گردم!
یکی از بچّه ها که دستش ترکش خورده بود، به بیمارستان آمد. بعد از پانسمان دستش، به اتاق آمد تا عیادتی بکند. علی از او پرسید: « کجا دارین می رین؟»
Monday, November 11, 2013
غواص دریا دل
شهید پاسبان در عملیّات والفجر 8، مسئول تیم و آرپی جی زن بود که هر تیم آر پی جی، دو کمکی و یک تیربارچی و سه- چهار نفر تک تیرانداز داشت. وقتی تیربار...
Monday, November 11, 2013
جلوه های شهادت طلبی (2)
آخرین بار که او خود را آماده ی شرکت در عملیات کربلای 5 می کرد، بر خلاف دفعات گذشته، همسر و فرزندش را به منزل ما آورد و به ما سپرد و بعد برای...
Monday, November 11, 2013
جلوه های شهادت طلبی (1)
شب بود و هوا هم سرد. هنوز پشت تیربارش ایستاده بود. خسته و مجروح با بند سفیدی که بر سرش بسته بود و غنچه ی خونی که زیر سفیدی باند نشست می کرد....
Monday, November 11, 2013
یک قدم تا بهشت
همیشه دلم می خواست بدانم کجای بدنش شیمیایی شده، اما هر وقت کنارش می نشستم تا از او در این مورد سوال کنم، به بهانه ای مسیر صحبت را عوض می کرد....
Monday, November 11, 2013
بی قرار شهادت
عملیّات مسلم بن عقیل ( علیه السّلام) بود. در سنگر فرماندهی به عنوان ربط تدارکات، امور مربوط به مخابرات را پیگیری می کردم. نیمه های شب، سه گردان...
Monday, November 11, 2013
راهی ملکوت
چند ساعتی از قبول قطعنامه و پایان جنگ نگذشته بود که او را در حالی که به شدّت گریه می کرد و بی تاب بود، دیدم. گفتم: آرام باش و این قدر بی قراری...
Monday, November 11, 2013
سبک بال
روز جمعه، مصلّی شلوغ بود. جمعیت موج می زد. رفته بودم لب حوض تا وضو بگیرم. آب، فواره، موج، روشنایی با صدای « حیّ خیر العمل» در هم بود. چشمم به...
Monday, November 11, 2013
کربلای جبهه ها
هنگام ضبط برنامه ی روایت فتح در خرمشهر، وقتی راجع به شهادت صحبت می کردیم، سید مرتضی بی اختیار اشک می ریخت. به او گفتم: دیگر اشک در چشم هایتان...
Monday, November 11, 2013
با کاروان شهادت (3)
وقتی غلامعلی به شهر می آمد، پس از توقف کوتاهی به پایگاه بسیج مسجد محل می رفت و نگهبانی می داد. آخرین بار که به دزفول آمد به یکی از دوستانش گفته...
Monday, November 11, 2013
از خاک تا افلاک
عملیّات کربلای 4 که آغاز شد، آخرین باری بود که حسین به جبهه می رفت. پس پیش من آمد و گفت: « مادرم! اجازه بده به جبهه بروم. » به او گفتم: حسین...
Monday, November 11, 2013
با کاروان شهادت (2)
شهید رضوی از مصادیق بارز شیران روز و زاهدان شب بود. او در مناجات عرفانی خود چنین می گفت: « خدایا! عاشقم، عاشق ترم کن به دیدارت.
Monday, November 11, 2013