زلال عرفان (2)
... صبح که از خواب بیدار شد خطاب به مادرش گفت: «مادر دیشب امام (رحمه الله) را خواب دیدم. من باید به خرمشهر بروم.»
Thursday, December 26, 2013
نگهدار واقعی خداست
از آنجا که می دانستیم ایشان همیشه با لباس بسیجی به منطقه می آیند و نیز اطلاع یافته بودم که با وانتی از تبریز حرکت کرده است، با دژبانی لشگر تماس...
Thursday, December 26, 2013
اینجا محل دفن من است!
می خواستم به خط مقدم بروم. اما عباس آقا به علت کمی سن و کوچکی جثه ام مانع رفتن می شد. به فکر افتادم چه کار کنم و چه بگویم تا رضایت او را فراهم...
Thursday, December 26, 2013
با کاروان عشق و عرفان (3)
روزی که قرار بود برای عملیات پاکسازی منطقه از ضد انقلاب برویم، به من گفت: «برادر رحمان! من خواب دیده ام که در عملیات شهید می شوم. متنی نوشته...
Thursday, December 26, 2013
با کاروان عشق و عرفان (2)
پدرم در جزیره ی مجنون مجروح شده بود و او را برای مداوا به بیمارستان اهواز برده بودند. به علّت شدّت جراحات وارده، او را به شیراز می فرستند ولی...
Thursday, December 26, 2013
خاطراتی از شجاعت و شهامت شهدا (2)
در مدتی که من با شهید همرزم بودم، متوجه شدم که ایشان از شجاعت بسیار زیادی برخوردار است. در عملیات و الفجر هشت یک تیربار عراقی به طور کامل جلو...
Wednesday, December 25, 2013
خاطراتی از شجاعت و شهامت شهدا (3)
در یکی از عملیّات ها به عنوان نیروی تفنگ چی، تحت فرماندهی برادر جندقیان بودم. حدود 15 خودرو داشتیم و قرار بود برای دشمن کمین کنیم که هر خودرو...
Wednesday, December 25, 2013
خاطراتی از شجاعت و شهامت شهدا (1)
در بحرن ها و مشکلات، ‌سعی می کرد که آرامش خود را حفظ کند و رفتاری عادی داشته باشد. گاهی در توجیه یک عملیات از او می پرسیدم؛ ‌اگر فلان نقطه لو...
Wednesday, December 25, 2013
انفجار در اتوبوس
سال شصت و یک، ‌من و آقای خدری از سوی ستاد مشترک سپاه برای طی دوره ی فرماندهی ستاد به تهران اعزام شده بودیم. یک روز که با اتوبوس واحد از نماز...
Wednesday, December 25, 2013
زیر باران گلوله
یکی از همرزمان شهید حسن منصوری از لشکر امام حسین (علیه السلام) می گفت: «شهید منصوری وقتی درعملیات خیبر تحرکات عراقی ها را دید، ‌در حالی که سوار...
Wednesday, December 25, 2013
اسطوره های شجاعت و شهامت (3)
در همان ایام بود که صلیب سرخ برای بازدید از اسرا به اردوگاه آمد و حاج آقا از موقعیت استفاده نمود و نامه ای را در باره ی محکومیت اسرائیل نوشتند...
Sunday, December 22, 2013
نوک پیکان حمله
کمتر کسی را به شجاعت او دیده ام. نه از تیر می ترسید و نه از خمپاره. حرکت می کرد و می رفت در دل دشمن. جوانی بود هیکل دار، چهار شانه و قد بلند....
Sunday, December 22, 2013
خاطراتی از شیران روز
جانباز شهید،‌ حاج اکبر آقابابایی،‌ چند روز قبل از شهادتش در مورد برادر هلالی گفته بود: «شهید هلالی،‌ بسیار متهور و بی باک بود. همیشه و در همه...
Sunday, December 22, 2013
خورشید در شب
یکی از همرزمان شهید صمد اسماعیل زاده می گوید: «در سال هزار و سیسصد و شصت و یک بود و نخستین عملیات برون مرزی ایران در منطقه ی عملیاتی کوشک و پاسگاه...
Sunday, December 22, 2013
بازوی توانمند
از زمانی که در خوزستان درس می خواند، ‌با بسیج مدارس همکاری می کرد. در اواخر تحصیل، تمام وقت در بسیج مدارس مشغول بود. در شرایط بحرانی آن زمان،...
Sunday, December 22, 2013
سیلی محکم
در همان روزهای اول فتح مریوان با جلوداری احمد، کار شناسایی و دستگیری افراد ضد انقلاب را شروع کردیم. یک روز سوار بر جیپ، ‌به اتفاق برادر احمد،...
Sunday, December 22, 2013
اسطوره های شجاعت و شهامت (2)
در آغاز عملیات گسترده ی کربلای پنج، دو مأموریت عملیاتی به تیپ بدر سپرده شد. یکی در منطقه ی موسیان و دیگری در هورالهویزه.
Sunday, December 22, 2013
خاطراتی از شیر مردان عرصه ی دفاع
در روزهای اول جنگ، وقتی نیروهای مزدور عراقی در تاریخ پنجم مهر ماه پنجاه و نه به خرمشهر حمله کردند، ‌دشمن پس از آنکه آتش سنگینی بر روی شهر ریخت،...
Saturday, December 21, 2013
جان فدا
به محمود گفتم: «شما نباید اجازه بدی ابراهیم همراه من بیاید! چون او هم بابا شده و هم این که مادر و تنها خواهرش بعد از خدا،‌ ‌چشم امیدشون به اوست.»
Saturday, December 21, 2013
تا آخرین قطره ی خون
شهید مرتضی شادلو اولین فردی بود که داوطلبانه قبول کرد رانندگی لودر را آموزش ببیند. این کار به دلیل در تیررس مستقیم دشمن بودن، از اهمیت ویژه...
Saturday, December 21, 2013