نور قرآن (1)
بعد از عملیات «کربلای پنج» که در سنگرهای به جا مانده از بعثی ها مستقر شدیم، فرصت را غنیمت شمرده و از یکی از برادران، قرآنی را گرفتم و به آن تفأل...
Wednesday, January 15, 2014
حلاوتِ قرآن (1)
حافظه ی خیلی خوبی داشت. چندین دعا و سوره قرآن را حفظ بود. ولی علاقه ایشان به زیارت عاشورا بیشتر بود، بارها شاهد بودیم در مسیر جاده و در حین رانندگی...
Wednesday, January 15, 2014
آوردم جبهه که قرآن یاد بگیری
خورشید رفته رفته داشت پشت افق ناپدید می شد. هوای گرم جنوب کم کم تبدیل می شد به خنکی، همراه بقیه وضو گرفتم و نماز خواندم. با این که آن وقت ها...
Wednesday, January 15, 2014
در پناه قرآن (1)
دور تا دور حلقه زده بودند؛ توی چادر و قرآن می خواندند «حاجی» هم گاهی اشکال می گرفت و نکته ی تجویدی می گفت. گفتم: «مبارکه مرّبی عقیدتی هم که...
Wednesday, January 15, 2014
سوره ی والعصر
تانک و توپ و خمپاره و تیرهای بی امان و سبک و سنگین دشمن؛ می جنگید و پیش می تاخت؛ گویی همه چیز برایش به سادگی یک صحنه ی نمایش؛ در حال گذر بود؛...
Wednesday, January 15, 2014
قرآنی ها (1)
نیروها، آماده ی عملیّات می شوند. در سنگرها و چادرها، شور و حال عجیبی بود. محفل گرم قرائت قرآن و برادران بسیجی، دور تا دور فانوس وسط سنگر، سردی...
Wednesday, January 15, 2014
به چه حقی؟!
تیم فوتبال روستای کره بند در لیگ «بندر ریگ» شرکت کرده بود. چندین بار با احمد از بندر امام (ره) حرکت می کردیم و به بندر می آمدیم. معمولاً ظهر...
Monday, December 30, 2013
پاگذاشتی روی خون شهدا
یک روز صبح بود، به من گفت: «امروز قول دادم که ظهر، برای ناهار توی خانه باشم و باید بعد از نماز به منزل بروم.» نماز را که خواندیم، گفت: «من یک...
Monday, December 30, 2013
فردای قیامت سبک بارتری
یک روز شهید با موتور سپاه به منزل آمده بود که دایی ما بدون اطلاع ایشان موتور را برداشته بود. هنگام برگشت پول مقدار مصرف شده ی بنزین را از ایشان...
Monday, December 30, 2013
می خواهی مرا جهنمی کنی؟
در جزیره ی مجنون بودیم. تویوتایی در کنار جاده پارک شده بود و من می خواستم که این تویوتا را کنار بزنم. نخواستم کسی را صدا بزنم. بیل گریدر را بلند...
Monday, December 30, 2013
آقای برادر، این طوری بهتر است!
در حفظ بیت المال خیلی دقّت می کرد. یک روز با موتور اداره به مأموریت رفته بود و تا غروب کارش تمام نشده؛ به همین خاطر موتور را به خانه آورد. موقع...
Monday, December 30, 2013
از بیت المال نمی توان گذشت
روزی در حال انجام دادن مأموریت به همسرش برخورد می کند که دنبال وسیله ای است تا با آن، فرزند بیمارش را به درمانگاه ببرد ولی او به خاطر این که...
Monday, December 30, 2013
این هم جریمه ی بیت المال
«حاجی» امانتدار بیت المال در جبهه ها بود. با مسؤولیّتی که در لشکر داشت، خود را حافظ اموال و مقّسم آن در میان نیروها می دانست در این راه، عدل...
Monday, December 30, 2013
اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (3)
مسئولیّت شهرداری فاروج را بر عهده داشتم و یکی از دوستانم، شهردار قوچان بود. من به اتّفاق دوستم، هرچند ماه یک بار برای پیگیری کارهای اداری به...
Monday, December 30, 2013
ما در محاصره ی اقتصادی هستیم
بر کرانه ی دشت سفید پنبه، سر جادّه ی نصرآباد، ماشینی با پلاک دولتی ایستاده بود. ایستادم و دستگیره ی در ماشین را فشردم. - «سلام برادر! ماشینتان...
Monday, December 30, 2013
حتی اگر بچّه ام بمیرد!
پشت وانت، چهار تا کسیه ی سیمان داشتم. قرار بود از آنها برای ساختن یک سکوی استقرار ضدهوایی استفاده کنند. جای سکو را مهندس تعیین کرده بود و قرار...
Monday, December 30, 2013
خیانت به خون شهدا
محمود مجروح شده بود و در قسمت مغز و اعصاب بیمارستان قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) مشهد بستری بود. در عین حال، همه ی فکر و ذکرش کردستان بود...
Sunday, December 29, 2013
چهل کیلومتر روی گلگیر تراکتور!
در این حین، مهدی وارد اتاق می شود. سلام و احوالپرسی. بچّه ها می خندند و مهدی بی خبر از این که چه آشی برایش پخته ایم، بر صندلی می نشیند. رو می...
Sunday, December 29, 2013
حتّی یک جفت جوراب
مراقب بود که در مسایل شخصی از امکانات بیت المال استفاده ای نشود. بارها شاهد بودیم که هر زمان می خواست به مرخصی برود، از ماشین سپاه استفاده نمی...
Sunday, December 29, 2013
استفاده شخصی ممنوع، حتی 200 متر!
یک روز که خانه بود لباس هایش را شسته بودم. وقتی لباس های خیسش را روی طناب دید، پرسید: «جیب های لباس ها را نگاه کردی؟»
Sunday, December 29, 2013