ناشناس
افسردگی
من مدتهاست از اتفاقات خوب زندگیم لذتی نمیبرم. از قبول شدنم تو دانشگاه تا ازدواجم. ازوقتی ازدواج کردم مشکلاتم بیشتر شد همسرم وخانوادش از خانواده هایی هستن که خودشون رو بزرگتر از همه میبینن به همین دلیل...
مشاور: خانم مولوی زاده
با سلام خدمت شما خواهر گرامی دوست عزیز؛ به نظر می رسد شما از حساسیت بالایی برخوردار بوده و این حساسیت شما باعث گردیده که خود را دچار وضعیت بحرانی ببینید. نگرانی همسرتان از تنهایی مادر امری است که ممکن است در بعضی روابط مادر و فرزندی در اوایل ازدواج رخ دهد که البته موقتی و گذراست. احساس از دست دادن انگیزه و نبود عشق بین شما وهمسرتان نیز یک احساس ناپایدار بیشتر نبوده که تحت شرایط حاضر بر شما غالب گردیده است. به شما دوست عزیز توصیه می شود که همانگونه که پیشنهاد دادید و در اول زندگی در کنار مادر همسرتان زندگی خود را آغاز نمودید تا به رفع نگرانی های همسرتان خاتمه دهید اکنون نیز از ایشان درخواست کنید که به منزل مشترکتان رفته و زندگی جدید خود را آغاز نمایید. به ایشان بگویید که ضمن داشتن یک زندگی مستقل مراقب مادر ایشان نیز بوده و با همکاری یمدیگر ایشان را تنها نمی گذارید. با ایجاد استقلال و تشکیل زندگی مشترک مدیریت امور به دست شما و همسرتان آمده و با انجام وظایف همسری عشق و علاقه شما نیز طراوت و تازگی خود را بازخواهد یافت. توصیه به شما دوست عزیز این است که از همین ابتدای زندگی مشترک از حساسیت های خودکاسته و با ایجاد فضای دوستانه سعی در ارتقاء کیفی رابطه زناشویی خود داده و اجازه ندهید مسائل بی اهمیت و سطحی ، آرامش و عشق بین شما و همسرتان را دچار خلل نماید. با پیشه کردن گذشت و نایده گرفتن مسائل ساده تنها و تنها به بهبود روابط زناشویی خود اندیشیده تا در سایه آن به آرامش و امنیت واقعی دسته یافته و زندگی زناشویی سرشار از صفا و صمیمیت را سالهای سال در کنار یکدیگر تجربه نمایید. با آرزوی موفقیت و سلامتی برای شما دوست عزیز