ناشناس

از حرف های دیگران کلافه شدم.

با عرض سلام من مدت 6 سال هستش که ازدواج کردم. قبل از ازدواج با همسرم دوست شدم. و این دوستی 2 سال به طول انجامید. اوایل دوستی مون همسرم یک سری پیام ها توی گوشیش بهم نشون داد (کمتر از یک هفته بود که دوست بودیم) و گفت این دوست دختر قبلی من بود ارتباط خیلی کمی با هم داشتیم اما حدود 7-8 ماهی با ایشون دوست بودم ـ ایشون از من 4-5 سال بزرگتر بودن و اخلاقمون به هم نمی خورد. الان هم حدود دو هفته هستش که ازش بنا به دلایل شخصی جدا شدم. لازم می دونم همین اول بهت بگم تا بدونی چون این دختر، دخترعمۀ من و همچنین خواهر زن داداشم هستش و نمی خوام بعدها اطلاعاتی بهت برسه و من نگفته باشم. حتی تمامی پیام های رد و بدل شده بین این دو رو من خوندم و فاصلۀ زمانی بین هر پیام حداقل یک هفته بود. و همان طور که همسرم می گفت ارتباطشون خیلی کمتر از اونی بود که منجر به عشق و علاقه بشه. ما بعد از دو سال دوستی با هم ازدواج کردیم. اما بعد از نامزدی حرف و حدیث ها شروع شد. ابتدای امر جاریم برای مراسم خواستگاری و جشن نامزدیم نیومد. البته من در جریان دوستی همسرم با خواهر ایشون بودم از دو سال قبل و این سبب نشد که مشکلی ایجاد بشه. وقتی هم خودم برای آشتی پیش قدم شدم و بعد از نامزدی به منزل جاریم رفتم ایشون شروع کرد از همسرم بد گفتن که ایشون آدم بی وفایی هستش و وقتی برات گل می خره میاد مطمئنم داره دروغ می گه و مطمئن باش دوستت دارم هاش آبکی هستشو. چون من از شهرستان می رفتم خونشون چند روزی می موندم. جالب اینجا بود که مادرشوهرم هم متأسفانه انگار فامیلی جز اونها نداشت و فقط هر غذایی میاوردن یا هر چیزی می گفتن فلانی دوست داره، فلانی خوبه، فلانی ال و بل. من اولین بار که به منزل مادرشوهر و جاریم رفتم با وجودی که تازه یک ماه بود نامزد کرده بودیم و با وجود نهایت عشق و علاقه ای که بین منو همسرم طی دو سال دوستی ایجاد شده بود وقتی به منزل برگشتم به قاطعیت از مادرم خواستم تا تماس بگیرند و به خونواده نامزدم بگه که ما پشیمون هستیم و تصمیمون عوض شده. که خوب با رایزنی های پدرشوهرم که همیشه حامی من بوده و همچنین صحبت هایی که همسرم گفت و تأکید می کرد باور کنم که متأسفانه این خونواده به شدت کینه ای هستند و تمام کارهاشون صرفاً از روی عداوت و کینه هستش. همسرم تأکید می کرد اونها حداقل انتظار داشتند لااقل من با کسی ازدواج کنم که از نظر اجتماعی، اخلاقی و رفتاری از اونها پایین تر باشه تا بدین طریق تا همیشه بتونن این کینه رو جبران کنند و حالا که با توجه مواجه شدن که چقدر دختر نجیب و بااخلاقی هستی می خوان یک جوری این کینه رو خالی کنن. در هر صورت این حرف و حدیث ها منجر شد من حدود 6 ماه عقد رو تأخیر بندازم تا خیالم از بابت بعضی چیزها راحت بشه. سه ماه پس از عقد باردار شدم و سریعاً مراسم عروسی گرفتیم و به خونمون رفتیم. اما متأسفانه علی رغم خوشبختی فوق العاده زیادی که با همسرم داشتم و دارم، هر روز و هر روز مورد اتهام بیشتری قرار می گرفتیم. و هر طور که بود هر روز یا یک روز در میون (به دلیل نزدیکی منزلم با منزل جاریم) ایشون میومد قبل اومدن همسرم و در رابطه با خواهرش و اینکه چقدر مادرش نفرین می کنه همسرم رو می گفت. ناگفته نمونه که من در این مدت بسیار بسیار صبوری به خرج می دادم و هر کس راجع به این قضیه صحبت می کرد هرگز صحبتی نمی کردم و بدون اینکه تعصب به خرج بدم فقط گوش می دادم. و اتفاقاً بنا به همین خصوصیت اخلاقی بسیار بسیار مورد توجه مادرشوهر و پدرشوهرم هستم. ناگفته نمونه که اون خانم تا همین یک ماه پیش ازدواج نکرده بودند. و کلاً توی این مدت خونواده عمۀ همسرم (خونوادۀ جاریم) با ما قهر بودن. هر جا ما بودیم اونها نبودن هر جا اونها بودن ما نبودیم. اتفاقاً اقوام دور و بر و بزرگ تر ها به جای ایجاد صلح متأسفانه دامن می زدند به این قضیه. متأسفانه با وجودی که همسرم انسان پاک و شریفی هستش و در این مدت زندگی من از چشمهام بیشتر به ایشون اعتماد دارم و خیلی خیلی زندگی عاشقانه و خوبی رو با هم داریم. حتی در این مدت یک لحظه بدون هم جایی نرفتیم. اما این حرف و حدیث ها تمومی نداره و مرتب می خوان جلوی شوهرم حرف اون خانم رو پیش بکشن و بهش یادآوری کنن که اون خانم باهات دوست بوده. لازم به توضیح هستش که با وجودی که 6-7 سال بود که اون خونواده با ما قهر بودن و نهایت بی احترامی رو همه جا با من و همسرم داشتند و ما جز صبوری و آرامش هیچ کار دیگری انجام ندادیم. یک ماه پیش که برای اون خانم خواستگار اومد به طور ناگاه این خونواده با ما خوب شدن، ما رو برای جشن اون خانم دعوت کردند. من و همسرم که خیلی از ازدواج ایشون خوشحال بودیم با هم تصمیم گرفتیم برای اینکه به این کینه دامن نزنیم دعوتشون رو رد نکنیم و با وجودی که برامون سخت بود به جشن اونها رفتیم. و بهشون نهایت احترام رو گذاشتیم. و در جشن هم سعی کردیم خیلی خوشحال و صمیمی با دیگران رفتار کنیم. تا کسی فکر نکنه ما ذره ای کینه یا کدورت داریم. یا این مسئله باعث بشه مشکلی برای زندگی دخترشون پیش بیاد. البته لازم می دونم توضیح بدم که همسرم همیشه میگه اینها دوستی چند ماهۀ خیلی سادۀ من رو بهونه کردن چون من نه اولین دوست پسر اون خانم بودم و نه آخرین دوست پسرش و دورۀ دوستی مون هم بسیار کوتاه و ارتباطمون بسیار دیر و کم بود . اینها این قضیه رو بهونه کردن چون شما جاری دخترشون هستی می خوان یه جوری خرابت کنن، چون اونها انتظار داشتن من با یک نفر از خودشون سطح سواد پایین تر، بی ادب و کینه توز ازدواج کنم و حالا که می بینن ما این قدر زندگی قشنگ و خوبی داریم می خوان به این طریق یه جوری اعصابت رو بهم بریزن تا نتونی راحت زندگی کنی، تا خلاصه یه روزی دهنت رو باز کنن، تا به همه بگن دیدید این اون دختر معصوم و مهربون و باادب و صبوری که فکر می کنید نیست و ما بهتریم. اما متأسفانه با وجودی که فکر می کردیم خدا رو شکر دیگه تموم شد اینا دست از سر زندگی ما برداشتن به تازگی مرتب جاریم و دیگر عمه های شوهرم چه جلو روم و چه پیغام می دن که تو و شوهرت اومده بودید بخندید که دیگران رو دق بدید. و مرتب می خوان اصرار کنن که اون خانم راضی به ازدواج نبوده و من احساس می کنم به زور می خوان بهم بگن که ایشون هنوز شوهر من رو دوست داره... و مرتب می گن که ایشون که ما رو دیده می لرزیده یا رنگش پریده بوده... در حالی که ما توی جشن دیدیم ایشون خیلی خیلی از اینکه ازدواج کرده خوشحال بود. حتی خیلی خوشحال تر از خیلی از عروس دامادهای دیگر. خیلی شاد بود و اصلاً توجهی به ما نداشت. اما متأسفانه این حرف و حدیث ها همچنان ادامه داره... حالا یه خواهشی از شما دارم، من با این افراد باید چگونه رفتار کنم. اینها افرادی نیستن که یک قضیه رو تموم کنند. اینها می خوان تو هر دوره از زندگی اون دختر یه چیز جدید بگن. و به زور در حالی که اصلاً این طور نیست بگن آره اون دختر هنوز شوهر من رو دوست داره. و اون خانم داره خیلی عالی زندگی خودش رو می کنه. فقط تایم ازدواجش یک مقدار دیر شد نسبت به بقیه که حتی اون موقع که همسرم هم با ایشون دوست شده بود ایشون خواهر کوچک ترشون زودتر ازدواج کرده بود یعنی به نوعی ایشون اون موقع هم نسبت به خونواده در سن بالاتری بود که ازدواج نکرده بودن. من با همسرم خیلی خیلی خوشبختم. همسرم یه فرشته اس، مهربون، باوفا، فوق العاده خوب، فوق العاده خوب، فوق العاده خوب، هر چی بگم کمه اما اینها باعث شدن خیلی کلافه باشم و مرتب توی ذهنم توی یک جنگ داخلی با این ها باشم. در حالی که سعی می کنم وقتی می بینمشون لبخند بزنم و به هیچ وجه به روم نمیارم که شما دارید بهم فشار میارید. صرفاً به خاطر اینکه ضعف نشون ندم تا بدتر کنن. لطفاً کمکم کنید خیلی توی شرایط بدی قرار گرفتم. بی نهایت سپاسگزارم
Monday, May 15, 2017
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

از حرف های دیگران کلافه شدم.

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 29 ساله )

با عرض سلام
من مدت 6 سال هستش که ازدواج کردم. قبل از ازدواج با همسرم دوست شدم. و این دوستی 2 سال به طول انجامید. اوایل دوستی مون همسرم یک سری پیام ها توی گوشیش بهم نشون داد (کمتر از یک هفته بود که دوست بودیم) و گفت این دوست دختر قبلی من بود ارتباط خیلی کمی با هم داشتیم اما حدود 7-8 ماهی با ایشون دوست بودم ـ ایشون از من 4-5 سال بزرگتر بودن و اخلاقمون به هم نمی خورد. الان هم حدود دو هفته هستش که ازش بنا به دلایل شخصی جدا شدم. لازم می دونم همین اول بهت بگم تا بدونی چون این دختر، دخترعمۀ من و همچنین خواهر زن داداشم هستش و نمی خوام بعدها اطلاعاتی بهت برسه و من نگفته باشم. حتی تمامی پیام های رد و بدل شده بین این دو رو من خوندم و فاصلۀ زمانی بین هر پیام حداقل یک هفته بود. و همان طور که همسرم می گفت ارتباطشون خیلی کمتر از اونی بود که منجر به عشق و علاقه بشه.
ما بعد از دو سال دوستی با هم ازدواج کردیم. اما بعد از نامزدی حرف و حدیث ها شروع شد. ابتدای امر جاریم برای مراسم خواستگاری و جشن نامزدیم نیومد. البته من در جریان دوستی همسرم با خواهر ایشون بودم از دو سال قبل و این سبب نشد که مشکلی ایجاد بشه. وقتی هم خودم برای آشتی پیش قدم شدم و بعد از نامزدی به منزل جاریم رفتم ایشون شروع کرد از همسرم بد گفتن که ایشون آدم بی وفایی هستش و وقتی برات گل می خره میاد مطمئنم داره دروغ می گه و مطمئن باش دوستت دارم هاش آبکی هستشو. چون من از شهرستان می رفتم خونشون چند روزی می موندم. جالب اینجا بود که مادرشوهرم هم متأسفانه انگار فامیلی جز اونها نداشت و فقط هر غذایی میاوردن یا هر چیزی می گفتن فلانی دوست داره، فلانی خوبه، فلانی ال و بل. من اولین بار که به منزل مادرشوهر و جاریم رفتم با وجودی که تازه یک ماه بود نامزد کرده بودیم و با وجود نهایت عشق و علاقه ای که بین منو همسرم طی دو سال دوستی ایجاد شده بود وقتی به منزل برگشتم به قاطعیت از مادرم خواستم تا تماس بگیرند و به خونواده نامزدم بگه که ما پشیمون هستیم و تصمیمون عوض شده. که خوب با رایزنی های پدرشوهرم که همیشه حامی من بوده و همچنین صحبت هایی که همسرم گفت و تأکید می کرد باور کنم که متأسفانه این خونواده به شدت کینه ای هستند و تمام کارهاشون صرفاً از روی عداوت و کینه هستش. همسرم تأکید می کرد اونها حداقل انتظار داشتند لااقل من با کسی ازدواج کنم که از نظر اجتماعی، اخلاقی و رفتاری از اونها پایین تر باشه تا بدین طریق تا همیشه بتونن این کینه رو جبران کنند و حالا که با توجه مواجه شدن که چقدر دختر نجیب و بااخلاقی هستی می خوان یک جوری این کینه رو خالی کنن. در هر صورت این حرف و حدیث ها منجر شد من حدود 6 ماه عقد رو تأخیر بندازم تا خیالم از بابت بعضی چیزها راحت بشه. سه ماه پس از عقد باردار شدم و سریعاً مراسم عروسی گرفتیم و به خونمون رفتیم. اما متأسفانه علی رغم خوشبختی فوق العاده زیادی که با همسرم داشتم و دارم، هر روز و هر روز مورد اتهام بیشتری قرار می گرفتیم. و هر طور که بود هر روز یا یک روز در میون (به دلیل نزدیکی منزلم با منزل جاریم) ایشون میومد قبل اومدن همسرم و در رابطه با خواهرش و اینکه چقدر مادرش نفرین می کنه همسرم رو می گفت. ناگفته نمونه که من در این مدت بسیار بسیار صبوری به خرج می دادم و هر کس راجع به این قضیه صحبت می کرد هرگز صحبتی نمی کردم و بدون اینکه تعصب به خرج بدم فقط گوش می دادم. و اتفاقاً بنا به همین خصوصیت اخلاقی بسیار بسیار مورد توجه مادرشوهر و پدرشوهرم هستم. ناگفته نمونه که اون خانم تا همین یک ماه پیش ازدواج نکرده بودند. و کلاً توی این مدت خونواده عمۀ همسرم (خونوادۀ جاریم) با ما قهر بودن. هر جا ما بودیم اونها نبودن هر جا اونها بودن ما نبودیم. اتفاقاً اقوام دور و بر و بزرگ تر ها به جای ایجاد صلح متأسفانه دامن می زدند به این قضیه.
متأسفانه با وجودی که همسرم انسان پاک و شریفی هستش و در این مدت زندگی من از چشمهام بیشتر به ایشون اعتماد دارم و خیلی خیلی زندگی عاشقانه و خوبی رو با هم داریم. حتی در این مدت یک لحظه بدون هم جایی نرفتیم. اما این حرف و حدیث ها تمومی نداره و مرتب می خوان جلوی شوهرم حرف اون خانم رو پیش بکشن و بهش یادآوری کنن که اون خانم باهات دوست بوده.
لازم به توضیح هستش که با وجودی که 6-7 سال بود که اون خونواده با ما قهر بودن و نهایت بی احترامی رو همه جا با من و همسرم داشتند و ما جز صبوری و آرامش هیچ کار دیگری انجام ندادیم. یک ماه پیش که برای اون خانم خواستگار اومد به طور ناگاه این خونواده با ما خوب شدن، ما رو برای جشن اون خانم دعوت کردند. من و همسرم که خیلی از ازدواج ایشون خوشحال بودیم با هم تصمیم گرفتیم برای اینکه به این کینه دامن نزنیم دعوتشون رو رد نکنیم و با وجودی که برامون سخت بود به جشن اونها رفتیم. و بهشون نهایت احترام رو گذاشتیم. و در جشن هم سعی کردیم خیلی خوشحال و صمیمی با دیگران رفتار کنیم. تا کسی فکر نکنه ما ذره ای کینه یا کدورت داریم. یا این مسئله باعث بشه مشکلی برای زندگی دخترشون پیش بیاد.
البته لازم می دونم توضیح بدم که همسرم همیشه میگه اینها دوستی چند ماهۀ خیلی سادۀ من رو بهونه کردن چون من نه اولین دوست پسر اون خانم بودم و نه آخرین دوست پسرش و دورۀ دوستی مون هم بسیار کوتاه و ارتباطمون بسیار دیر و کم بود . اینها این قضیه رو بهونه کردن چون شما جاری دخترشون هستی می خوان یه جوری خرابت کنن، چون اونها انتظار داشتن من با یک نفر از خودشون سطح سواد پایین تر، بی ادب و کینه توز ازدواج کنم و حالا که می بینن ما این قدر زندگی قشنگ و خوبی داریم می خوان به این طریق یه جوری اعصابت رو بهم بریزن تا نتونی راحت زندگی کنی، تا خلاصه یه روزی دهنت رو باز کنن، تا به همه بگن دیدید این اون دختر معصوم و مهربون و باادب و صبوری که فکر می کنید نیست و ما بهتریم.
اما متأسفانه با وجودی که فکر می کردیم خدا رو شکر دیگه تموم شد اینا دست از سر زندگی ما برداشتن به تازگی مرتب جاریم و دیگر عمه های شوهرم چه جلو روم و چه پیغام می دن که تو و شوهرت اومده بودید بخندید که دیگران رو دق بدید. و مرتب می خوان اصرار کنن که اون خانم راضی به ازدواج نبوده و من احساس می کنم به زور می خوان بهم بگن که ایشون هنوز شوهر من رو دوست داره... و مرتب می گن که ایشون که ما رو دیده می لرزیده یا رنگش پریده بوده... در حالی که ما توی جشن دیدیم ایشون خیلی خیلی از اینکه ازدواج کرده خوشحال بود. حتی خیلی خوشحال تر از خیلی از عروس دامادهای دیگر. خیلی شاد بود و اصلاً توجهی به ما نداشت. اما متأسفانه این حرف و حدیث ها همچنان ادامه داره...
حالا یه خواهشی از شما دارم، من با این افراد باید چگونه رفتار کنم. اینها افرادی نیستن که یک قضیه رو تموم کنند. اینها می خوان تو هر دوره از زندگی اون دختر یه چیز جدید بگن. و به زور در حالی که اصلاً این طور نیست بگن آره اون دختر هنوز شوهر من رو دوست داره. و اون خانم داره خیلی عالی زندگی خودش رو می کنه. فقط تایم ازدواجش یک مقدار دیر شد نسبت به بقیه که حتی اون موقع که همسرم هم با ایشون دوست شده بود ایشون خواهر کوچک ترشون زودتر ازدواج کرده بود یعنی به نوعی ایشون اون موقع هم نسبت به خونواده در سن بالاتری بود که ازدواج نکرده بودن.
من با همسرم خیلی خیلی خوشبختم. همسرم یه فرشته اس، مهربون، باوفا، فوق العاده خوب، فوق العاده خوب، فوق العاده خوب، هر چی بگم کمه اما اینها باعث شدن خیلی کلافه باشم و مرتب توی ذهنم توی یک جنگ داخلی با این ها باشم. در حالی که سعی می کنم وقتی می بینمشون لبخند بزنم و به هیچ وجه به روم نمیارم که شما دارید بهم فشار میارید. صرفاً به خاطر اینکه ضعف نشون ندم تا بدتر کنن. لطفاً کمکم کنید خیلی توی شرایط بدی قرار گرفتم.
بی نهایت سپاسگزارم


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیز ،شما از زندگی زناشویی و روابط عاطفی خود با همسرتان راضی هستید و به همسر خود اعتماد دارید ، خوب دیگر از زندگی آیا چیز بیشتر از این باید انتظار داشت ؟! اصل شما دو نفر هستید که قلب هایتان با یکدیگر هست و تلاش میکنید زندگی خود را بسازید. بقیه و اطرافیان و اقوام هر ازگاهی به شما کنایه هایی میزنند که این با مدیریت و زمان کمتر اختصاص دادن در حضور با آنها و برنامه ریزی کردن که یک زمان خیلی محدود و کم درکنار خانواده شوهر بودن ، و اینکه زمینه دلخوری و صحبت های نا به جا را فراهم نکنید. قابل رفع میباشد .کمتر مقابل دیدگان آنها باشید و محبت خود را به همسرتان در مقابل آنها نشان ندهید .و با خواندن قرآن و صدقه روزانه زندگی خود را از نگاه حسودان و بخیلان حفظ کنید.بین شما و خانواده همسرتان باید مرزهای درست و مشخصی ایجاد شود تا مشکلی ایجاد نشود. و همسرتان را نیز دچار نگرانی نکنید و صحبت هایشان را به همسرتان منتقل نکنید ، چرا که ایشان کاری از دستشان بر نمی آید جز آنکه مضطرب میشوند و این اضطراب را در زندگی شما وارد میکنند و یک دور باطل میشود . که شما مسبب آن بوده اید ، پس مراقب باشید .همراه با همسرتان درمورد این مرزبندی‌ها مشورت کنید و نقش والدین همسر را در زندگی زناشوییتان مشخص کنید. همه موارد را جایی یادداشت کرده و به یک نتیجه مشخص برسید.والدین خودتان و همسرتان فقط چیزهایی را خواهند فهمید که خود شما به آنها می‌گویید. مرزها را طوری تعیین کنید که همسرتان بداند چه اطلاعاتی را می‌تواند با خانواده‌ خودش و خانواده شما در میان بگذارد. اگر هر بار که عصبانی، خسته و ناراحت هستید و در زندگی زناشوییتان مشکل پیدا کردید، به خانه والدینتان می‌روید آنها فقط مشکلات را می‌شنوند و وقتی مشکلاتتان را حل می‌کنید آنها را نخواهند شنید. مرزبندی زمانی تعیین کنید تا هر دوی شما بدانید چه مدت زمان را باید در خانه والدینتان سپری کنید و آنها چند وقت یکبار می‌توانند پیش شما بیایند. گاهی‌اوقات زن و شوهرها به این دلیل دعوایشان می‌شود که والدین یکی از طرفین مدام در خانه آنها هستند و این باعث می‌شود هیچ زمانی را نتوانید تنها در کنار هم بگذرانید. یا گاهی هم زن مدام در خانه مادرش است و مسئولیت‌های خانه خود را به گردن نمی‌گیرد و یا خانواده همسر مداوم تلفنی تماس می‌گیرند تا از جزئیات زندگی زناشویی شما باخبر شوند.دغدغه‌های زندگی بسیارند و استرس زیادی به همراه دارند. با افکار و گفتگوهای منفی فقط و فقط شرایط را برای خود و دیگران سخت‌تر می‌کنیم. این انتخاب ما است که چگونه مسائل را ببینیم. پیشامدی می‌تواند بسیار ناگوار باشد اما این شمایید که تعیین می‌کنید نیمه‌ی بد آن بر شما تاثیر بگذارد یا نیمه‌ی خوب آن. دیدی که به این پیشامدها دارید تاثیر به سزایی در زندگی و سلامت‌تان دارد. بهتر است با تفکر مثبت، جنبه‌ی غالب هر رخداد را به شکل مثبت تعبیر کنیم و از منافع بسیار آن در زندگی بهره ببریم و زندگی را برای خود و نزدیکان‌مان زیباتر جلوه دهیم .گفتگو‌های منفی درونی را به منظور کاهش استرس متوقف کنید.افکار مثبت به کاهش استرس و بالا رفتن میزان سلامت روانی کمک زیادی می‌کند.نیمه‌ی پر لیوان را می‌بینید یا نیمه‌ی خالی آن را؟ پاسخ شما به این سوال نشان دهنده‌ی دیدتان به زندگی، رفتارتان نسبت به خودتان و تعیین کننده‌ی خوش‌بینی یا بدبینی شما است؛ و حتی ممکن است سلامتی روحی و جسمی‌تان را تحت تاثیر قرار دهد.بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که ویژگی‌های شخصی، مثل خوش‌بینی یا بدبینی دامنه وسیعی از سلامت و میزان شادی فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. تفکر مثبت که به طور مستقیم ناشی از خوش‌بینی فرد است، کلید اصلی مدیریت استرس محسوب می‌شود و مدیریت کارآمد استرس، ارتباط مستقیم با سلامتی دارد. اگر تاکنون تفکر منفی داشته‌‌اید و با بدبینی به مسائل نگاه کرده‌اید، ناامید نشوید؛ می‌توانید روش‌های تفکر مثبت و خوش‌بینی را یاد بگیرید.تفکر مثبت به این معنی نیست که سر خود را زیر برف فرو ببرید و از جریانات زندگی و یا وقایع ناخوشایند بی‌اطلاع باشید. تفکر مثبت به معنی برخورد مثبت‌تر و سازنده‌تر با حوادث ناخوشایند زندگی است.تفکر مثبت معمولا با گفتگوی درونی شروع می‌شود. این صحبت هم‌چون جریانی بی‌پایان از افکاری‌ است که هرگز بیان نشده‌ و در ذهنتان جاری‌ است. این افکار که بی‌اختیار به ذهنتان می‌آیند می‌توانند مثبت و یا منفی باشند. بخشی از این افکار از منطقتان می‌آیند. برخی دیگر از این افکار ممکن است ناشی از تصور غلطی باشد که به علت کمبود اطلاعات در ذهنتان شکل می‌گیرد.اگر این افکاری که در ذهن‌تان جریان دارد بیشتر منفی باشد، احتمالا نگرش‌تان به زندگی منفی خواهد بود. اگر بیشتر این افکار مثبت باشند، همانند کسی که تفکر مثبت را تمرین می‌کند، نگرش‌تان به زندگی مثبت خواهد بود.با دید بهتر به زندگی و با تفکری مثبت، توانایی برخورد با شرایط سخت و پر استرس افزایش می‌یابد که باعث کاهش تاثیرات منفی استرس بر سلامتی می‌شود. همچنین گفته می‌شود که افراد مثبت و خوش‌بین، سبک زندگی سالم‌تری دارند؛ فعالیت‌های فیزیکی بیشتری دارند، رژیم غذایی سالمی را دنبال می‌کنند . این اشتباه اسشت که جنبه‌های منفی یک موقعیت را بزرگ و جنبه‌های مثبت آن را به طور کامل حذف می‌کنید. به عنوان مثال، روزِ کاریِ بسیار خوبی را سپری کرده‌اید. تمام فعالیت‌های خود را به طور کامل و زودتر از موعد انجام داده‌اید و بابت آن تشویق شده‌اید اما بقیه‌ی زمان خود را صرف تمرکز بر کار و به انجام رساندن حتی تعداد بیشتری از فعالیت‌های خود می‌کنید و در نهایت تشویق خود را فراموش می‌کنید.به طور خودکار انتظار بدترین‌ها را داریدو از شرایط یک فاجعه ساخته اید .بسیاری از افراد شرایط شما و یا بدتر از شما را دارند و بسیار با نشاط و با امید وبدون اضطراب زندگی خود را میسازند .شما دچار یک خطای شناختی شده اید که به آن، قاعده همه یا هیچ یا تک بعدی نگاه کردن میگویند.به همه چیز فقط به دو صورت خوب یا بد نگاه می‌کنید. هیچ حد وسطی وجود ندارد. حس می‌کنید باید همه چیز بی‌نقص باشد و در غیر این صورت یک بازنده‌ی به تمام عیارید.هیچ وقت همه چیز مطابق میل ما پیش نمی رود . اگر این مشکل نیز در زندگی شما وجود دارد دلیل نمیشود دچار اضطراب شوید با پذیرش آن و با اعتماد به نفس و مد یریت روابط به راحتی میتوانید زندگی خود را بسازید . و دیگران هر حرفی که خواستند بزنند شما دلیلی ندارد به گفته آنها گوش کنید میتوانید بحث را عوض کنید و سریع خود را درفاز دیگر گفتگو قرار دهید کمی زیرکی و بی تفاوتی نسبت به دیگران را در زندگی خود وارد کنید . وبدانید قلب ها دست خداست و خداوند بر تمام امور احاطه دارد و خود را متصل به او کنید و بدانید او با تمام عظمتش با شماست .و نگهبان زندگی شما خواهد بود اگر از او بخواهید . و آرامش را با سپردن کارها به خدا تجربه کنید . با آرزوی خوشبختی و آرامش برای شما و همسرتان در زندگی



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.