مهدی
سلام،چند سالی میشه که دچار وسواس فکری(OCD) هستم....
سلام،
چند سالی میشه که دچار وسواس فکری(OCD) هستم. یک ساله دارو مصرف میکنم و بتازگی پیش روانشناس هم رفتم.
به لطف خدا تونستم به بخش بزرگی از افکار وسواسی و اضطرابی (مانند: حس پوچی، افکار زشت و گناه آلود) غلبه کنم.
ولی هنوز سه تا چیز منو آزار میده که تصمیم گرفتم برای بهبودی خودم از شما نیز مشورت بگیرم؛
1.ترس از خدا: همش فک میکنم که نکنه خدا به من فرمان سختی بده و منو آزمایش سختی بکنه یا جهنم ببره، این افکار باعث شده که بزرگترین نعمت زندگی ام(اعتقاد به خدایی مهربان) مورد خدشه قرار بگیره و خیلی زجز بهم تحمیل شه. آزرده کننده ترین فکری که این چن وقته دارم اینه که فکر میکنم که نکنه خدا بهم فرمان ازدواج با دختری که دوست ندارم را بدهد واگر قبول نکنم منو به جهنم ببره یا از رحمتش دور کنه... در رابطه با قضیه ی ازدواج اجباری زینب با زید نیز وسواس دارم.
2.عذاب وجدان: بعضی مواقع نمیتونم با کارهای بدی که در گذشته انجام دادم کنار بیام و خیلی آزرده میشم و احساس مسئولیت سخت گیرانه ای هم دارم. بطوریکه فکر میکنم برای جبران یک گناه باید کارهای خیلی سخت بکنم.
3.کمال طلبی: اگه کارها اونجوری که میخوام انجام نشده باشه باعث اذیت شدنم میشه.
درضمن من وفتی یه فکر وسواسی رو بهش غلبه میکنم یکی دیگه میاد جاش، چیکار کنم که دیگه از شر این فکرها برا همیشه راحت شم؟
با سپاس و تشکر
مشاور: سیدحبیب اله احمدی
باسلام. تمام این سه نوع فکری که مطرح کردید، افکاری هستند که مبانی منطقی محکمی در پشت آن ها نیست. برای موارد اول و دوم شاید شنیدن مبانی دینی رد کننده ی این افکار و عقاید، از زبان یک کارشناس مذهبی، بیشتر برای شما قانع کننده باشد. تخصص من روانشناسی بالینی است و به دیدگاه دین در رد این افکار آشنایی دارم ولی ترجیح می دهم یک کارشناس مذهبی برای شما این موارد را توضیح دهد که کاملاً مطمئن شوید که این افکار، کاملاً بی اساس بوده و فقط جزئی از افکار مزاحم و وسواسی ای هستند که به ذهن شما هجوم می آورند. در مورد سوم هم این فکر شما در مقوله ی مفهومی به نام کمال گرایی افراطی یا کامل گرایی قرار می گیرد که اکثر افراد مبتلا به وسواس به آن دچار هستند. به لحاظ مبانی منطقی، کاملاً بی اساس بودن این طرز تفکر، مشخص است چون هیچ انسانی کامل نیست و هیچ دلیل منطقی ای وجود ندارد که همیشه اوضاع به گونه ای پیش برود که مطابق میل ما است. از یک طرف، توانایی ما به عنوان یک انسان محدودیت ها و ضعف های بسیاری دارد و از طرف دیگر ما هیچ کنترل مطلقی روی نحوه ی رفتار کردن دیگران یا وقوع رویدادهای منتظره و غیرمنتظره در زندگی و جهان پیرامونمان نداریم بنابراین این کاملاً غیرمنطقی است که انتظار داشته باشیم که همه چیز "باید" مطابق میل ما پیش برود. این خوب است که ترجیح داشته باشیم که همه چیز طبق معیارها و ایده آل هایمان پیش برود و د ر این مسیر هم تلاش کنیم ولی همواره باید توجه داشته باشیم که هیچ "بایدی" در کار نیست. در مورد سوال آخرتان هم یک نکته ی بسیار مهم که به احتمال زیاد هم روانشناستان به آن اشاره کرده یا اشاره خواهد کرد، این است که "با افکار وسواسی نباید جنگید بلکه باید به آن ها عادت کرد و با آن ها کنار آمد". در واقع شما باید اجازه دهید که این افکار به ذهنتان بیایند و بروند. اگر بخواهید با آن ها بجنگید بیشتر در ذهنتان می مانند و یا اینکه وسواس های جدیدی را در ذهنتان شکل می دهند. مکانیزم اصلی درمان وسواس فکری این است که هیچ پاسخ ذهنی یا رفتاری به این افکار ندهید. فقط تماشاگر این افکار باشید. تنها در این صورت است که این افکار در ذهن شما کمرنگ خواهند شد. در ابتدا این فرآیند با اضطراب زیادی همراه خواهد بود ولی به مرور زمان اضطراب رویارویی با این افکار رو به زوال خواهد گذاشت.