تعارض میان نزول قرآن در شب قدر با نزول تدریجى
پرسش :
در تعارض میان نزول قرآن در «شب قدر» با «نزول تدریجى» چه آرائی مطرح شده و نظر مشهور کدام است؟
پاسخ :
درباره «نزول قرآن در شب قدر» و تعارض آن با «نزول تدریجى»، گفت و گو بسیار است و آراى مختلفی در این زمینه عرضه شده است که خلاصه اى از آن را در ذیل می آوریم:
نظر اول: آغاز نزول «قرآن» در «شب قدر» بوده است، چنان که از ظاهر آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ ...»(1)؛ ([روزه، واجب در] ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن در آن نازل شده است) به دست مى آید. بیشتر محققین این رأى را برگزیده اند؛ زیرا معاصرین نزولِ آیه از واژه «قرآن»، قرآنِ کامل را نمى فهمیدند. بر اساس این نظر آیه مذکور ابتداى نزول را مى رساند. از این رو بیشتر مفسرین آیه شریفه را این گونه تفسیر کرده اند: «.. أی بدء نزول القرآن فیه»(2) مگر کسانى که متعبّد به ظاهر روایاتند.(3) روایات درباره تفسیر «قرآن»، حجیّت تعبّدیّه ندارند؛ زیرا تعبّد در مورد عمل است، نه در مورد عقیده و درک. مخصوصا اگر روایات با ظاهر لفظ مخالف بوده و نیاز به تأویل داشته باشند. به علاوه این «قرآن» با الفاظ و عبارات و خصوصیاتش نمى تواند یک جا و در یک شب نازل شده باشد؛ مگر آن که به تأویل دست بزنیم. مثلاً در «قرآن» از گذشته اى خبر مى دهد که نسبت به اولین شبِ قدر، آینده دور محسوب مى شود.
براى مثال: «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ ...»(4)؛ (خداوند شما را در بدر یارى کرد [و پیروز شدید]؛ در حالى که شما، [نسبت به آنها]، ناتوان بودید ...).
«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا ...»(5)؛ (خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى کرد [و بر دشمن پیروز شدید]؛ و در روز حنین [نیز یارى نمود]؛ در آن هنگام که فزونى جمعیّت تان شما را مغرور ساخت، ولى [این فزونى جمعیّت] مشکلى را از شما حل نکرد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد؛ سپس پشت [به دشمن] کرده، فرار نمودید * سپس خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهایى فرستاد که شما آنها را نمى دیدید ...).
این قبیل آیات در «قرآن» بسیار است که از گذشته خبر مى دهد و اگر نزول آن در شب قدر (اولین شب قدر) بوده باشد، باید به صورت مستقبل (آینده دور) بیاید. وگرنه سخن، از حالت صدق و ظاهر حقیقت به دور خواهد بود. علاوه بر استدلال مذکور، در «قرآن» آیات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید، مبهم و مبیّن بسیار است. در حالى که مقتضى ناسخ بودن، تأخیر زمانى آیات ناسخ از منسوخ است. هم چنین بقیه تقییدات و مخصوصا بیان مبهمات که لازمه طبیعى و عادى آن وجود فاصله زمانى است. پس هرگز معقول نیست که «قرآن» موجود یک جا نازل شده باشد و نیز خود آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ...»(6)؛ و آیات مشابه از گذشته حکایت دارند، به گونه اى که شامل خود این آیات نمى شوند. پس این آیات از چیز دیگر، جز خود خبر مى دهند و آن شروع نزول «قرآن» است. توضیح اینکه این آیات خود جزء قرآنند و اگر از تمامى «قرآن» خبر مى دادند که در شب قدر نازل شده از خود نیز خبر داده اند. پس لازمه آن، این است که این آیات نیز در شب قدر نازل شده باشند و بایستى بدین صورت گفته شود: «الذی ینزل» یا «إنّا نُنزّله» تا اینکه حکایت از زمان حال باشد، ولى این آیات از غیر خود خبر مى دهند و این نیست جز آنکه بگوییم منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است نه اینکه همه «قرآن» یک جا در این شب نازل شده باشد.
شیخ «مفید» درباره گفتار «صدوق» که براى «قرآن» دو نزول فرض کرده است: دفعى و تدریجى که نظر پنجم است. مى گوید: «منشأ آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده، خبر واحدى است که نه موجب علم مى شود تا آن را باور کرد؛ و نه موجب عمل مى گردد تا آن را تعبدا پذیرفت. به علاوه نزول «قرآن» در حالات گوناگون و در مناسبت هاى مختلف که اسباب نزول خوانده مى شود، خود شاهدى است بر نپذیرفتن ظاهر آن خبر؛ زیرا «قرآن» درباره جریاناتى سخن مى گوید که پیش از حدوث آن مفهومى ندارد و نمى تواند حقیقت باشد، جز آنکه همان موقع نازل شده باشد. مثلا «قرآن» از گفته منافقین خبر می دهد: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ»(7)؛ (و [آنها از روى استهزاء] گفتند: دل هاى ما در غلاف است؛ [و ما از گفته تو چیزى نمى فهمیم، همین طور است] خداوند آنها را بخاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته، و کمتر ایمان مى آورند) و یا گفتار مشرکان را نقل مى کند: «وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَّا لَهُمْ بِذَٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ ...»(8)؛ (آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مى خواست ما آنها [فرشتگان] را پرستش نمى کردیم؛ ولى به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند ...). این گونه خبرها از گذشته است، نمى شود پیش از زمان وقوع صادر شود. در «قرآن» نظایر چنین اخباری فراوان است.(9)
«سید مرتضى علم الهدى» نیز مى گوید: «اگر شیخ ابوجعفر صدوق در اینکه «قرآن» یک جا نازل شده است بر روایات تکیه کرده باشد، آنها نه موجب علم اند و نه مایه یقین. و در مقابلِ آنها، روایات بسیارى است که خلاف آن را ثابت مى کند و قرآن را نازل شده در مناسبت هاى مختلف مى داند. برخى در مکّه و برخى در مدینه و احیانا حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) در پیش آمدهایى منتظر مى ماند تا آیه یا آیاتى نازل شود، این قبیل آیات در «قرآن» بسیار است. به علاوه خود «قرآن» صریحا دلالت دارد که به طور پراکنده نازل شده است: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»(10)؛ (و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟! این [نزول تدریجى] براى این است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم، و [از این رو] آن را بتدریج بر تو خواندیم)، آیه «کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ ...» نشان مى دهد که «قرآن» به طور پراکنده نازل شده است تا موجب استوارى قلب پیامبر(ص) گردد».(11)
نظر دوم: گروهى معتقدند که در شب قدر هر سال، آن اندازه از «قرآن» که نیاز سال بود یک جا بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل مى شد، سپس همان آیات تدریجا در ضمن سال، بر حسب مناسبت ها و پیش آمدها نازل مى گردیده است. بر این فرض، مقصود از شهر رمضان ـ که قرآن در آن نازل شده است ـ و هم چنین «لیلة القدر»، یک رمضان و یک لیلة القدر نیست؛ بلکه همه ماه هاى رمضان و همه شب هاى قدرِ هر سال منظور است. یعنى نوع مقصود است نه شخص. این نظر را به ابن جُرَیْج، «عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُرَیْج» (متوفاى 150) نسبت داده اند و برخى دیگر از دانشمندان نیز با آن موافقند.(12) این نظر با ظاهر تعبیر «قرآن» ـ چنان که گذشت ـ منافات دارد و تمام اعتراضاتى که بر نظر پنجم وارد است بر این نظر نیز وارد مى باشد.
نظر سوم: مقصود از «أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» انزل فی شأنه یا فی فضله القرآن است. «سفیان بن عُیینه» (متوفاى 198) مى گوید: «معنى الآیة: أُنزل فی فضله القرآن». «ضحاک بن مزاحم» (متوفاى 106) می گوید: «اُنزل صومه فی القرآن». برخى دیگر نیز آن را پذیرفته اند.(13) البته این احتمال با آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»(14)؛ در سوره «بقره» ممکن است سازگار باشد، اما با آیات سوره «دخان» و «قدر» سازگار نمى باشد.
نظر چهارم: بیشتر آیات قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است که برخى علما مانند «سید قطب» آن را به صورت احتمال آورده اند(15)؛ ولى هیچ نشانه اى براى اثبات این نظر در دست نیست. به علاوه این نظر مخصوص آیه سوره «بقره» است و شامل دو سوره «قدر» و «دخان» که مى گوید ما «قرآن» را در شب قدر نازل کردیم، نمى شود. بنابراین سه نظر اخیر قابل پذیرش نیستند. عمده نظر اول و نظر پنجم است.
نظر پنجم: گروهى معتقدند که «قرآن» دو نزول داشته است: دفعى و تدریجى. در شب قدر همه «قرآن» یک جا بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده، سپس در طول مدت نبوّت دوباره به تدریج نازل گردیده است. این نظر شاید مشهورترین نظر نزد اهل حدیث باشد و منشأ آن روایاتى است که این تفصیل در آنها آمده است. برخى به ظاهرِ روایات اخذ کرده و برخى با تأویل، آن را پذیرفته اند. «جلال الدین سیوطى» مى گوید: «صحیح ترین و مشهورترین اَقوال همین قول است و روایات بسیار بر آن دلالت دارد». از ابن عباس روایت کرده اند: «اُنْزِلَ الْقُرْآنُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ جُمْلَةً وَاحِدَةً اِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَ وُضِعَ فِی بَیْتِ الْعِزَّةِ ثُمَّ اُنْزِلَ نُجُوماً عَلَى النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) فِی عِشْرِینَ سَنَةً».(16)
طبق روایات اهل سنت، «قرآن» یک جا از عرش بر آسمان اول (پایین ترین آسمانها) نازل گردید، آن گاه در جایگاهى به نام «بیت العزّة» به ودیعت نهاده شد، ولى در روایات شیعه آمده است که: «قرآن» از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در «بیت معمور» نهاده شد. صدوق آن را جزء عقاید امامیه دانسته است: «أَنَّ الْقُرْآنَ نُزِّلَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ جُمْلَةً وَاحِدَةً إِلَى الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ثُم نُزِّلَ مِنَ الْبَیْتِ الْمَعْمُور فِی مُدَّةِ عِشْرِینَ سَنَةً و أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْطَى نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ الْعِلْمَ جُمْلَةً».(17) اگرچه اهل ظاهر، به ظاهر این روایات بسنده کرده، آن را همین گونه پذیرفته اند؛ ولى اهل تحقیق به دلیل اشکالات زیر آن روایات را تأویل بردهاند:
حکمت و مصلحت نزول «قرآن» از عرش به آسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن در «بیت العزة» یا «بیت معمور» چیست؟ چه حکمتى در این نقل مکان نهفته است؟ به علاوه این نزول چه سودى براى مردم یا براى پیامبر(صلی الله علیه و آله) دارد که خداوند آن را با عظمت یاد مى کند؟ آنچه از «قرآن» خواندنى است همان آیات و سوره و معانى و مفاهیم راه گشاست. آیا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول یا چهارم کسب فضیلتى است و توفیقى براى مردم ایجاد مى کند؟
«فخر رازى» در جواب این پرسش ها گفته است: «شاید تسهیل امر مورد نظر بوده است تا در موقع نیاز به نزول آیه یا سوره، جبرئیل بتواند فورا از نزدیکترین جا، آیه مورد نیاز را بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرود آورد».(18) ولى این جواب، متناسب با مقام علمى «فخر رازى» نیست؛ زیرا در «ملأ اَعلى»؛ (ماوراء الطبیعه) قُرب و بُعد مکانى وجود ندارد.
در زمینه نزول دفعى و تدریجى قرآن، بزرگان توجیهاتى دارند که بیشتر جنبه تأویل احادیث یاد شده را دارد که در اینجا به برخى از آنها اشاره می شود:
1. مقصود از نزول دفعى قرآن بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در شب قدر، آگاهى دادن پیامبر(ص) به محتواى کلى «قرآن» است. این تأویل در کلام «شیخ صدوق» آمده است. او می گوید: «وَ أنّ اللهَ أَعْطَى نَبِیَّهُ الْعِلْمَ جُمْلَةً»؛ یعنى قرآن با بیان الفاظ و عبارات در آن شب بر پیامبر(ص) نازل نشده است؛ بلکه صرفا علم به آن را به او عطا کردند و پیامبر(ص) اِجمالا بر محتواى «قرآن» آگاهى یافت.
2. «فیض کاشانى»، بیت معمور را قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانسته است؛ زیرا قلب آن بزرگوار خانه معمور خداست که در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد. پیامبر(ص)، مراتب جماد و نبات و حیوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم یعنى جهان انسانیت نایل گشته است. آن گاه «قرآن» در مدت بیست سال، از قلب پیامبر اکرم(ص) به لسان شریفش، هرگاه که جبرئیل مقدارى از آن را نازل مى کرد، جریان مى یافت.(19) این تفسیر هم مشکلى را حل نمى کند؛ زیرا چنین توجیهى بیانگر دو نوع نزول نخواهد بود، تنها آگاهى هاى کلى و محتوایى را نشان مى دهد.
3. «ابوعبدالله زنجانى» گوید: روح قرآن که اهداف عالى «قرآن» است و جنبه هاى کلى دارد، در آن شب بر قلب پاک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تجلّى یافت: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَىٰ قَلْبِکَ»(20)؛ (روح الامین آن را نازل کرده * بر قلب [پاک] تو)؛ سپس در طول سالها بر زبان مبارکش ظاهر گشت: «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنزِیلاً»(21)؛ (و قرآنى [بر تو نازل کردیم] که [آیات] آن را از هم جدا کردیم، تا آن را به تدریج و با آرامش بر مردم بخوانى؛ و به یقین آن را ما نازل کردیم).
4. «علّامه طباطبایى» همین تأویل را با بیانى لطیف تر مطرح کرده و فرموده است: «اساسا «قرآن» داراى وجود و حقیقتى دیگر است که در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از دید و درک معمولى به دور است. «قرآن» در وجود باطنى خود از هرگونه تجزیه و تفصیل عارى است. نه جزء دارد و نه فصل و نه آیه و نه سوره؛ بلکه یک وحدت حقیقى به هم پیوسته و مستحکمى است که در جایگاه بلندِ خود، استوار و از دسترس همگان به دور است».
«کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ»(22)؛ (این کتابى است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه [نازل گردیده] است!). «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(23)؛ (و این [قرآن] در لوح محفوظ نزد ما والا و استوار است!). «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(24)؛ (که آن، قرآن پر ارزشى است * که در کتاب محفوظى جاى دارد * و جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند [و دست یابند]). «وَ لَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ ...»(25)؛ (ما کتابى براى آنها آوردیم که [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح دادیم ...).
پس «قرآن» داراى دو وجود است: ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات، و باطنى در جایگاه اصلى خود. لذا «قرآن» در شب قدر با همان وجود باطنى و اصلى خود ـ که داراى حقیقت واحدى است ـ یکجا بر قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرود آمد. سپس تدریجا با وجود تفصیلى و ظاهرى خود در فاصله هاى زمانى و در مناسبت هاى مختلف و پیش آمدهاى گوناگون در مدت نبوّت نازل گردید.(26)
این گونه تأویلات، از یک نوع لطافت و ظرافت برخوردار است که در صورت وجودِ مقتضى و داشتنِ سند اثباتى، مى تواند کاملا مناسب باشد. از طرف دیگر ظاهر آیات «قرآن»، به همین «قرآن» که در دست مردم است اشاره دارد و از «قرآن» دیگر و حقیقتى دیگر که پنهان از چشم همگان باشد سخن نمى گوید.
خداوند براى ابراز عظمت این ماه (رمضان) و این شب (لیلة القدر) مسئله نزول «قرآن» را در آن مطرح مى سازد. و باید این مطلب قابل فهم و درک شنوندگان باشد، و از قرآنى سخن بگوید که مورد شناسایى مردم (مورد خطاب) بوده باشد. به علاوه خبر دادن از نزول قرآن (قرآن باطنى) از جایگاه بلندتر به جایگاه پایین تر، که هر دو از دسترس مردم و حتى پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به دور است، چه فایده اى مى تواند داشته باشد، تا با این اُبُهّت و عظمت از آن یاد کند. بنابراین این گونه تأویلات زمانى مناسب است که اصل موضوع ثابت شده باشد. و اگر بخواهیم آیات مذکور را تفسیر کنیم، این گونه تأویلات چاره ساز نیست و آیات یاد شده شروع فرود آمدن قرآن را یادآور مى شود.
پی نوشت:
(1). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 185.
(2). زمخشرى گوید: «... و معنى (اُنزل فیه القرآن) ابتدء فیه انزاله» (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، زمخشرى، محمود، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 هـ ق، چاپ سوم، ج 1، ص 227)؛ بیضاوى گوید: «.. اَى ابتدء فیهِ انزاله...» (أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیضاوى، عبد الله بن عمر، محقق: محمد عبد الرحمن المرعشلى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1418 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 125)؛ شیخ محمد عبده گوید: «المراد بانزال القرآن فیه، بدؤه و أوله» (تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، محمد رشید بن علی رضا بن محمد شمس الدین، الهیئة المصریه العامه، 1990 م، ج 2، ص 128)؛ مراغى گوید: «اَى هذه الأیام هى شهر رمضان الذى بدء فیه بانزال القرآن» (تفسیر المراغى، مراغى، احمد بن مصطفى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، بی تا، ج 2، ص 63)؛ ابن شهر آشوب گوید: «القرآن فی هذا الموضع لا یفید العموم و الاستغراق و انما یفید الجنس، فأی شیء نزل فیه فقد طابق الظاهر» (متشابه القرآن و مختلفه، مازندرانى، ابن شهر آشوب، رشید الدین محمد بن على، دار البیدار للنشر، قم، 1369 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 77) و نیز گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ ای ابتدء انزاله» (مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، علّامه، قم، 1379 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 173) و هکذا قال المفید فی شرح العقائد (تصحیح اعتقادات الإمامیه، مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ص 123)؛ رسائل، شریف مرتضی، على بن حسین، تحقیق: رجائی، سید مهدی، دار القرآن الکریم، قم، 1405 قمری، چاپ اول، ج 1، ص 403 الی 405.
(3). تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تحقیق: درگاهی، حسین، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1368 هـ ش، چاپ اول، ج 2، ص 243؛ کتاب التفسیر، عیاشى، محمد بن مسعود، تحقیق: رسولى محلاتی، سید هاشم، چاپخانه علمیه، تهران، 1380 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 80؛ تفسیر قمى، قمى، على بن ابراهیم، تحقیق: موسوى جزایری، سید طیب، دار الکتاب، قم، 1367 هـ ش، چاپ چهارم، ج 1، ص 65.
(4). قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 123.
(5). همان، سوره توبه، آیات 25 و 26.
(6). همان، سوره بقره، آیه 185.
(7). همان، همان سوره، آیه 88.
(8). همان، سوره زخرف، آیه 20.
(9). تصحیح الاعتقاد، همان، ص 124.
(10). قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 32.
(11). رسائل مرتضى، همان، ج 1، ص 403 الی 405.
(12). ر. ک: مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 هـ ق، چاپ سوم، ج 5، ص 251؛ الدرّ المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى، جلال الدین، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، قم، 1404 هـ ق، ج 1، ص 189؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 هـ ش، چاپ سوم، ج 2، ص 497؛ الإتقان فی علوم القرآن، سیوطى، جلال الدین، دار الکتاب العربى، بیروت، 1421 هـ ق/ 2001 م، چاپ دوم، ج 1، ص 175.
(13). مجمع البیان، همان، ج 2، ص 497؛ الکشاف، همان، ج 1، ص 227؛ الدرّ المنثور، همان، ج 1، ص 190؛ مفاتیح الغیب، همان، ج 5، ص 251.
(14). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 185.
(15). فى ظلال القرآن، شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، دار الشروق، بیروت، قاهره، 1412 هـ ق، چاپ هفدهم، ج 1، ص 172.
(16). الإتقان فی علوم القرآن، همان، ج 1، ص 157.
(17). اعتقادات الإمامیه، ابن بابویه، محمد بن على، کنگره شیخ مفید، قم، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ص 82.
(18). مفاتیح الغیب، همان، ج 5، ص 253.
(19). تفسیر الصافى، فیض کاشانى، ملا محسن، تحقیق: اعلمى، حسین، انتشارات الصدر، تهران، 1415 هـ ق، چاپ دوم، ج 1، ص 65.
(20). قرآن کریم، سوره شعراء، آیات 193 و 194.
(21). همان، سوره اسراء، آیه 106.
(22). همان، سوره هود، آیه 1.
(23). همان، سوره زخرف، آیه 4.
(24). همان، سوره واقعه، آیات 77 الی 79.
(25). همان، سوره اعراف، آیه 52.
(26). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، انتشارات اسلامى، قم، 1417 هـ ق، چاپ پنجم، ج 2، ص 15 و 16.
منبع: علوم قرآنی، معرفت، محمد هادی، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، 1381 هـ ش، ص 55 الی 62.
درباره «نزول قرآن در شب قدر» و تعارض آن با «نزول تدریجى»، گفت و گو بسیار است و آراى مختلفی در این زمینه عرضه شده است که خلاصه اى از آن را در ذیل می آوریم:
نظر اول: آغاز نزول «قرآن» در «شب قدر» بوده است، چنان که از ظاهر آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ ...»(1)؛ ([روزه، واجب در] ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن در آن نازل شده است) به دست مى آید. بیشتر محققین این رأى را برگزیده اند؛ زیرا معاصرین نزولِ آیه از واژه «قرآن»، قرآنِ کامل را نمى فهمیدند. بر اساس این نظر آیه مذکور ابتداى نزول را مى رساند. از این رو بیشتر مفسرین آیه شریفه را این گونه تفسیر کرده اند: «.. أی بدء نزول القرآن فیه»(2) مگر کسانى که متعبّد به ظاهر روایاتند.(3) روایات درباره تفسیر «قرآن»، حجیّت تعبّدیّه ندارند؛ زیرا تعبّد در مورد عمل است، نه در مورد عقیده و درک. مخصوصا اگر روایات با ظاهر لفظ مخالف بوده و نیاز به تأویل داشته باشند. به علاوه این «قرآن» با الفاظ و عبارات و خصوصیاتش نمى تواند یک جا و در یک شب نازل شده باشد؛ مگر آن که به تأویل دست بزنیم. مثلاً در «قرآن» از گذشته اى خبر مى دهد که نسبت به اولین شبِ قدر، آینده دور محسوب مى شود.
براى مثال: «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ ...»(4)؛ (خداوند شما را در بدر یارى کرد [و پیروز شدید]؛ در حالى که شما، [نسبت به آنها]، ناتوان بودید ...).
«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا ...»(5)؛ (خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى کرد [و بر دشمن پیروز شدید]؛ و در روز حنین [نیز یارى نمود]؛ در آن هنگام که فزونى جمعیّت تان شما را مغرور ساخت، ولى [این فزونى جمعیّت] مشکلى را از شما حل نکرد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد؛ سپس پشت [به دشمن] کرده، فرار نمودید * سپس خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهایى فرستاد که شما آنها را نمى دیدید ...).
این قبیل آیات در «قرآن» بسیار است که از گذشته خبر مى دهد و اگر نزول آن در شب قدر (اولین شب قدر) بوده باشد، باید به صورت مستقبل (آینده دور) بیاید. وگرنه سخن، از حالت صدق و ظاهر حقیقت به دور خواهد بود. علاوه بر استدلال مذکور، در «قرآن» آیات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید، مبهم و مبیّن بسیار است. در حالى که مقتضى ناسخ بودن، تأخیر زمانى آیات ناسخ از منسوخ است. هم چنین بقیه تقییدات و مخصوصا بیان مبهمات که لازمه طبیعى و عادى آن وجود فاصله زمانى است. پس هرگز معقول نیست که «قرآن» موجود یک جا نازل شده باشد و نیز خود آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ...»(6)؛ و آیات مشابه از گذشته حکایت دارند، به گونه اى که شامل خود این آیات نمى شوند. پس این آیات از چیز دیگر، جز خود خبر مى دهند و آن شروع نزول «قرآن» است. توضیح اینکه این آیات خود جزء قرآنند و اگر از تمامى «قرآن» خبر مى دادند که در شب قدر نازل شده از خود نیز خبر داده اند. پس لازمه آن، این است که این آیات نیز در شب قدر نازل شده باشند و بایستى بدین صورت گفته شود: «الذی ینزل» یا «إنّا نُنزّله» تا اینکه حکایت از زمان حال باشد، ولى این آیات از غیر خود خبر مى دهند و این نیست جز آنکه بگوییم منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است نه اینکه همه «قرآن» یک جا در این شب نازل شده باشد.
شیخ «مفید» درباره گفتار «صدوق» که براى «قرآن» دو نزول فرض کرده است: دفعى و تدریجى که نظر پنجم است. مى گوید: «منشأ آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده، خبر واحدى است که نه موجب علم مى شود تا آن را باور کرد؛ و نه موجب عمل مى گردد تا آن را تعبدا پذیرفت. به علاوه نزول «قرآن» در حالات گوناگون و در مناسبت هاى مختلف که اسباب نزول خوانده مى شود، خود شاهدى است بر نپذیرفتن ظاهر آن خبر؛ زیرا «قرآن» درباره جریاناتى سخن مى گوید که پیش از حدوث آن مفهومى ندارد و نمى تواند حقیقت باشد، جز آنکه همان موقع نازل شده باشد. مثلا «قرآن» از گفته منافقین خبر می دهد: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ»(7)؛ (و [آنها از روى استهزاء] گفتند: دل هاى ما در غلاف است؛ [و ما از گفته تو چیزى نمى فهمیم، همین طور است] خداوند آنها را بخاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته، و کمتر ایمان مى آورند) و یا گفتار مشرکان را نقل مى کند: «وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَّا لَهُمْ بِذَٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ ...»(8)؛ (آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مى خواست ما آنها [فرشتگان] را پرستش نمى کردیم؛ ولى به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند ...). این گونه خبرها از گذشته است، نمى شود پیش از زمان وقوع صادر شود. در «قرآن» نظایر چنین اخباری فراوان است.(9)
«سید مرتضى علم الهدى» نیز مى گوید: «اگر شیخ ابوجعفر صدوق در اینکه «قرآن» یک جا نازل شده است بر روایات تکیه کرده باشد، آنها نه موجب علم اند و نه مایه یقین. و در مقابلِ آنها، روایات بسیارى است که خلاف آن را ثابت مى کند و قرآن را نازل شده در مناسبت هاى مختلف مى داند. برخى در مکّه و برخى در مدینه و احیانا حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) در پیش آمدهایى منتظر مى ماند تا آیه یا آیاتى نازل شود، این قبیل آیات در «قرآن» بسیار است. به علاوه خود «قرآن» صریحا دلالت دارد که به طور پراکنده نازل شده است: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»(10)؛ (و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟! این [نزول تدریجى] براى این است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم، و [از این رو] آن را بتدریج بر تو خواندیم)، آیه «کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ ...» نشان مى دهد که «قرآن» به طور پراکنده نازل شده است تا موجب استوارى قلب پیامبر(ص) گردد».(11)
نظر دوم: گروهى معتقدند که در شب قدر هر سال، آن اندازه از «قرآن» که نیاز سال بود یک جا بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل مى شد، سپس همان آیات تدریجا در ضمن سال، بر حسب مناسبت ها و پیش آمدها نازل مى گردیده است. بر این فرض، مقصود از شهر رمضان ـ که قرآن در آن نازل شده است ـ و هم چنین «لیلة القدر»، یک رمضان و یک لیلة القدر نیست؛ بلکه همه ماه هاى رمضان و همه شب هاى قدرِ هر سال منظور است. یعنى نوع مقصود است نه شخص. این نظر را به ابن جُرَیْج، «عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُرَیْج» (متوفاى 150) نسبت داده اند و برخى دیگر از دانشمندان نیز با آن موافقند.(12) این نظر با ظاهر تعبیر «قرآن» ـ چنان که گذشت ـ منافات دارد و تمام اعتراضاتى که بر نظر پنجم وارد است بر این نظر نیز وارد مى باشد.
نظر سوم: مقصود از «أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» انزل فی شأنه یا فی فضله القرآن است. «سفیان بن عُیینه» (متوفاى 198) مى گوید: «معنى الآیة: أُنزل فی فضله القرآن». «ضحاک بن مزاحم» (متوفاى 106) می گوید: «اُنزل صومه فی القرآن». برخى دیگر نیز آن را پذیرفته اند.(13) البته این احتمال با آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»(14)؛ در سوره «بقره» ممکن است سازگار باشد، اما با آیات سوره «دخان» و «قدر» سازگار نمى باشد.
نظر چهارم: بیشتر آیات قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است که برخى علما مانند «سید قطب» آن را به صورت احتمال آورده اند(15)؛ ولى هیچ نشانه اى براى اثبات این نظر در دست نیست. به علاوه این نظر مخصوص آیه سوره «بقره» است و شامل دو سوره «قدر» و «دخان» که مى گوید ما «قرآن» را در شب قدر نازل کردیم، نمى شود. بنابراین سه نظر اخیر قابل پذیرش نیستند. عمده نظر اول و نظر پنجم است.
نظر پنجم: گروهى معتقدند که «قرآن» دو نزول داشته است: دفعى و تدریجى. در شب قدر همه «قرآن» یک جا بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده، سپس در طول مدت نبوّت دوباره به تدریج نازل گردیده است. این نظر شاید مشهورترین نظر نزد اهل حدیث باشد و منشأ آن روایاتى است که این تفصیل در آنها آمده است. برخى به ظاهرِ روایات اخذ کرده و برخى با تأویل، آن را پذیرفته اند. «جلال الدین سیوطى» مى گوید: «صحیح ترین و مشهورترین اَقوال همین قول است و روایات بسیار بر آن دلالت دارد». از ابن عباس روایت کرده اند: «اُنْزِلَ الْقُرْآنُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ جُمْلَةً وَاحِدَةً اِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَ وُضِعَ فِی بَیْتِ الْعِزَّةِ ثُمَّ اُنْزِلَ نُجُوماً عَلَى النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) فِی عِشْرِینَ سَنَةً».(16)
طبق روایات اهل سنت، «قرآن» یک جا از عرش بر آسمان اول (پایین ترین آسمانها) نازل گردید، آن گاه در جایگاهى به نام «بیت العزّة» به ودیعت نهاده شد، ولى در روایات شیعه آمده است که: «قرآن» از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در «بیت معمور» نهاده شد. صدوق آن را جزء عقاید امامیه دانسته است: «أَنَّ الْقُرْآنَ نُزِّلَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ جُمْلَةً وَاحِدَةً إِلَى الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ثُم نُزِّلَ مِنَ الْبَیْتِ الْمَعْمُور فِی مُدَّةِ عِشْرِینَ سَنَةً و أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْطَى نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ الْعِلْمَ جُمْلَةً».(17) اگرچه اهل ظاهر، به ظاهر این روایات بسنده کرده، آن را همین گونه پذیرفته اند؛ ولى اهل تحقیق به دلیل اشکالات زیر آن روایات را تأویل بردهاند:
حکمت و مصلحت نزول «قرآن» از عرش به آسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن در «بیت العزة» یا «بیت معمور» چیست؟ چه حکمتى در این نقل مکان نهفته است؟ به علاوه این نزول چه سودى براى مردم یا براى پیامبر(صلی الله علیه و آله) دارد که خداوند آن را با عظمت یاد مى کند؟ آنچه از «قرآن» خواندنى است همان آیات و سوره و معانى و مفاهیم راه گشاست. آیا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول یا چهارم کسب فضیلتى است و توفیقى براى مردم ایجاد مى کند؟
«فخر رازى» در جواب این پرسش ها گفته است: «شاید تسهیل امر مورد نظر بوده است تا در موقع نیاز به نزول آیه یا سوره، جبرئیل بتواند فورا از نزدیکترین جا، آیه مورد نیاز را بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرود آورد».(18) ولى این جواب، متناسب با مقام علمى «فخر رازى» نیست؛ زیرا در «ملأ اَعلى»؛ (ماوراء الطبیعه) قُرب و بُعد مکانى وجود ندارد.
در زمینه نزول دفعى و تدریجى قرآن، بزرگان توجیهاتى دارند که بیشتر جنبه تأویل احادیث یاد شده را دارد که در اینجا به برخى از آنها اشاره می شود:
1. مقصود از نزول دفعى قرآن بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در شب قدر، آگاهى دادن پیامبر(ص) به محتواى کلى «قرآن» است. این تأویل در کلام «شیخ صدوق» آمده است. او می گوید: «وَ أنّ اللهَ أَعْطَى نَبِیَّهُ الْعِلْمَ جُمْلَةً»؛ یعنى قرآن با بیان الفاظ و عبارات در آن شب بر پیامبر(ص) نازل نشده است؛ بلکه صرفا علم به آن را به او عطا کردند و پیامبر(ص) اِجمالا بر محتواى «قرآن» آگاهى یافت.
2. «فیض کاشانى»، بیت معمور را قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانسته است؛ زیرا قلب آن بزرگوار خانه معمور خداست که در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد. پیامبر(ص)، مراتب جماد و نبات و حیوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم یعنى جهان انسانیت نایل گشته است. آن گاه «قرآن» در مدت بیست سال، از قلب پیامبر اکرم(ص) به لسان شریفش، هرگاه که جبرئیل مقدارى از آن را نازل مى کرد، جریان مى یافت.(19) این تفسیر هم مشکلى را حل نمى کند؛ زیرا چنین توجیهى بیانگر دو نوع نزول نخواهد بود، تنها آگاهى هاى کلى و محتوایى را نشان مى دهد.
3. «ابوعبدالله زنجانى» گوید: روح قرآن که اهداف عالى «قرآن» است و جنبه هاى کلى دارد، در آن شب بر قلب پاک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تجلّى یافت: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَىٰ قَلْبِکَ»(20)؛ (روح الامین آن را نازل کرده * بر قلب [پاک] تو)؛ سپس در طول سالها بر زبان مبارکش ظاهر گشت: «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنزِیلاً»(21)؛ (و قرآنى [بر تو نازل کردیم] که [آیات] آن را از هم جدا کردیم، تا آن را به تدریج و با آرامش بر مردم بخوانى؛ و به یقین آن را ما نازل کردیم).
4. «علّامه طباطبایى» همین تأویل را با بیانى لطیف تر مطرح کرده و فرموده است: «اساسا «قرآن» داراى وجود و حقیقتى دیگر است که در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از دید و درک معمولى به دور است. «قرآن» در وجود باطنى خود از هرگونه تجزیه و تفصیل عارى است. نه جزء دارد و نه فصل و نه آیه و نه سوره؛ بلکه یک وحدت حقیقى به هم پیوسته و مستحکمى است که در جایگاه بلندِ خود، استوار و از دسترس همگان به دور است».
«کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ»(22)؛ (این کتابى است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه [نازل گردیده] است!). «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(23)؛ (و این [قرآن] در لوح محفوظ نزد ما والا و استوار است!). «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(24)؛ (که آن، قرآن پر ارزشى است * که در کتاب محفوظى جاى دارد * و جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند [و دست یابند]). «وَ لَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ ...»(25)؛ (ما کتابى براى آنها آوردیم که [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح دادیم ...).
پس «قرآن» داراى دو وجود است: ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات، و باطنى در جایگاه اصلى خود. لذا «قرآن» در شب قدر با همان وجود باطنى و اصلى خود ـ که داراى حقیقت واحدى است ـ یکجا بر قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرود آمد. سپس تدریجا با وجود تفصیلى و ظاهرى خود در فاصله هاى زمانى و در مناسبت هاى مختلف و پیش آمدهاى گوناگون در مدت نبوّت نازل گردید.(26)
این گونه تأویلات، از یک نوع لطافت و ظرافت برخوردار است که در صورت وجودِ مقتضى و داشتنِ سند اثباتى، مى تواند کاملا مناسب باشد. از طرف دیگر ظاهر آیات «قرآن»، به همین «قرآن» که در دست مردم است اشاره دارد و از «قرآن» دیگر و حقیقتى دیگر که پنهان از چشم همگان باشد سخن نمى گوید.
خداوند براى ابراز عظمت این ماه (رمضان) و این شب (لیلة القدر) مسئله نزول «قرآن» را در آن مطرح مى سازد. و باید این مطلب قابل فهم و درک شنوندگان باشد، و از قرآنى سخن بگوید که مورد شناسایى مردم (مورد خطاب) بوده باشد. به علاوه خبر دادن از نزول قرآن (قرآن باطنى) از جایگاه بلندتر به جایگاه پایین تر، که هر دو از دسترس مردم و حتى پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به دور است، چه فایده اى مى تواند داشته باشد، تا با این اُبُهّت و عظمت از آن یاد کند. بنابراین این گونه تأویلات زمانى مناسب است که اصل موضوع ثابت شده باشد. و اگر بخواهیم آیات مذکور را تفسیر کنیم، این گونه تأویلات چاره ساز نیست و آیات یاد شده شروع فرود آمدن قرآن را یادآور مى شود.
پی نوشت:
(1). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 185.
(2). زمخشرى گوید: «... و معنى (اُنزل فیه القرآن) ابتدء فیه انزاله» (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، زمخشرى، محمود، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 هـ ق، چاپ سوم، ج 1، ص 227)؛ بیضاوى گوید: «.. اَى ابتدء فیهِ انزاله...» (أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیضاوى، عبد الله بن عمر، محقق: محمد عبد الرحمن المرعشلى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1418 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 125)؛ شیخ محمد عبده گوید: «المراد بانزال القرآن فیه، بدؤه و أوله» (تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، محمد رشید بن علی رضا بن محمد شمس الدین، الهیئة المصریه العامه، 1990 م، ج 2، ص 128)؛ مراغى گوید: «اَى هذه الأیام هى شهر رمضان الذى بدء فیه بانزال القرآن» (تفسیر المراغى، مراغى، احمد بن مصطفى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، بی تا، ج 2، ص 63)؛ ابن شهر آشوب گوید: «القرآن فی هذا الموضع لا یفید العموم و الاستغراق و انما یفید الجنس، فأی شیء نزل فیه فقد طابق الظاهر» (متشابه القرآن و مختلفه، مازندرانى، ابن شهر آشوب، رشید الدین محمد بن على، دار البیدار للنشر، قم، 1369 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 77) و نیز گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ ای ابتدء انزاله» (مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، علّامه، قم، 1379 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 173) و هکذا قال المفید فی شرح العقائد (تصحیح اعتقادات الإمامیه، مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ص 123)؛ رسائل، شریف مرتضی، على بن حسین، تحقیق: رجائی، سید مهدی، دار القرآن الکریم، قم، 1405 قمری، چاپ اول، ج 1، ص 403 الی 405.
(3). تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تحقیق: درگاهی، حسین، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1368 هـ ش، چاپ اول، ج 2، ص 243؛ کتاب التفسیر، عیاشى، محمد بن مسعود، تحقیق: رسولى محلاتی، سید هاشم، چاپخانه علمیه، تهران، 1380 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 80؛ تفسیر قمى، قمى، على بن ابراهیم، تحقیق: موسوى جزایری، سید طیب، دار الکتاب، قم، 1367 هـ ش، چاپ چهارم، ج 1، ص 65.
(4). قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 123.
(5). همان، سوره توبه، آیات 25 و 26.
(6). همان، سوره بقره، آیه 185.
(7). همان، همان سوره، آیه 88.
(8). همان، سوره زخرف، آیه 20.
(9). تصحیح الاعتقاد، همان، ص 124.
(10). قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 32.
(11). رسائل مرتضى، همان، ج 1، ص 403 الی 405.
(12). ر. ک: مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 هـ ق، چاپ سوم، ج 5، ص 251؛ الدرّ المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى، جلال الدین، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، قم، 1404 هـ ق، ج 1، ص 189؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 هـ ش، چاپ سوم، ج 2، ص 497؛ الإتقان فی علوم القرآن، سیوطى، جلال الدین، دار الکتاب العربى، بیروت، 1421 هـ ق/ 2001 م، چاپ دوم، ج 1، ص 175.
(13). مجمع البیان، همان، ج 2، ص 497؛ الکشاف، همان، ج 1، ص 227؛ الدرّ المنثور، همان، ج 1، ص 190؛ مفاتیح الغیب، همان، ج 5، ص 251.
(14). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 185.
(15). فى ظلال القرآن، شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، دار الشروق، بیروت، قاهره، 1412 هـ ق، چاپ هفدهم، ج 1، ص 172.
(16). الإتقان فی علوم القرآن، همان، ج 1، ص 157.
(17). اعتقادات الإمامیه، ابن بابویه، محمد بن على، کنگره شیخ مفید، قم، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ص 82.
(18). مفاتیح الغیب، همان، ج 5، ص 253.
(19). تفسیر الصافى، فیض کاشانى، ملا محسن، تحقیق: اعلمى، حسین، انتشارات الصدر، تهران، 1415 هـ ق، چاپ دوم، ج 1، ص 65.
(20). قرآن کریم، سوره شعراء، آیات 193 و 194.
(21). همان، سوره اسراء، آیه 106.
(22). همان، سوره هود، آیه 1.
(23). همان، سوره زخرف، آیه 4.
(24). همان، سوره واقعه، آیات 77 الی 79.
(25). همان، سوره اعراف، آیه 52.
(26). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، انتشارات اسلامى، قم، 1417 هـ ق، چاپ پنجم، ج 2، ص 15 و 16.
منبع: علوم قرآنی، معرفت، محمد هادی، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، 1381 هـ ش، ص 55 الی 62.