المسیر الجاریه :
تاریخچه استفاده از عطر و عطرسازی در ایران
رسانه اخلاقی و حفظ حریم خصوصی افراد براساس آموزه های اسلامی
ماهیت، رویکردها و چالش های اخلاق رسانه
رمز و راز عدم قیام مسلحانه امام صادق (ع)
بلیط تهران ازمیر؛ چطور ارزان ترین پرواز را رزرو کنیم؟
معماری روابط عادلانه کارگر و کارفرما در اسلام
هوش مصنوعی، همیار کشاورزان در دوران کمآبی
راه های خلاصی از شر لکه روغن روی دیوار و سرامیک
مذاکره یا تحمیل؟ بررسی عوامل ناکامی مذاکرات ایران و آمریکا از دیدگاه رهبر انقلاب
رزرو هتل داریوش کیش: سفری با اصالت با طعم آسایش بینهایت
پیش شماره شهر های استان تهران
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
لیست ویژگیهای شخصیتی
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟

آن يار کز او خانه ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود آن يار کز او خانه ما جاي پري بود
بيچاره ندانست که يارش سفري بود دل گفت فروکش کنم اين شهر به بويش

به کوي ميکده يا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقي و شمع و مشعله بود به کوي ميکده يا رب سحر چه مشغله بود
به ناله دف و ني در خروش و ولوله بود حديث عشق که از حرف و صوت مستغنيست

ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود
تعبير رفت و کار به دولت حواله بود ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود
تدبير ما به دست شراب دوساله بود چهل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت

گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود گوهر مخزن اسرار همان است که بود
لاجرم چشم گهربار همان است که بود عاشقان زمره ارباب امانت باشند

يک دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود يک دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود
رجعتي ميخواستم ليکن طلاق افتاده بود از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب

دوش ميآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهاي سوخته بود دوش ميآمد و رخساره برافروخته بود
جامهاي بود که بر قامت او دوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي

نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفي ما که ز ورد سحري مست شدي شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

من و انکار شراب اين چه حکايت باشد
من و انکار شراب اين چه حکايت باشد غالبا اين قدرم عقل و کفايت باشد
تا به غايت ره ميخانه نميدانستم ور نه مستوري ما تا به چه غايت باشد

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم داغ سوداي توام سر سويدا باشد

به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد
به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد