المسیر الجاریه :
چشمههای حکمت صادقی: رهیافتی قرآنی به آموزههای امام جعفر صادق (ع)
تاریخچه استفاده از عطر و عطرسازی در ایران
رسانه اخلاقی و حفظ حریم خصوصی افراد براساس آموزه های اسلامی
ماهیت، رویکردها و چالش های اخلاق رسانه
رمز و راز عدم قیام مسلحانه امام صادق (ع)
بلیط تهران ازمیر؛ چطور ارزان ترین پرواز را رزرو کنیم؟
معماری روابط عادلانه کارگر و کارفرما در اسلام
هوش مصنوعی، همیار کشاورزان در دوران کمآبی
راه های خلاصی از شر لکه روغن روی دیوار و سرامیک
مذاکره یا تحمیل؟ بررسی عوامل ناکامی مذاکرات ایران و آمریکا از دیدگاه رهبر انقلاب
پیش شماره شهر های استان تهران
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
لیست ویژگیهای شخصیتی
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
باده از جام تجلي صفاتم دادند بيخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند
محرمي کو که فرستم به تو پيغامي چند حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند
هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد

بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالاي چمان از بن و بيخم برکند بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند
که به رقص آوردم آتش رويت چو سپند حاجت مطرب و مي نيست تو برقع بگشا

اي پسته تو خنده زده بر حديث قند
مشتاقم از براي خدا يک شکر بخند اي پسته تو خنده زده بر حديث قند
زين قصه بگذرم که سخن ميشود بلند طوبي ز قامت تو نيارد که دم زند

صبا به تهنيت پير مي فروش آمد
صبا به تهنيت پير مي فروش آمد که موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

به وفاي تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان ميشد و در آرزوي روي تو بود به وفاي تو که بر تربت حافظ بگذر
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود

قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ور نه هيچ از دل بيرحم تو تقصير نبود قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
هيچ لايقترم از حلقه زنجير نبود من ديوانه چو زلف تو رها ميکردم

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بيداد کني شرط مروت نبود خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
آن چه در مذهب ارباب طريقت نبود ما جفا از تو نديديم و تو خود نپسندي

ياد باد آن که سر کوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاک درت حاصل بود ياد باد آن که سر کوي توام منزل بود
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک

پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود
مهرورزي تو با ما شهره آفاق بود پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود ياد باد آن صحبت شبها که با نوشين لبان