المسیر الجاریه :
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 19 – ثبت خودکار رویدادها (Logs)
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 18 – نگهداری مستندات
نشانه های اضطراب ازدواج چیست + راه های درمان
بهترین و مناسب ترین تغذیه دانش آموزان برای مدرسه
حکم شرعی معامله طلای آب شده از دیدگاه مراجع تقلید
نکات ایمنی هنگام انفجار و حملات موشکی
آموزش کنسروسازی خانگی برای شرایط بحرانی
آموزش ساده کمک های اولیه و درمان های اضطراری در خانه
استکبارستیزی، دکترین توحیدی مقاومت؛ تبیین مفهوم قرآنی و بازخوانی اندیشه امام راحل
چرا سیزده آبان، «روز دانشآموز» است؟
چهار زن برگزیده عالم
گناهان حضرت یوسف در قرآن
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
پیش شماره شهر های استان گیلان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان
داستانی درباره روزه گرفتن
جیکی گنجشک کوچکی است که روزه گرفته و خیلی گرسنه شده اما بالاخره افطار میشه و اون از اینکه یک روز کامل روزه گرفته خیلی خوشحاله.
داستان
داستانی درباره افطار به قلم مریم کوچکی
« کلید گم شده بود» داستانی است از مریم کوچکی و با موضوع ماه رمضان، روزه و افطار.
داستان
داستانی درباره ساواک به قلم احمد عربلو
«آخر خوش یک داستان» داستانی است از احمد عربلو که به دوره قبل از انقلاب و فضای پر از ترس و سکوت و خفقان آن دوره اشاره دارد.
داستان
داستانی درباره سخن چینی به قلم مریم کوچکی
مریم کوچکی در داستان «مامانِ یکی از بچه ها» به شیطنت های دوران مدرسه و تنبیه شدنشان از سوی مدیر مدرسه می پردازد.
داستان
هرکس وظیفه ای دارد
مقاله «هرکس وظیفه ای دارد» نوشته مریم کوچکی به موضوع عزاداری در ایام محرم و سهم و وظیفه هر کس در قبال امام حسین علیه السلام می پردازد.
داستانک
گربهی آزاد
گربهی سفیدی در خانهی پیرزنی زندگی میکرد. پیرزن از دست گربه آسایش نداشت. گربه، پیرزن را خیلی اذیت میکرد. از چوب گربهزنی پیرزن هم کاری ساخته نبود. بارها اتفاق میافتاد که گربهی شکمو گوشت پخته یا...
داستان
من دیگر برای خودم کسی شده ام
داداش رحیم تندی در اتاق را بست و به طرف کوچه دوید. رفتم دم در، سعید سرکوچه ایستاده بود، داداش ترک موتورش نشست و رفتند. خیالم راحت شد رفت تا آخر شب بیاید. من هم رفتم توی اتاق و در را بستم. شروع کردم به...
داستان
داستانی در مورد ماه محرم به قلم زهرا عبدی
چندین ماه بود که بابا گوشه خانه خوابیده بود، سکته قلبی کرده بود؛ اما به خیر گذشته بود. هروقت توی اتاق بالای سرش می رفتم، بغض گلویم را می گرفت.
داستان
خشم و خجالت
هوای خنک صبحگاهی از پنجرهی باز وارد کلاس میشد و صورت ما را نوازش میکرد. کاش بعد از ظهرها هم اینطوری بود؛ ولی تابستان همین خنکای صبحگاهی را دارد که مثل عمر گل کوتاه است.
چشم دوختم به گوشهی تخته سیاه...
داستان
داستانی در مورد کمک به والدین به قلم هاجر زمانی
یکی از مهمترین روشهای کمک کردن به پدر و مادر این است که به آنها توجه داشته باشید.