المسیر الجاریه :
طوفان الاقصی در آیینه بیانات رهبر انقلاب؛ از تبیین حقیقت تا ترسیم آینده مقاومت
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 6: قاعده طبقهبندی سیستمهای هوش مصنوعی پرریسک
چرا امت اسلامی نمیتواند متحد شود؟
حرف زدن سالمندان در خواب، نشانه خطر است؟
طوفان الاقصی؛ نقطه عطف مقاومت فلسطین و شکست راهبردی رژیم صهیونیستی
چرا سرانه مطالعه در کودکان کاهش یافته؟ بررسی دلایل و راهکارها
نشانه کلیدی برای شناسایی یک خبر جعلی (Fake News)
آیا سرطان روده با آزمایش مدفوع مشخص می شود؟
داستان خواندنی شکلگیری آمنین؛ یکی از بزرگترین گروههای زیارتی کشور!
تغذیه سالمندان؛ آنچه نباید بخورند
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
حمامی که تنها با یک شمع گرم می شد
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
مخترعین معروف و اختراعات آنان
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
پیش شماره شهر های استان تهران
نحوه خواندن نماز والدین
پیش شماره شهر های استان گیلان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن

مثل آنها باشيم
در عمليات خيبر پشت خاکريز بوديم در حالي که داشت خشاب تفنگش را پر مي کرد رو کرد بهم و گفت مهدي اين آخرين خشاب من است! خيلي تعجب کردم، قمقمه اش را گرفتم و کمي آب خوردم و به او پس دادم اما نگاهم به محمدرضا...

پيکري بر آسمان
• سال 1341 محله نوخواجو نوزادي را در آغوش گرفت که نامش را عباس نهادند. • الله اکبر، تکبيره الاحرام و اين صداي کودکي عباس بود که مأذنه هاي مسجد محله نوخواجو شنيده مي شد. • از همان کودکي مقيد به انجام...

نُه منهاي دو مساوي با عددي بهشتي
اواخر سال ۵۸ يا اوايل سال ۵۹ مسألة کردستان بهطور جدي پيش آمد. آنموقع «علياکبر محمدحسيني» و سيچهل نفر، رسماً عضو سپاه نبودند، ولي همه در رفتن به کردستان مصمم بودند. در خرداد سال ۵۹ و پيش از شروع جنگ...

مادر، جوان شهيدش را شناخت!
شيميايي بود. از شش سال سختي جراحيهايش در خارج ميگفت. 67 سانت از رودهاش نبود. ميگفت، با همين دستهايش 250 شهيد را از زير خاك بيرون آورده و همينقدر كه دعاي پدر و مادر شهدا پشتش است، براي آخرتش كفايت...

كبوترها مرثيه ميخواندند!
کلاس دوم راهنمايي، در مدرسة شهيد «مدرس» الوکلاته درس ميخواند. هر صبح، در گرگ ميش هوا، چهار کيلومتر پياده ميرفت و در تاريکي غروب برميگشت. چهل تا کبوتر داشت، عاشق کبوترهايش بود. از مدرسه که برميگشت،...

صداي چهل شهيد به هم بسته!
اسفند سال 60 بود؛ يعني درست يک سال پس از شهادت عمويم، من در پادگان «المهدي(عج)» چالوس، يک لحظه از اتوبوس چشم برنميداشتم. نيروها يکييکي سوار اتوبوس ميشدند و من همچون کبوتري پر و بال بسته، براي رهايي...

شهدا با خود بركت آوردند!
در زندگي ما کم نيستند لحظه هايي که عادي يا غير عادي، ما را پَر مي دهند به يک جاي دور؛ جايي که انگار با همة دور بودنش، همين نزديکيهاست، جايي که با تمام وجود حسش مي کنيم، مي شناسيمش و برايمان آشناست. مطالب...

سقوط آزاد از تخت عذاب
پس از آموزشهاي روزانه، عرق ريختن در ميدان فوتبال و واليبال، بعضيها هم سرکشيها به قسمتهاي مختلف لشکر و ديد و باز ديد از دوستان، بچهها سينهخيز و کشان کشان، خودشان را به آسايشگاه ميرساندند. داخل آسايشگاه...

دوازده روز پوتينها پايمان بود!
اشاره: از لرهاي دلاور و اهل شهر دهدشت استان كهكلويه و بويراحمد است. در بسياري از عملياتهاي جنگ حضور داشته و اينك بازنشستة سپاه است. از سوم دبيرستان وارد جنگ شده و در والفجر مقدماتي شركت داشته است. سال...

پلاک آشنا /صیاد دل ها(شهید علی صیاد شیرازی)
پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و موفق به اخذ مدرک لیسانس از آن دانشکده شد. * سال 1352 جهت ادامه تحصیل و گذراندن دوره های تخصصی هواسنجی بالستیک و توپخانه به امریکا نقل مکان کرد....