المسیر الجاریه :
مسیرهای نورانی بهشت: واکاوی عوامل رستگاری در قرآن و سنت
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 11 – مستندات فنی
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده ۱۰ – داده و حاکمیت داده
طرز تهیه چند دسر خوشمزه با به
طریقه درست کردن دمنوش به
تقدم واجبات بر مستحبات: از نگاه معصوم تا تطبیق در زندگی
آیا به برای درمان اسهال مناسب است؟ + طریقه مصرف
پایتخت همه کشورهای جهان به تفکیک قاره ها
داستان کوه گنبد باز نطنز چیست؟
آشنایی با تنها کوهی در جهان که قله ندارد
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
حمامی که تنها با یک شمع گرم می شد
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
مهاجرت حیوانات
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
مخترعین معروف و اختراعات آنان
چهار زن برگزیده عالم
گناهان حضرت یوسف در قرآن
نصوح کیست؟ و توبه نصوح چیست؟

پيکان 57 ، پرايد 75
چشمام که وا شد، فقط چشماي اون بود توي چشمام؛ فتانه. بدجوري ترسيده بود انگاري. فکر کرد نفهميدم، ولي من که فهميدم. گره کج و کوله روسري اش داد مي زد چه جوري خودش را رسونده تا اينجا. الهي دو نصف شه اوني که...

چند بار « يا حسين » گفت و به کما رفت
مدت کوتاهي بود که با جانباز عزيز، جناب کلهر آشنا شده بوديم و قصد داشتيم براي شنيدن خاطراتش از جنگ به سراغش برويم که خبر رسيد که حالشان خراب شده و ما به اميد اينکه حالشان رو به بهبود بگذارد عزم رفتن به...

گلوله هايي که به هدف خوردند
روزهاي اول جنگ، وضع بسيج و سپاه زياد خوب نبود. چون امکانات خاصي در اختيار نداشتند. کل سپاه خراسان در آن ابتدا در دو گردان ابوذر و حر خلاصه مي شد که آقاي ثامني و شهيد شريفي از فرماندهان آن بودند.هنوز لشگر...

شهادت با سرب مذاب
شهيد « مرتضي توپ چي » معلم ما بود . من تحت تأثير اين معلم بزرگوار در مسير انقلاب قرار گرفتم. تقريباً دو سال قبل از پيروزي انقلاب ،از سن سيزده سالگي در فعاليت هاي انقلابي شرکت مي کردم. مي شود گفت که من...

من و چاخان چي هاي محله
آقا جان ترش کرد و گفت: رو حرف من حرف نيار . بچه هم بچه هاي قديم. مي بيني حاج خانم؟
مادرم که از سر صبح درحال اشک ريختن و آبغوره گيري بود، يک فين جانانه در دستمال کاغذي کرد و با صداي دو رگه گفت: رفته اسم...

جراحت در اسارت
ياري دهنده روح و روان دوستان بود . خنده بر لبان بچه ها مي نشاند. اسمش ناصر بود و از بچه هاي لشکر 27 که در محل هاشمي تهران سکونت داشت. حاضر جواب بود و کم نمي آورد ! چشم چپش را در جنگ به خدا پس داده بود...

تصوير تاريک و گل هاي آفتابگردان
پاسخ سردار سعيد قاسمي درباره واقعه اعزام قواي محمد رسول الله (ص) به لبنان
فبشر عبادالذين يستمعون القول و يبتعون احسنه؛ پس بشارت ده به بندگاني که به سخن گوش مي سپارند و بهترين آن را پيروي مي کنند.( زمر...

اسلحه ي سري !
فرمانده اردوگاه اسراي ايراني، با بهت و حيرت به تکه کاغذي که يکي از سربازهايش جلوي چشمان او گرفته بود خيره شده بود و لام تا کام حرفي نمي زد.
سرباز دوباره تکرار کرد:« قربان! اين همان نامه است! آنها با اين...

دروغ شاخدار
هميشه دلش مي خواست مثل دايي احمد منتظر آمدنش باشند. هر جا مي رفت حوصله ي همه را سر مي برد. يعني دلش مي خواست اين طوري شود اما... عمه، خاله، مادربزرگ تا او را مي ديدند براي خلاص شدن از دستش دنبال بهانه...

داستانک ( 4 )؛ تانک
يکدفعه ديديم يک تانک عراقي از دور چرخيد و دور زد و يک راست آمد طرف ما. هر کسي به سويي دويد. آماده شديم که تانک را بزنيم.
تانک، وقتي که به نزديکي مي رسيد، ناگهان ايستاد. دريچه ي بالايي اش آرام باز شد...