المسیر الجاریه :
نهر جاسم ادبیات دفاع مقدس

نهر جاسم

شناسایی مرحله تکمیلی کربلای پنج هوا تازه تاریک شده بود که ما از سمت مردابی که به نهر جاسم ختم می شد، حرکت کردیم. ساقه های نی که تا سینه های ما قد کشیده بود اطرافمان را احاطه کرده بود. بوی نم، مثل بوی...
یک خاطره ادبیات دفاع مقدس

یک خاطره

ماه مبارك رمضان از راه مي رسيد چرا كه جشن هاي ماه پيامبر ، نويد ماه خدا را مي داد و در آن زمان ايام ماه مبارك در ارديبهشت ماه بود و اگر گرماي خوزستان را به آن اضافه كنيم روزه گرفتن تازه معني خودش را پيدا...
فرشته آهنی ادبیات دفاع مقدس

فرشته آهنی

شب اول عملیات والفجر 8 پیشروی بچه ها غیر قابل تصور بود صبح روز اول وقتی فرمانده گردان اعلام کرد که کنار جاده فاو بصره مستقر شده ایم .... فرمانده لشکر باور نمی کرد !!!! گفت: همانجا باشید جلوتر نروید تا...
مسعود چفیه !؟ ادبیات دفاع مقدس

مسعود چفیه !؟

بعضی از بچه های قدیمی تر جبهه یه صندوق مهمات را می کردند کمد ! توی كمد مسعود همیشه یکی دو تا چفیه تر و تمیز و معطر اضافه بود. بعضی ها فکر می کردند نکنه با عمو فرج تدارکاتی حسابی رفیقه و هی ازش چفیه...
انـــفـــجــار مــيــن ادبیات دفاع مقدس

انـــفـــجــار مــيــن

شايد نتوان رزمنده ای را يافت که در طول دوران دفاع مقدس نمونه هايی از امدادهای غيبی را نديده يا نشنيده باشد . حقير نيز هر چند خود را لايق عنايات خاص الهی نمی دانستم ، اما بارها به چشم خويش،شاهد عنايت حق...
شکارچی تانک ادبیات دفاع مقدس

شکارچی تانک

والفجر 8 – فاو قرار بود تانک هایی رو که از طرف نخلستان میان من بزنم و اونایی رو که از طرف جاده میان برادر وهاب بزنه با صدای نفربری که از طرف جاده میومد دادم زدم : وهاب حاضر باش داره میاد ! ده بزنش...
رکورد مرخصي ادبیات دفاع مقدس

رکورد مرخصي

به دليل اينکه تا قبل از خدمت مقدس سربازی ، چند بار توفيق حضور در جبهه ها را يافته ، طعم شيرين جهاد را چشيده ، امدادهای غيبی را ديده و خاطرات بسياری را تجربه کرده بودم، داوطلب گذراندن خدمت مقدس سربازی در...
شوخی در معرکه ادبیات دفاع مقدس

شوخی در معرکه

نيمه های شب بود که بعد از گذشتن از چندين ميدان مين و کانال و درست در وسط آخرين ميدان مين ، باز هم به افتخار مجروحيت نائل آمدم . در کنار بنده يکی از دوستان عزيز و قديمی هم مجروح شده بود و به دليل شدت جراحت...
چند خاطره پیرامون شهید حاج محمد ابراهیم همت محمد ابراهیم همت

چند خاطره پیرامون شهید حاج محمد ابراهیم همت

گوشه ای از خاطرات کردستان به قلم شهید: «در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همکاری بی دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاکسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به انجام رسید و به خواست خداوند و امدادهای...
بلند شو كمی استراحت كن ادبیات دفاع مقدس

بلند شو كمی استراحت كن

منعش نمی كردی صبح را به ظهر و ظهر را به شب و شب را به صبح می رساند در رختخواب، خیلی بی حال و حس بود. چشمت كه به او می افتاد بی اختیار خمیازه می كشیدی، احساس خستگی و رنجوری به تو دست می داد و جاجا می كردی...