المسیر الجاریه :
طوفان فکری کلاس مدرسه و دانشگاه

طوفان فکری کلاس

حال از بچه‌ها بپرسید که چه کارهایی می توان انجام داد که این تخته شرایط بهتر و مطلوب تری از وضع فعلی اش پیدا کند؟ جلسه درس آغاز میشود، قطعا در ابتدا بچه‌ها خیلی سخت ایده ارائه میدهند، اما مطمئنا بعد از...
دانش آموز مارک­دار داستان

دانش آموز مارک­دار

با مدیر مدرسه وارد کلاس شد. معلوم بود لباس هایش مارک دار است و خداد تومان قیمتش است. این را من هم که لباس های دست دوم داداشم را می پوشیدم فهمیدم.
قصه های حسنی (آقا معلم کتش را نپوشید) طنز

قصه های حسنی (آقا معلم کتش را نپوشید)

آقای مدیر به ما خیر مقدم گفت وگفت: «شما گل هستید...و دیگر بزرگ شده‌اید.» ما هم صف ایستاده بودیم و می‌زدیم پس گردن هم و می‌خندیدیم. چند تا آقا که کت و شلوار پوشیده بودند و می‌خندیدند، آمدند و به آقای...
استاد داستان

استاد

کتاب پیش روی سید حسین باز بود اما نگاه او خط اول کتاب مانده بود . ساعتی می شد که سید حسین در فکر بود، نمی دانست باور کند آنچه را که امروز دیده و شنیده بود.با خود گفت: چرا تا امروز متوجه حضور آن مرد جوان...
خشم و خجالت داستان

خشم و خجالت

هوای خنک صبحگاهی از پنجره‌ی باز وارد کلاس می‌شد و صورت ما را نوازش می‌کرد. کاش بعد از ظهرها هم این‌طوری بود؛ ولی تابستان همین خنکای صبحگاهی را دارد که مثل عمر گل کوتاه است. چشم دوختم به گوشه‌ی تخته سیاه...