المسیر الجاریه :
آنان که خاک را به نظر کيميا کنند حافظ شیرازی

آنان که خاک را به نظر کيميا کنند

آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند آنان که خاک را به نظر کيميا کنند باشد که از خزانه غيبم دوا کنند دردم نهفته به ز طبيبان مدعي
غلام نرگس مست تو تاجدارانند حافظ شیرازی

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

خراب باده لعل تو هوشيارانند غلام نرگس مست تو تاجدارانند و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند حافظ شیرازی

سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند

پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند ز زلف عنبرين جان‌ها چو بگشايند بفشانند به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند
در نظربازي ما بي‌خبران حيرانند حافظ شیرازی

در نظربازي ما بي‌خبران حيرانند

من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند در نظربازي ما بي‌خبران حيرانند عشق داند که در اين دايره سرگردانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
سرو چمان من چرا ميل چمن نمي‌کند حافظ شیرازی

سرو چمان من چرا ميل چمن نمي‌کند

همدم گل نمي‌شود ياد سمن نمي‌کند سرو چمان من چرا ميل چمن نمي‌کند گفت که اين سياه کج گوش به من نمي‌کند دي گله‌اي ز طره‌اش کردم و از سر فسوس
آن کيست کز روي کرم با ما وفاداري کند حافظ شیرازی

آن کيست کز روي کرم با ما وفاداري کند

بر جاي بدکاري چو من يک دم نکوکاري کند آن کيست کز روي کرم با ما وفاداري کند وان گه به يک پيمانه مي با من وفاداري کند اول به بانگ ناي و ني آرد به دل پيغام وي
کلک مشکين تو روزي که ز ما ياد کند حافظ شیرازی

کلک مشکين تو روزي که ز ما ياد کند

ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند کلک مشکين تو روزي که ز ما ياد کند چه شود گر به سلامي دل ما شاد کند قاصد منزل سلمي که سلامت بادش
طاير دولت اگر باز گذاري بکند حافظ شیرازی

طاير دولت اگر باز گذاري بکند

يار بازآيد و با وصل قراري بکند طاير دولت اگر باز گذاري بکند بخورد خوني و تدبير نثاري بکند ديده را دستگه در و گهر گر چه نماند
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد حافظ شیرازی

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد حالتي رفت که محراب به فرياد آمد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو ديدي همه بر باد آمد
عشق تو نهال حيرت آمد حافظ شیرازی

عشق تو نهال حيرت آمد

عشق تو نهال حيرت آمد وصل تو کمال حيرت آمد بس غرقه حال وصل کخر هم بر سر حال حيرت آمد