المسیر الجاریه :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
ادبیات دفاع مقدس
مقاومت تا پای جان
فرمانده گردان داد می زد: « شیمیایی، ماسک ها تونو بزنید» و می دوید.
رفتیم توی یکی از سنگرهایی که تازه گرفته بودیم. حاج حسین آنجا بود.
ادبیات دفاع مقدس
فرمانده کار مکروه نباید بکند
سیلی های حاج احمد شاید معروف ترین یادگارهای او باشد. راستش سیلی زدن به گوش افراد خاطی، شدیدترین تنبیه از طرف ایشان محسوب می شد. علاوه بر دشمنان که سیلی های سختی از حاجی خورده اند، دوستانی هم از نوازش او
ادبیات دفاع مقدس
نفوذ در قلب ها
سربازی داشتیم که مسئول تدارکات یکان بود. دوره ی کوتاهی را در بهداری طی کرده بود و با کمک های اولیه آشنا بود. یک بار در حین حمل غذا متوجه می شود که به بازوی یکی از فرماندهان آتشبار ترکش خورده است. خود را...
ادبیات دفاع مقدس
نفوذ در عمق و شناسایی دقیق
در همین کربلای پنج، توی 113 M با حاج نبی و چند نفر دیگر نشسته بودیم که گلوله ای خورد جلوی 113 M. حاج نبی و دو سه نفر دیگر زخمی شدند. حاج نبی گفت مومن باقری! دو تا گردان بردار و با حسین خرازی برو جلو. قرار
ادبیات دفاع مقدس
متانت و سعه ی صدر
مرحله ی دوم عملیات رمضان فرا رسید؛ قرار شد گردان ما با یکی از گردان های برادران ارتشی تلفیق گردیده و عملیات را به صورت مشترک انجام دهیم. این ابتکار که از مدت ها پیش شروع شده بود، هنوز خیلی جا نیفتاده بود...
ادبیات دفاع مقدس
خاکریز انحرافی
در کشاکش عملیات بدر، آماده ی فروپاشی پاسگاه شناوری از دشمن بودیم؛ پاسگاهی که در مسیر آبراه قرار داشت و برای تردد قایق های موتوری و نفرات اصلی و پشتیبانی، خطری جدی بود. نیروهای بعثی در حفظ آن پاسگاه پای
ادبیات دفاع مقدس
پختگی و رازداری
قله ی 182 در اطراف شهر شوش از نظر نظامی موقعیت ویژه ای داشت. آقا حبیب بعد از عملیات فتح المبین مأمور تسخیر آن قله شد. چاره کار در این بود که وی به اتفاق نیروهایش تا حدی روی تپه ها حرکت کنند. ساعاتی از...
ادبیات دفاع مقدس
سخت کوش و مسئولیت پذیر
همیشه آرزو می کرد که خداوند او و رزمندگان دیگر را در شرایط سخت امتحان کند. او می گفت: « شنیده ام که در صدر اسلام، به ویژه محاصره ی اقتصادی مسلمانان و زندگی پر مشقّتشان در « شعب ابی طالب» و یا کمبود مواد...
ادبیات دفاع مقدس
فرمانده ی بحران ها
اسحاق بسیار شکیبا بود و هیچگاه عصبانی نمی شد. اگر چیزی موجب عصبانیّت او می شد، به اتاقش می رفت و مدّتی را به خواندن قرآن یا کتاب می پرداخت. عصبانیّت او بسیار مقطعی بود. یک بار که قرار بود برای مدّت چهل...
ادبیات دفاع مقدس
عذرخواهی از نیرو
تابستان شصت و دو بود؛ قبل از عملیّات والفجر مقدماتی. حسین در حال صحبت با یک نفر بود. به طرفش رفتم. ناگهان دیدم سیلی محکمی به صورت شخصی که جلویش ایستاده بود، زد. تعجب کردم. آن جوان به گریه افتاد و رفت....