المسیر الجاریه :
بوی از یار مرا بی سرو سامان کرده
بوی از یار مرا بی سرو سامان کرده<br />
مبتلایم به غم و غربت هجران کرده<br />
سالها رفت و دلم طالب دیدار نشد<br />
غفلت از دوست مرا سخت پشیمان کرده
از غم هجر دلم شوق گریبان دارد
از غم هجر دلم شوق گریبان دارد<br />
دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟<br />
نه فقط در غم دلبر دلِ من میسوزد<br />
هرطرف مینگرم عاشق حیران دارد
قرار آخر دلهای بیقرار بیاید
دعا کنید که با پرچم امام شهیدان<br />
یگانه منتقم خون کردگار بیاید<br />
دعا کنید که این صبح جمعه از سوی مکه<br />
قرار آخر دلهای بیقرار بیاید<br />
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل<br />
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود<br />
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا<br />
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست<br />
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست<br />
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس<br />
که به هر حلقه زلف تو گرفتاری هست
به لب رسیده مرا جان چرا نمی آیی
به لب رسیده مرا جان چرا نمی آیی<br />
رسیده عمر به پایان چرا نمی آیی<br />
سیاه چون شب تار است روز یارانت<br />
کجایی ای مه تابان چرا نمی آیی
دردیست مرا بی تو که درمان نپذیرد
دردیست مرا بی تو که درمان نپذیرد<br />
درمان من این است که بیمار تو باشم<br />
گر خلعت وصل تو برازنده من نیست<br />
بگذار که در سایه دیوار تو باشم
جلوه کن تا زنگ غم از سینه ها زایل شود
جلوه کن تا زنگ غم از سینه ها زایل شود<br />
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود<br />
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی<br />
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
خون پاک شهدا منتظر توست بیا<br />
سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا<br />
وارث خون خدا و پسر خون خدا<br />
به خدا خون خدا منتظر توست بیا
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید<br />
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید<br />
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش<br />
زده ام فالی و فریادرسی میآید