المسیر الجاریه :
دلم گرفت خدایا از این همه جدایی مهدوی

دلم گرفت خدایا از این همه جدایی

دلم گرفت خدایا از این همه جدایی<br /> بگو که می رسد کِی دیدار آشنایی<br /> شکستم از غمِ هجر چو مرغِ پَر شکسته<br /> زدوریِ حبیبم غمی به دل نشسته<br />
مشتاق دیدن پسر فاطمه کسی ست مهدوی

مشتاق دیدن پسر فاطمه کسی ست

مشتاق دیدن پسر فاطمه کسی ست<br /> کز هر غمی رسیده پی جستجوی تو<br /> ای دل بیا که لشگر خون خدا شوی<br /> آمادۀ مدینه و کرببلا شوی<br />
من با دل تو فاصله را کم نکرده ام مهدوی

من با دل تو فاصله را کم نکرده ام

من با دل تو فاصله را کم نکرده ام<br /> محروم تا به کی دلم از گفتگوی توست<br /> آماده می کنم دل خود را برای تو<br /> خوش آن دلی که بسته به یک تار موی توست<br />
عالم به غم نشسته و در آرزوی توست مهدوی

عالم به غم نشسته و در آرزوی توست

عالم به غم نشسته و در آرزوی توست<br /> دنیا در آستانۀ دیدار روی توست<br /> کم کم ظهور دور تو نزدیک می شود<br /> این فصل غم، بهار رسیدن به کوی توست<br />
کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا مهدوی

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا<br /> تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا<br /> هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی<br /> به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا<br />
پروانه سوخت تا نفسی محرمت شود مهدوی

پروانه سوخت تا نفسی محرمت شود

پروانه سوخت تا نفسی محرمت شود<br /> بس نکته هست تا که کسی محرمت شود<br /> عمری گذشت و فاصله نگذاشت تا دلم<br /> حتی به وسعت نفسی محرمت شود<br />
گر تواضع پیشه سازم خاک پایش می‌شوم مهدوی

گر تواضع پیشه سازم خاک پایش می‌شوم

گر تواضع پیشه سازم خاک پایش می‌شوم<br /> خودپرستی کرده ام بسیار دور افتاده ام<br /> غم، دل بشکسته و چشم پر آبم می‌دهد<br /> غم ندارم من از آن غمخوار دور افتاده ام
روزگاری رفته و از یار دور افتاده ام مهدوی

روزگاری رفته و از یار دور افتاده ام

روزگاری رفته و از یار دور افتاده ام<br /> من از آن گل بس که هستم خوار دور افتاده ام<br /> کاش مانند دلم ساکن به کویش می‌شدم<br /> هم ز دل هم از شه دلدار دور افتاده ام<br />
خدا کند که سحر بعد شام تار بیاید مهدوی

خدا کند که سحر بعد شام تار بیاید

خدا کند که سحر بعد شام تار بیاید<br /> دعا کنید که روز ظهور یار بیاید<br /> چو نخل خشک بگیرید دست خویش به بالا<br /> دعا کنید که نخل دعا به بار بیاید<br />
دوباره جمعه شد و انتظار یاری که مهدوی

دوباره جمعه شد و انتظار یاری که

دوباره جمعه شد و انتظار یاری که<br /> توقّع فرجش از دم اذان می رفت<br /> دوباره جمعه شد و ندبه های پی در پی<br /> که از زمین به بلندای آسمان می رفت<br />