المسیر الجاریه :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟
چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟
هنوز...
در سلام بادها پیچیده می آید کسی
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده<br />
در سلام بادها پیچیده می آید کسی<br />
کهکشانی از پرستو در پناهش پرفشان<br />
آسمان در آسمان کوچیده می آید کسی<br />
خواب دیدم، خواب دیده در خیالی دیده اند<br />
از...
از میان اشک ها خندیده می آید کسی
از میان اشک ها خندیده می آید کسی<br />
خواب بیداری ما را دیده می آید کسی<br />
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب<br />
از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی
کسی که آمدنی بود و هست، می آید
به ناگهانی یک لحظه عبور سپید<br />
خیال می کنم آن تک سوار می گذرد<br />
کسی که آمدنی بود و هست، می آید<br />
بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد
قطار عمر که در انتظار می گذرد
اگر چه روز من و روزگار می گذرد<br />
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد<br />
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است<br />
قطار عمر که در انتظار می گذرد
شده قلب همه یاران اسیر رشته هجران
شده قلب همه یاران اسیر رشته هجران<br />
به یاری گرفتاران بیا ای تک سوار ما<br />
سوارانی روانندو به پاها سلسله دارند<br />
مگر جانا نمیبینی به نیزه راس یار ما<br />
بیا ذکر مصیبت کن ز جای پای سرخ...
خزان بی تو بودن را کجا تاب آورم ای گل
خزان بی تو بودن را کجا تاب آورم ای گل<br />
بیا تا با نسیم تو رسد از ره بهار ما<br />
به شام دوریت یارا غم هجرت کشد ما را<br />
بتاب ای ماه دل آرا در این شبهای تار ما
بیا ای یوسف زهرا گره بگشا ز کار ما
بیا ای یوسف زهرا گره بگشا ز کار ما<br />
که از وصلت رسد جانا به پایان انتظار ما<br />
بیا تا یوسف کنعان شود همچون زلیخایت<br />
فدای روی زیبایت که برد از دل قرار ما
نادیده عاشقت شده ام مثل کودکان
نادیده عاشقت شده ام مثل کودکان<br />
عکس تو را شبیه به یک ماه می کشم<br />
آقا بیا که فصل غریبی است نازنین<br />
آقا بیا ز غصه تو را آه می کشم
مثل همیشه منتظرم آه می کشم
مثل همیشه منتظرم آه می کشم<br />
چون انتظار یوسف از این چاه می کشم<br />
در عالم خیال، مسیر عبور را<br />
در امتداد سبز همین راه می کشم
همیشه و همه جا خادم شما باشم
اگر نصیب کنی طول عمر با عزت<br />
همیشه و همه جا خادم شما باشم<br />
به یاد غربت ارباب دل پریشانم<br />
خوشم که با تو گرفتار روضه ها باشم<br />
دلم قرار ندارد بیا و کاری کن<br />
که عاقبت سفری با...