المسیر الجاریه :
#خواجه عبدالله انصاری در راسخون
#خواجه عبدالله انصاری در مقالات
#خواجه عبدالله انصاری در فیلم و صوت
#خواجه عبدالله انصاری پرسش و پاسخ
#خواجه عبدالله انصاری در مشاوره
#خواجه عبدالله انصاری در خبر
#خواجه عبدالله انصاری در سبک زندگی
#خواجه عبدالله انصاری در مشاهیر
#خواجه عبدالله انصاری در احادیث
#خواجه عبدالله انصاری در ویژه نامه
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 31
الهی دیگران مست شرابند و من مست ساقی، مستی ایشان فانی است و از من باقی.<br />
مست تو ام از جُرعه و جام آزادم<br />
مُرغ توام از دانه و دام آزادم<br />
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو<br />
ورنه من...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 30
الهی در این درگاه همه ما نیازمند روزی باشیم که قطره یی از شراب محبت بر دل ما ریزی تا که ما را بر آب و آتش بر هم آمیزی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 29
الهی از نزدیک نشانت می دهند و بر تر از آنی و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی، ملکا تو آنی که خود گفتی و چنانکه گفتی آنی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 28
الهی آنچه ما خود کشتیم به بر میار و آنچه تو ما را کشتی آفت ما از آن باز دار.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 27
الهی هر چه بی طلب بما دادی بسزا واری ما تباه مکن ف و هر چه بجای ناکرد از نیکی بعیب ما از ما بریده مکن و هر چه سزای ما ساختی بنا بسزایی ما جدا مکن.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 26
الهی شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم، کار تو در گرفتی و ما نگرفتیم، قسمت خود نهادی و رسول خود فرستادی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 25
الهی یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر و جان.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 24
الهی نه جز از یاد تو دل است نه جز از یافت تو جان ف پس بیدل و بی جان کی توان ؟
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 23
الهی یک چند بیاد تو نازیدم، اینم بس که صحبت تو ارزیدم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 22
الهی در سر گریسنی دارم دراز، ندانم از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهر یتیم و گریستن شمع بهر ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه ایست دراز.