المسیر الجاریه :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
یادت ای دوست بخیر ، بهترینم خوبی ؟ خبری نیست ز تو ! دل من می خواهد که بدانی...
زبانت ز عقلت حكايت كند
بيانت ز فضلت روايت كند
تو را نيست گر عقل و فضل...
دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ي آفاق نيافت
هنگام...
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف<br />
که فرصت عزیزست و الوقت سیف
گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ
گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ<br />
چه سود که باز میگذاری به دریغ؟
به کین دشمنان باطل میندیش
به کین دشمنان باطل میندیش<br />
که این حیفست ظاهر بر تن خویش
کوتهنظران را نبود جز غم خویش
کوتهنظران را نبود جز غم خویش<br />
صاحبنظران را غم بیگانه و خویش
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش<br />
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
زندهدل از مرده نصیحت نیوش
زندهدل از مرده نصیحت نیوش<br />
مردهدل از زنده نگیرد به گوش
جایی نرسد کس به توانایی خویش
جایی نرسد کس به توانایی خویش<br />
الا تو چراغ رحمتش داری پیش
به شکر آنکه تو در خانهای و اهلت پیش
به شکر آنکه تو در خانهای و اهلت پیش<br />
نظر دریغ مدار از مسافر درویش
دو عاشق را به هم بهتر بود روز
دو عاشق را به هم بهتر بود روز<br />
دو هیزم را به هم خوشتر بود سوز
چه داند خوابناک مست مخمور
چه داند خوابناک مست مخمور<br />
که شب را چون به روز آورد رنجور