المسیر الجاریه :
        
    
           ای چراغ خانه ی خاموش من زهرا مرو
        
    
    
        
           اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
        
    
    
        
           مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
        
    
    
        
           رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
        
    
    
        
           دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
        
    
    
        
           خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
        
    
    
        
           همت بلند دار که مردان روزگار /  از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
        
    
    
        
           يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
        
    
    
        
           از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
        
    
    
        
           دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
        
    
			مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 252
                الهی چون بدانستم که توانگری درویشی است دوست درویشم چون وعدهٔ دیدار دوست کردی غلام دیدهٔ خویشم.
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 251
                الهی گریخته بودم تتو خواندی ترسیده بودم بر خوان نشاندی ابتدا میترسیدم که مرا بگیری ببلای خویش، اکنون میترسم که مرا بفریبی عطای خویش.
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 250
                الهی نه نیستم نه هستم نه بریدم نه پیوستم نه بخود بیان بستم، لطیفهٔ بودم از آن مستم اکنون زیر سنگ است دستم
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 249
                الهی زبانم در سر ذگر شد و ذکر سر مذکور، دل در سر مهر شد و مهر در سر نور جان در سر عیان شد از بیان دور.
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 248
                الهی فرمایی که بجوی و میترسانی که بگریز، مینمایی که بخواه و میگویی پرهیز.
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 247
                الهی نظر خود بر ما مدام کن و ما را بر داشتهٔ خود نام کن و بوقت رفتن بر جان ما سلام کن.
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 246
                الهی آنچه بر سر ما آید بر سر کسی نیاید دیدهٔ که بنظارهٔ تو آید هرگز باز پس نیاید، اصل وصال دل است و باقی زحمت آب و گل
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 245
                الهی تو آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی چنانی پس عضیم شانی و بزرگ احسانی، عزیز سلطانی، دیان ومهربانی هم نهانی و هم عیانی دیده را نهانی و جانرا عیانی من سزای تو ندانم و تو دانی.
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 244
                الهی گاهی که بخود می نگرم همه سوز و نیاز شوم و گاهی که با ا و نگرم همه راز و ناز شوم، چون بخود نگرم گویم :<br />
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم<br />
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم<br />
چون باو نگرم گویم...
            
        
        مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 243
                الهی چون با خود نگرم و کردار خود بنم گویم از من زار تر کیست ؟ و چون با تو نگرم و خود را در بندگی تو بینم گویم از من بزرگوار تر کیست :<br />
گاهی که به طینت خود افتد نظرم<br />
گویم که من از هر چه در...