المسیر الجاریه :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
ای چراغ خانه ی خاموش من زهرا مرو
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
ذکر هر شب قدرم، یا علی مدد حیدر
با محبّت زهرا، تا نجف کشیدم پر<br />
ذکر هر شب قدرم، یا علی مدد حیدر<br />
بر علی گرفتارم، حبّ مرتضی دارم<br />
یا کریم و یا الله، یا کریم و یا الله
شب احیا شب دوری ز ظاهر
شب احیا شب دوری ز ظاهر<br />
شب رفتن بسوی هر چه معناست<br />
شود در قدر یکسالت مقدر <br />
در این شب بنده را نیکی تقاضاست
تماشای اذان دارد شب قدر
درِ رحمت تماشای حضور است <br />
خوشا آنی که جان دارد شب قدر <br />
تو در باغ سحر دنبال یاری <br />
تماشای اذان دارد شب قدر
عروج آسمان دارد شب قدر
به خلوت گوشه ای احیا گرفتن<br />
مصلای خزان دارد شب قدر <br />
قسم بر آن شب معراج احمد <br />
عروج آسمان دارد شب قدر
شب قدر و بیا قدرش بدانیم
شب قدر و بیا قدرش بدانیم <br />
چه اکسیر گران دارد شب قدر <br />
بیا بر سر بنه قرآن ناطق <br />
بشارت بر جهان دارد شب قدر
نزول قدسیان دارد شب قدر
به تا هفت آسمان تا عرش اعلا <br />
طواف عرشیان دارد شب قدر <br />
چه فرخنده شبی تا مطلع الفجر<br />
نزول قدسیان دارد شب قدر
عجب سِرّ نهان دارد شب قدر
عجب سِرّ نهان دارد شب قدر <br />
صفای روح و جان دارد شب قدر <br />
شب قدر و شب تنزیل قرآن <br />
که درک بیکران دارد شب قدر
شب قدر است سویت پر کشیدم
الهی بندهی شرمنده حالم<br />
به سویت آمدم بشکسته بالم<br />
شب قدر است سویت پر کشیدم<br />
به جز احسان ز تو چیزی ندیدم
شب احیا ست تو را حال بُکا بخشیدم
گفتی ای بنده که درسایه ی قرآن منی<br />
شب احیا ست تو را حال بُکا بخشیدم<br />
گریه کردم من و با زمزمه ی یا الله<br />
به گلستان دل خویش صفا بخشیدم
دست من خالی است و چشمانی
دست من خالی است و چشمانی<br />
پُرِ اشک و گناه آوردم<br />
از خودم هم فراری ام، امشب<br />
من به اینجا پناه آوردم