المسیر الجاریه :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 257
الهی غافلانیم نه کافرانیم ف صمدأ ببرکت نواختگان حضرت تتو و ببرکت گُداختگان هیبت تو.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 256
الهی چون عزیزان بناز پرورده ما را فراموش کنند تو بر ما رحمت کن.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 255
الهی حاجت بسیار دارم و بر همه چیز توانایی آنچه میخواهم میتوانی که باین بنده برسانی و از شر ظالمان مرا برهانی ای رحمت تو دستگیر ما و ای کرم تو عذر پذیر ما، ای دانندهٔ هر حالی و شنوندهٔ هر شکوایی، ای مجیب...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 254
الهی شادی نمی شناختم می پنداشتم که شادم اکنون مرا چه شادی که شادی شناسی را بباد دادم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 253
الهی چون ما را در حجرهٔ بی شمع و چراغ مبتلا کنند ایمان ما را تو چراغ لحد ما گردانی، چون در معاملهٔ خود مینگرم سزاوار همه عقوبتها هستم و چون در کرم تو نظاره میکنم سزاوار همهٔ خداوندیها هستی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 252
الهی چون بدانستم که توانگری درویشی است دوست درویشم چون وعدهٔ دیدار دوست کردی غلام دیدهٔ خویشم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 251
الهی گریخته بودم تتو خواندی ترسیده بودم بر خوان نشاندی ابتدا میترسیدم که مرا بگیری ببلای خویش، اکنون میترسم که مرا بفریبی عطای خویش.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 250
الهی نه نیستم نه هستم نه بریدم نه پیوستم نه بخود بیان بستم، لطیفهٔ بودم از آن مستم اکنون زیر سنگ است دستم
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 249
الهی زبانم در سر ذگر شد و ذکر سر مذکور، دل در سر مهر شد و مهر در سر نور جان در سر عیان شد از بیان دور.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 248
الهی فرمایی که بجوی و میترسانی که بگریز، مینمایی که بخواه و میگویی پرهیز.